بحران غزه موضوعی پیچیده و حساس است كه مردمان زیادی را در جهان عرب و فراتر از آن تحت‌تاثیر قرار داده است. با این حال اتفاقاتی كه طی چند دهه گذشته از زمان امضای پیمان كمپ دیوید در 1978 تاكنون رخ داده موجب تغییر مساله فلسطین بین حاكمان جهان عرب شده است اگرچه این موضوع اما در چند سال گذشته و به‌طور خاص با آنچه توافق‌های مبتنی بر پیمان ابراهیم صورت گرفته است رنگ و بوی دیگری به خود گرفته. در بحبوحه كارزار «عادی‌سازی روابط» كه با بحرین و امارات شروع و فعلا به مراكش و سودان رسیده آنچه ما شاهد آن بوده‌ایم آغاز ائتلاف‌های تو در توی امنیتی بوده كه ائتلافی را درون ائتلاف خودِ كشورهای عربی با امریكا و در شورای همكاری خلیج‌فارس ایجاد كرده است. 
از منظر دیگر پیمان ابراهیم و نزدیكی رسمی و غیررسمی اسراییل به سایر كشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس عملا باعث شده است كه مساله فلسطین از یك امر اعتقادی و باورمندانه بین كشورهای عربی به یك موضوع دیپلماتیك خنثی تبدیل شود كه نهایتا پای میز مذاكره بتوان بر سر آن معامله كرد. معامله‌گری بر سر موضوع فلسطین تحت دو عامل تعمیق ارتباطات دفاعی- امنیتی و تجاری- مالی با اسراییل و تحت حمایت امریكایی‌ها صورت گرفته تا كشورهای حاشیه خلیج‌فارس را به عنوان گرانیگاه نزدیكی روابط طرفین عربی -  اسراییلی مطرح كند. 
با این حال موضوع فلسطین و به‌طور خاص جنگ غزه كه زیرمجموعه آن تلقی می‌شود چیزی است كه باعث اختلافات در نوع جهت‌گیری سیاسی-دیپلماتیك كشورها نسبت با آن و پدید آمدن نوعی چندصدایی شده است. درخصوص چندصدایی جهان عرب چند موضوع نقش ویژه دارد: نخست می‌توان به وضعیت داخلی یا به تعبیری افكار عمومی این كشورها اشاره كرد، به عنوان نمونه امارات با چیزی نزدیك به یك میلیون نفر جمعیت بومی اماراتی در كشور خود و عدم حساسیت جدی در داخل نسبت به بحران فلسطین به راحتی توانسته است در بحران غزه موضع خنثی بگیرد و سعی در حفظ روابط با اسراییل داشته باشد. این تصویر را اگر در كنار مصر یا اردن بگذاریم كه به‌شدت ازسوی جوامع خود بر سر موضع‌گیری سخت‌گیرانه در بحران غزه تحت فشار قرار دارند به نمای كامل‌تری از این بحران در مواضع می‌رسیم. مساله دوم اینكه شكاف داخلی جهان عرب بر سر منافع حاصل از رابطه با امریكا باعث نوعی محافظه‌كاری جدی بین كشورهایی شده است كه روابط نزدیك‌تری با غرب دارند و نیاز به تداوم وجود چتر حمایتی امریكا را برای خود ضروری تلقی می‌كنند، از سویی بازیگرانی همچون مصر به كمك‌های اقتصادی- نظامی امریكا به خود و روابط با اسراییل نیاز دارند تا بتوانند تا حدودی بر بحران‌های داخلی فائق آیند و این درحالی است كه برخی از این كشورها به دنبال حفظ ژست حمایت از فلسطینی‌ها هم برای مصرف داخلی خود هستند. مساله سوم در عدم توازن و ناهم‌ترازی سیاست داخلی و ثبات هركدام از كشورهای عربی ریشه دارد كه بر اراده و توان آنها برای اعلام صریح مواضع خود در قبال بحران غزه تاثیر گذاشته است. چهارم اینكه مساله مرزبندی‌های امنیتی داخلی منطقه نیز در ایجاد اختلافات بر سر موضوع فلسطین و جنگ غزه تاثیر دارد.
این موضوع كه حمایت از حماس در جنگ غزه می‌تواند كشورهای نزدیك به اسراییل و امریكا را عملا در جبهه ایران- حزب‌الله و حماس جای دهد منجر به نوعی تردید در موضع‌گیری شده است، شكاف نسلی و مدرنیسم فرهنگی نیز به نوبه خود بر همبستگی با فلسطین تاثیر داشته‌اند. پدیده شكاف نسلی عملا نسلی از رهبران را به‌طور مثال در مصر، عربستان و امارات به قدرت رسانده است كه تجربه جنگ اعراب-‌اسراییل را نداشته‌اند و ازسوی دیگر به دلیل عدم وجود ساختارهای دموكراتیك مجبور به اتخاذ سیاست‌های پراگماتیستی به منظور حفظ كارآمدی برای بقا در قدرت و ساكت نگه داشتن جمعیت در داخل شده‌اند اگرچه برخی كشورها نیز برای ساكت نگه داشتن جمعیت داخلی خود به تزریق ایدئولوژی‌های آرمانگرایانه دست می‌زنند لكن ماجرای جهان عرب كمی متفاوت است. لذا ما عملا با یك توافق نانوشته در كنار گذاشتن باورهای ایدئولوژیك به سود مدرنیزاسیون گسترده و توسعه اجتماعی-اقتصادی مواجهیم كه آرمان‌گرایی در سیاست خارجی را به سود واقع‌گرایی كنار می‌گذارد؛ واقع‌گرایی‌ای كه هدفش این‌بار حفظ خویشتن است تا پیگیری وضعیتِ وخیم انسانی دیگر. این درحالی است كه كشورهایی با سطوح پایین‌تر توسعه مانند مصر یا اردن جامعه هنوز به سطحی از باور به بحران فلسطین معتقد و خواستار موضع‌گیری قاطعانه‌تر در قبال آن هستند.
علاوه بر این پویش‌های منطقه‌ای و جهانی نیز باعث رشد رقابت منطقه‌ای به جای همگرایی و این مهم باعث از كار افتادن ابتكارات صلح چندجانبه شده است كه نمونه آن را در اجلاس اتحادیه عرب مشاهده كردیم. اگرچه شاید زمانی كه در داخل خودِ فلسطین و بین گروه‌های فلسطینی فتح و حماس در فاصله‌ای چندكیلومتری از یكدیگر توافقی وجود ندارد و هم‌صدایی‌ای در قبال آرمان فلسطین نیست شاید چشم داشتن به بیرون آمدن یك صدای واحد از كشورهای عربی‌ای كه هر كدام به دنبال تامین منافع خود از این غائله هستند امری دور از انتظار باشد. 

دكترای علوم سیاسی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه