از نگاه حافظ، ماه رمضان و نوروز هر دو غنیمتهاییاند كه باید در ایام زندگی قدرشان را دانست و گرامیشان داشت. عمر هر دو كوتاه است و همزمانی آنها در عمر یك نفر، كمتر بیش از دو بار اتفاق میافتد؛ همچون عمر گل كه كوتاه است و باید آن را عزیز شمرد. زندهیاد شجریان در تنها برنامه تلویزیونی كه پس از انقلاب در آن حضور یافت، غزلی از حافظ با این آغاز خواند: «ز كوی یار میآید نسیم باد نوروزی/ از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی» و در پایان این نوروزیه، این مضمون را به دست داد كه: «جدا شد یار دیرینت كنون تنها نشینای شمع/ كه حكم آسمان است این اگر سازی اگر سوزی». شجریان از شعر حافظ چنین برداشت میكند كه زندگانی همچنان در گذر است و منظور از یار دیرین، عمر آدمی است كه خواسته و ناخواسته میگذرد؛ «كه حكم آسمان است این اگر سازی اگر سوزی». یك بحث رایج درباره ماه رمضان، بهار دلها است. بین اطبا و حكمای پیشین، نوروز برای «فارغشدن یا به تعبیر خودشان استفراغ از سموم و هموم» و پس از آن تقویت و نشاط و سلامتی است. نهتنها حفظالصحه در روزهداری مهم است؛ بلكه صفای باطن نیز بدینگونه آغاز میشود و به اوج میرسد. برای روشنشدن دل اول باید تن سالم و طبع معتدل باشد. در عمر حافظ هم، نوروز و ماه رمضان دوبار همزمان شده بود. برخی سرودههای وی حاكی از چنین وضعی است. براساس محاسبات، اگر تولد حافظ را در 727 قمری - ۷۰۵ شمسی با اندكی بیش و كم بدانیم و درگذشت او را 792 قمری - ۷۶۸ شمسی در نظر بگیریم، حافظ دو بار در زندگی شاهد همزمانی بهار و نوروز با ماه رمضان بوده است؛ یك بار در ماه رمضان 739 كه اولین روز ماه رمضان برابر است با اول فروردین ۷۱۸ خورشیدی كه حافظ در آن ایام نوجوان بوده است. نوبت بعدی 33 سال بعد، در رمضان 772 است كه اول رمضان مطابق بوده است با هفتم فروردین 750 خورشیدی یعنی بیست سال پیش از آنكه حافظ چشم از جهان فرو بندد. سالهای بعد، یعنی 773 و 774 قمری نیز با نوروز و بهار همزمان بوده كه دوره میانسالی حافظ است.
طبیعی است كه حافظ هم شعری به این مناسبتها گفته باشد. با رجوع به دیوان حافظ از ماه شعبان كه مقدمه ماه رمضان است و همزمان با نوروز، ردپایی مییابیم با این آغاز: «نفس باد صبا مشكفشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد» تا آنجا كه میگوید: «ماه شعبان منه از دست قدح كاین خورشید/ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد» مشابه تعبیر گذر عمر در نوروز را حافظ درباره ماه رمضان هم به كار برده است؛ در غزلی با این آغاز: «عید است و آخر گل و یاران در انتظار/ ساقی به روی شاه ببین ماه و میبیار» كه میتواند این عید رمضان در اواخر بهار باشد. او سپس به طعنه از عاقبت زهدفروشان و ریاكاران و اهل سالوس چنین میگوید: «ترسم كه روز حشر عنان بر عنان رود/ تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار» و در پایان باز هم اظهار تأسف میكند از رفتن ماه روزه و ایام گل و زیركانه گل و ماه رمضان را با هم آورده است: «حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود/ ناچار باده نوش كه از دست رفت كار» از نظر حافظ ماه رمضان، میهمان عزیز است كه باید همراهی و صحبتش را موهبت دانست: «روزه هرچند كه مهمان عزیز استای دل/ صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی» در ماه رمضان، مجالس وعظ برقرار بوده، اما حافظ هشدار میدهد: «كه نهاده است به هر مجلس وعظی دامی» و فراموش نمیكند كه از زاهد بدخو گله نكند؛ زیرا رسم روزگار این است كه در پی صبح، شام خواهد بود و گل بیخار نیست: «گله از زاهد بدخو نكنم رسم این است/ كه چو صبحی بدمد در پیاش افتد شامی» و سخن را چنین پی میگیرد: «یار من چون بخرامد به تماشای چمن/ برسانش ز منای پیك صبا پیغامی// آن حریفی كه شب و روز میصاف كشد/ بود آیا كه كند یاد ز دردآشامی؟» كه این هم احتمالا حاكی از فصل بهار است.حافظ بارها در سرودههایش به بیان احوالات شب و بهویژه شب قدر میپردازد از جمله در غزلی با این آغاز: «پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود/ مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود»تا آنجا كه میگوید: «در شب قدر ار صبوحی كردهام عیبم مكن/ سرخوش آمد یار و جامی بر كنار طاق بود»
او در غزلهایش به شب قدر نیز اشاره دارد؛ در شعری با این مطلع: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» و در ادامه میگوید: «چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شب قدر كه این تازه براتم دادند» و شاید بتوان گفت كه این تازه برات در سحر و در شب قدر اشاره دارد به سخن مولا هنگام ضربت خوردن كه فرمود: «فزت و رب الكعبه.» حافظ جایی دیگر درباره پایان روزهداری با تعبیر غارت خوان روزه احساس تأسف خود را از پایان ماه رمضان بیان میكند؛ همچنانكه گفته شد، از پایان عید و بهار و در نهایت، گذر عمر: «بیا كه ترك فلك خوان روزه غارت كرد/ هلال عید به دور قدح اشارت كرد// ثواب روزه و حج قبول آنكس برد/ كه خاك میكده عشق را زیارت كرد» و در جایی دیگر پایان روزهداری را انگار كه عمری دوباره میداند و میسراید: «روزه یكسو شد و عید آمد و دلها برخاست/ میز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست» ماه رمضان را بهار قرآن نیز گفتهاند. اگر وارد این وادی شویم، از حافظ و پیوند او با دانشهای قرآنی بسیار سخن رفته است و او را از «عمده افاضل و علما» در این باره شمردهاند. اصلا نام حافظ و لسانالغیب اشارتی است به این مصرع خود او«به قرآنی كه اندر سینه داری». حافظ ازجمله در قصیدهای سروده: «ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد/ لطایف حكمی با كتاب قرآنی» یا در جایی دیگر حافظ خود را زیر سایه قرآن دانسته و گفته: «صبحخیزی و سلامتطلبی چون حافظ/ هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم» در پایان نیز اشاره میكنم به این بیت: «عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» چهارده روایت از هفت قرائت است كه هر قرائتی به دو راوی میرسد. گفتهاند در زمان حافظ جز تنی چند با این همه روایت قرآن را از بر نداشتهاند؛ هرچند همین لسانالغیب از منتقدان جدی كسانی بود كه در قالب رحمانی، رفتار و كرداری غیرانسانی داشتند؛ تنگنظری و خودبینی و تزویر را مانع رستگاری میدانست؛ ازاینروست كه به صراحت میگوید: «آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت/ یا دام تزویر مكن چون دگران قرآن را»
نظرات