حشمت الله فلاحتپیشه با تحلیل چرایی حمله اسراییل به رفح از دورنمای منطقه میگوید
سرانجام حادثهای كه افكار عمومی جهانی از مدتها قبل نگران آن بودند، حادث شد و اسراییل به رفح حمله كرد. برخی تحلیلها حاكی از مخالفت آمریكا با این حمله و پایان یافتن عمر سیاسی نتانیاهو بر اثر این حمله است. شما این رخداد را چطور ارزیابی میكنید؟
اتفاقی كه دیروز با حمله اسراییل به رفح رخ داد، برآمده از پیچیدگیهای بسیاری است. در واقع این رخداد را باید به عنوان بخشی از یك پازل بزرگ امنیتی و راهبردی دید و تحلیل كرد.برخلاف برخی تحلیلهای داخلی و خارجی معتقدم اسراییل بدون هماهنگی با آمریكا گذرگاه رفح را تسخیر نكرده است. جدا از آنچه تحت عنوان مخالفت یا نارضایتی نسبی آمریكا با این حمله مطرح میشود به نظرم این حمله هم در راستای چراغ سبزی است كه بایدن ماه گذشته به نتانیاهو داده است. بایدن در دیدار ماه قبل خود با نتانیاهو، طرحی را ارایه كرد كه مبتنی بر آن حمله گسترده به رفح صورت نگیرد، اما حملهای هدفمند برنامهریزی شود. وقتی موضوع را در این قالب بررسی كنیم، مشخص میشود كه اسراییل چند هدف در رفح دارد. هدف نخست این است كه اسراییل با این حمله مهمترین شاهراه لجستیكی و تامین نیازهای غزه را ببندد. مسدودسازی این گذرگاه شامل مواردی چون اقلام مورد نیاز نظامیان، غیرنظامیان و مردم عادی میشود. بر اساس سازوكاری كه در گذشته و توافق بعد از كمپ دیوید میان مصر و اسراییل منعقد شده بود، هرچند اسراییلیها عملا در كنترل امنیتی گذرگاه رفح نقش داشتند، اما به دلایل مختلف باز هم سلاح و اقلامی وارد غزه میشد كه اسراییلیها ورود آنها را خلاف امنیت خود ارزیابی میكردند. لذا امروز سعی میكنند در قسمت داخلی رفح هم به گونهای مسلط شوند كه ابتكار عمل از دست گروههای فلسطینی خارج شود. لذا معتقدم اسراییل زمانی كه حماس با طرح آتشبس تقدیم شده موافقت كرده، سعی كرد، برتری راهبردی را برای خود ایجاد كند. بر این اساس، تسخیر مرز رفح با مصر به نوعی تلاش برای ایجاد برتری استراتژیك اسراییل قبل از آتشبس است. در مراحل بعدی همان طرح مشترك اسراییل و امریكا ادامه پیدا میكند.
اما این راهبرد مشترك اسراییل و امریكا كه درباره آن صحبت میكنید چگونه اجرایی میشود؟
این طرح مشترك حملات هدفمندی است كه علیه رهبران حماس و از بین بردن استحكامات آنها در آخرین نقطه محاصره غزه صورت میگیرد. این سیاستی است كه از مدتها قبل در پیش گرفته شده و دنبال میشود. به نظرم هم امریكا و هم اسراییل به توافقی رسیدهاند مبنی بر اینكه غزه امروز تبدیل به كرانه باختری 20سال قبل شود. یعنی عملا تبدیل به نقطهای شود كه از دل آن هیچگونه تهدید امنیتی علیه اسراییل بیرون نیاید. اما ممكن است رخدادی عكس اتفاق بیفتد؛ یعنی كرانه باختری از تحولات غزه تاثیر پذیرفته و به غزه دوم بدل شود. بنابراین اسراییل از همین امروز سعی میكند مانع تبدیل شدن كرانه باختری به غزه امروز هم شود. بخش دوم این سیاست در كرانه باختری باید دنبال شود كه سركوب جدی فلسطینیها در كرانه باختری است. در واقع اسراییل و امریكا تلاش میكنند تشكلهای مرتبط با مقاومت فلسطینیها در كرانه باختری ایجاد نشود.
یكی از مهمترین معادلات مرتبط با تحولات منطقه، موضوع عادیسازی روابط اسراییل با كشورهای عربی است. اسراییل برای این منظور هزینههای بسیاری پرداخته است. برخی روایتها هم شنیده میشد كه عربستان اعلام كرده در صورت حمله اسراییل به رفح پروژه عادیسازی مسكوت گذاشته میشود. آیا میتوان گفت كه پس از حمله اسراییل به رفح این روند عادیسازی متوقف میشود؟
اگر با دید بلندمدت موضوعات تحلیل شوند، مشخص میشود، كشورهای عرب منطقه بیش از اینكه راهبرد خود را به آرمانی به نام فلسطین مرتبط سازند این راهبردها را به واقعیتهای قدرت در منطقه ربط دادهاند. همین واقعیت قدرت است كه باعث شده در مسالهای كه اصالتا مشكل اعراب است، زمانی كه مناقشهای میان ایران و اسراییل شكل گرفت، اغلب كشورهای عربی مستقیم یا غیرمستقیم از اسراییل حمایت كردند. دلیل این حمایت آن است كه از سالهای پایانی دهه 70 میلادی، كشورهای عربی در اغلب راهبرد مبتنی بر قدرت حركت میكنند نه راهبرد مبتنی بر آرمان. اتفاق تازهای كه رخ داده و این راهبرد را تقویت كرده، آن است كه كشورهای پیشران عرب در منطقه راهبرد توسعهای خود را به راهبرد قبلی مبتنی بر قدرت متصل كردهاند. به این دلیل است كه سعی میكنند، حتی در قالب یك طرح سرهمبندی شده هم به معضلی به نام فلسطین پایان دهند! حیرتانگیز اینكه كشورهای عربی، معادله فلسطین را یك معضل میدانند نه یك آرمان!!! این گزارهای است كه مسوولان ایرانی در تصمیمسازیهاشان به آن توجهی نمیكنند. بر اثر این راهبرد است كه كشورهای عربی سعی میكنند دامان خود را از این معضل دور نگه دارند. نه اینكه منافع عمدتا سیاسی و اقتصادی خود را در آرمان فلسطین قرار دهند. این واقعیتی است كه توسط اسراییل و امریكا درك شده است. نهایتا عربستان به ضعیفترین نوع موجودیت فلسطین موافقت خواهد كرد. به شرط اینكه تضمینهای امنیتی مورد نظر خود را از امریكا و اسراییل اخذ كند. برخی چهرهها در ایران عنوان كردند ایران پس از چالش نظامی كه در منطقه با اسراییل داشت، میتوانست یك راهبرد امنیتی مشترك را به كشورهای عربی منطقه پیشنهاد دهد! معتقدم كشورهای عربی منطقه به دلایل مختلف حاضرند زیر چتر آمریكا قرار بگیرند تا اینكه با ایران وارد توافقات امنیتی شوند.
اگر اشتباه نكنم منظور شما صحبتهای اخیر آقای ظریف است؟اما ایران در ادامه چگونه باید در راستای منافع خود گام برداشته و توازن را در منطقه برقرار سازد؟
معتقدم موضوع فلسطین باید در قالب یك كنگره جهانی حل و فصل شود، شبیه كنگرههایی كه به جنگهای جهانی قبلی پایان داد. در واقع این كنگرهها ساز و كار سیاسی، دیپلماتیك و ژئوپلیتیك جنگهای جهانی را ساماندهی كرد. از قرن 19به این سو پس از جنگهای جهانی، كنگرههای جهانی شكل میگرفتند كه در قالب آنها مرزهای كشورها مشخص میشد، موجودیتها تعریف میشدند، خطوط حائلی هم در نظر گرفته میشد تا نهایتا جنگ به پایان برسد. معتقدم نبرد اخیر ایران و اسراییل نشان داد در صورت شكلگیری جنگ گسترده در این منطقه، چندین كشور، چندین آبراه بینالمللی و مختصات گستردهای از كشورها در منطقه تحت تاثیر قرار گرفته و درگیر میشوند. به ویژه اینكه همگان امروز میدانند كه برخی كشورها منافع بسیاری در ایجاد درگیری در این منطقه دارند.روسیه از جمله كشورهایی است كه منافع بسیاری در ایجاد این جنگهای منطقهای دارد. به نظرم ساز و كار مورد نیاز برای حل این مناقشات شكلگیری یك كنگره جهانی و بینالمللی است. در این كنگره همه كشورهایی كه دست به اسلحه و جنگ بردند و موفق نشدند و همه ظرفهایی كه از ابزار دیپلماسی بهره بردند و توفیقی حاصل نكردند، جمع شوند. این گروهها اعم از گروههای مقاومت فلسطینی، ایران، كشورهای عربی، كشورهای غربی و نهادهای بینالمللی و سایر طرفهای صاحب نقش خواهد بود. تا زمانی كه كنگره بینالمللی شكل نگیرد كه در آن همه طرفهای اثرگذار حاضر باشند، معتقدم ساز و كار فلسطین حل نشده و همچنان قربانیهای بیگناه بسیاری میگیرد.
نظرات