يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿الحجرات: ١٣﴾
ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بیتردید، خداوند دانای آگاه است.
مفهوم اسلامی جامعه این است که اسلام انسانها را جوامعی میداند که در اصل برای ساخت تمدن بر اساس مشارکت و همکاری آفریده شدهاند نه گلههایی که به اعتقاد ملحدان از جانوران متمایز شدهاند و به خاطر نیاز و مصلحت، نظام اجتماعی را ایجاد کردهاند.
تفاوت اساسی در این است که: آیا انسان موجودی است که برای مقصد آفرینش آماده است یا بیهوده و در نتیجه تصادف به وجود آمده است؟
در طول تاریخ تا به امروز هیچ دانشمند و فیلسوفی وجود نداشته است که بگوید یکی از افراد بشر از یک زن زاده نشده است؛ بنابراین انسان از طریق تولید مثل به وجود آمده است و منطقاً آغاز زنجیره باید از پدر اول و مادر اول به وجود آمده باشد و پس از آن تولید مثل آغاز شد.
سپس اختلاف بر سر وجود خانواده اول پدید میآید؛ اطلاعاتی که خداوند از طریق وحی به انسانها نازل کرده است میگوید که آفریدگار هستی اولین پدر انسان (آدم) را آفرید و سپس از او برایش همسری آفرید، یعنی آنها را به شکلی غیر طبیعی و بیسابقه آفرید تا اولین خانواده تشکیل شود و انسانها از نسل آنان شکل گیرند.
کسانی که وجود خالق را انکار میکنند، نظریه جایگزینی ایجاد کردهاند. به اعتقاد آنان خالقی وجود ندارد و همه چیز، از جهان و موجودات گرفته تا انسان، به طور تصادفی شکل گرفته است. شکلگیری انسانها تغییرات عظیمی را پشت سر گذاشت و این فرایند به میلیاردها سال زمان نیاز داشت؛ با تشکیل اجزای حیاتی آغاز شد و از یک موجود تک سلولی به شکل فعلی خود رسید.
هیچ مدرک مادی برای این ایده تخیلی وجود ندارد؛ اما آنچه با اصل این ایده در تضاد است، همان منطقی است که بر اساس آن استوار است. یعنی عدم امکان تطبیق دو سری از میلیاردها تصادف؛ تولید میلیاردها احتمال از جهشهای ناسازگار در دو خط موازی که به یک نتیجه (کاملا مشخص) در زمان کاملا یکسان ختم میشود. یعنی زمانی که یک مرد از سری اول و یک ماده از سری دوم تشکیل میشود و در همان تاریخ و در یک مکان با هم پیوند میخورند و میدانند که برای تولید اولین فرزند چه باید بکنند.
از آنجا که نمیتوان از مقدمات نادرست نتایج منطقی استخراج کرد، در تفسیر رفتارهای عمومی نوع بشر، در میان کسانی که عقیده الحادی دارند در تفسیر وجود انسان و مقصد وجودی آن، تناقضاتی را شاهدیم و آن عبارت است از بیهودگی و فقدان هدف از وجود انسان؛ بنابراین جامعه بشری چیزی شبیه جامعه حیوانی است یعنی پرداختن به منافع و مصالح.
در حالي كه دين وجود انسان را در عالم هستي هدفمند يعني با هدف رسيدن به یک رسالت ميداند؛ لذا خداوند او را با عقل و توانايي عمل آزادانه متمايز كرده است كه پروردگار عالم آن را (امانت) ناميده است. امانت عبارت است از مجموعهای از تکالیف و مسؤولیتها برای حفظ نظام طبیعی که خداوند به عنوان تنظیم کننده روابط بین همه موجودات روی زمین و پیرامون، آن را ایجاد کرده است.
مهمترین نظامهایی که خداوند آفریده است، نظام اجتماعی انسان است که از طریق آن میخواهد گرایشهای حیوانی را کنترل کند تا روابط انسانی بین انسانها بر اساس آشنایی و همکاری در راه خیر باشد نه تضاد و کشمکش بر سر منافع.
این مقررات از نظام خانواده به عنوان اولین دایره آغاز میشود و تشکیل خانواده را به یک نیاز فطری تبدیل میکند که هر دو جنس به آن گرایش دارند. بنابراین زن و مرد پس از سن بلوغ بر اساس اصل آشنایی و همکاری بین دو طرف، به طور یکسان در صدد رفع این نیاز هستند. خشت اول جامعه که خانواده بزرگتر (میهن) محسوب میشود در خانواده (خانه) گذاشته میشود. در نتیجه یک رابطه صمیمی زناشویی، فرزندان در آن متولد و تربیت میشوند و شایستگیهای لازم را به دست میآورند. آنها را در فضایی سرشار از عشق و آشنایی پرورش مییابند سپس از محدوده خانواده خود خارج میشوند تا خانوادههای جدیدی تشکیل دهند.
اکنون میبینیم که این کار چقدر با طبیعت انسان سازگار است؛ در حالی که جوامع الحادی در برابر این طبیعت ذاتی مقاومت میکنند و تمایل دارند محدودیتها و ضوابط را کنار بگذارند. آنها از سن بلوغ به پسران و دختران آزادی جنسی میدهند و آن را یک خواسته شخصی با هدف کامجویی میدانند نه به عنوان وسیلهای برای تولید مثل که پایه اصلی آن یک رابطه مستحکم است. اما آزادیهای جنسی به خاطر بیتجربگی و عدم آگاهی از عواقب آن، اغلب منجر به بارداری ناخواسته و سقط جنین میشود که برای سلامتی دختران جوان زیانبار است. یا در نتیجه آن نوزادی به دنیا میآید که از داشتن خانواده طبیعی و نگهداری و تربیت محروم است. بنابراین فساد جامعه را در مینوردد و فجایع رخ میدهد.
تأثیرات این امر در جوامع اروپایی کاملا هویدا است؛ در اروپا به طور کلی این نسبت در سال 1983 تقریباً 33 درصد بود و 75 درصد از مادران زیر 19 سال سن داشتند. به طور ویژه در بریتانیا، آمارهای رسمی نشان میدهد که درصد زاد و ولد در خانوادههای طبیعی سالانه رو به کاهش است. در حالی که در سال 1938 فرزندان نامشروع دیگر از 4٪ تجاوز نمیکرد در سال 2016 به بیش از 50٪ رسید.
بنابراین، به راحتی میتوان نتیجه گرفت که رابطه جنسی بین زن و مرد یک نیاز اساسی برای تداوم نسل بشر است نه آن گونه که آزادانه و به معنای یکی از لذتهای زندگی باشد. مانند غذا که تنها برای لذت بردن از طعم لذیذ آن نیست؛ بلکه لذت غذا انگیزهای برای خوردن آن است وگرنه شخص زنده نمیماند.
بنابراین خداوند این دو نیاز را به صورت فطری (غریزی) در موجودات قرار داده است که به طور غیر ارادی و با انگیزههای قانع کننده اما تحت کنترل به آن رو آورند. خوردن غذا با سیری مهار میشود و جفتگیری در زمان خاصی انجام میگیرد. وقتی لقاح نتیجهبخش میشود، نرها از نزدیک شدن به ماده خودداری میکنند و این انگیزه قانع کننده بلافاصله نتیجه میدهد.
از آنجایی که انسانها از ویژگی عقل و درک انگیزه برخوردارند، خداوند جفتگیری آنها را فصلی قرار نداده است، بلکه مشمول محاسبات عقلی است. بنابراین شریعت الهی به عنوان یک مرجع استاندارد آمده است تا بین محاسبات عقل و انگیزههای غریزی تعادل برقرار کند تا یکی بر دیگری غلبه نکند. بنابراین رابطه جنسی در درون ازدواج را نظامند و خارج از آن را منع میکند و برای این امر شرایط دقیقی تعیین کرده است که موفقیت و تداوم نهاد خانواده را بر اساس پایداری نسل بشر تضمین میکند.
تفاوت آشکار نظام اجتماعی اسلامی با نظام غیر دینی در دو شکل سرمایهداری و کمونیستی از همین جا آشکار میشود.
دین زندگی زناشویی را تقدیس میکند و نهاد خانواده را چارچوب قانونی زندگی انسان میداند؛ در حالی که نظام غیر دینی فرد را اساس میداند و از این رو آزادی او را تقدیس میکند و در اعمال شخصی و اخلاقیات او دخالت نمیکند مگر آنجا که به آزادی دیگران لطمه وارد کند.
دین برای رابطه زناشویی مبانی و اصولی قرار داده است و چارچوب و تمام جزئیات دقیق مربوط به آن را مشخص کرده است. در حالی که نظامهای غیر دینی، تشکیل خانواده را منوط به آزادی فرد میداند و شرط نمیکند که هدف از آن تولید نسل مثل باشد. بنابراین جایز میدانند که خانواده تنها برای لذت جنسی ایجاد شود، مانند خانوادههای همجنسگرایان.
از این رو، ارکان جامعه دینی یک زنجیره هرمی به هم پیوسته متشکل از اصول و فروع است که به صورت افقی با خانوادههایی که از طریق ازدواج ایجاد شدهاند، پیوند میخورد و شبکهای محکم از روابط صمیمی ایجاد میکند که به صورت عمودی و افقی به هم مرتبط هستند و جامعهای استوار ایجاد میکنند. بافت اجتماعی محکمی شکل میگیرد که به راحتی از هم نمیپاشد. اگر مشوقهایی چون اطاعت از خالق و سازگاری بین زندگی دنیا و ثواب آخرت تحت عناوینی چون نیکی به والدین و صله رحم و نیکی به نزدیکان و همسایگان حتی همسایه دور فقیر و بینوایان و یتیمان و اسرا و در راه ماندگان را به این انگیزهها بیفزاییم، بافت اجتماعی منسجمی را مییابیم که بر پایه همبستگی، محبت و شفقت بنا شده است. بنابراین در درازمدت به دلیل انفاق، صدقه و زکات، اختلاف بین فقیر و غنی کاهش مییابد و طبقات در نتیجه دوستی و محبت و خویشاوندی به هم نزدیک میشوند. این دو شرط لازم برای هر جامعهای که در حل مشکلات خود به سمت آرمانگرایی میرود ضروری است.
از سوی دیگر، متوجه میشویم که جامعه غیردینی، حالت طبقاتی را تقویت میکند و رابطه بین طبقات را به یک نبرد تبدیل میکند. برای ارتباط متقابل تنها بر قوانین دولتی تکیه میکند که تنش ناشی از رقابت را کاهش میدهد تا بیشترین مقدار ثروت و نفوذ را در انحصار خود درآورد. بنابراین دو سیستم بیمه درمانی و تأمین اجتماعی را ایجاد کرد اما با اصل تقدیس کسب و حداکثر سود همچنان باقی ماند. این دو سیستم سرمایهگذاری سودآور از نو آغاز کردند؛ پول به صورت اقساط جمعآوری و سرمایهگذاری شد تا سودی بسیار بیشتر از آنچه به مردم میپردازد به دست آورد. این کار آن گونه که دست اندرکاران آن تصور میکنند به هیچ وجه یک کار خیریه نیست.
بنابراین، در نتیجه کلی (که در حال حاضر شاهد آن هستیم)، بافت اجتماعی به دلایل زیاد در حال نابودی است از جمله:
گسترش جنایت و دزدی به دلیل اعتلای ارزشهای نفسانی و توجیه جمعآوری پول به بهای ارزشهای خوب و نگاه به کسب درآمد به عنوان معیار موفقیت.
سهولت ارضای خیال پردازیهای زودگذر جنسی؛ زیرا هیچ ضابطهای وجود ندارد، چه با مفاهیم اجتماعی که انسان را آزاد میگذارد و چه با ارزشهای مذهبی که آن را ممنوع میکند. بنابراین جایگزین آسانی برای ازدواج است زیرا ازدواج به تعهد مادی و ارتباط دائمی نیاز دارد. از سوی دیگر مانع تشکیل خانوادهها که سنگ بنای اساسی جامعه هستند میشود و خانوادههای پایدار را نیز از بین میبرد.
غلبه ارزشهای کاملا مادی با روابط صمیمی که خانواده بر آن استوار است منافات دارد؛ نفی سرپرستی مرد در خانه با اصل سرمایهداری که مبتنی بر انحصار در رهبری است، در تضاد است. درست مانند آن است که مسؤولیت مالی را از مرد سلب کنیم و این امر قطعا بر تربیت فرزندان تأثیر میگذارد. بنابراین نسل به نسل پیوندهای بین اصول و فروع و بین برادران به صورت افقی گسسته میشود و روحیه فردگرایی انحصاری را به جای فردگرایی خلاقانه تقویت میکند.
بنابراین به نظر میرسد که جامعه اسلامی، آن طور که دیگران فکر میکنند، جامعهای صرفاً متشکل از مردان ریشو و زنان محجبه نیست.
این جامعه واقعی بشری است و هدف از آفرینش انسان همین بوده است تا به جای آن که با کرنش در برابر شهوات در زمین جاودانه شوند به واسطه بندگی خدا، ارتقاء یابند.
نظرات