وقتی که مادر سفیدپوش زمستان متین و با وقار از روی زمین دامن بر میچیند و با دستان سرد و پر چروکش سردی خواب را از سر شاخهی درختان میچیند، نويدي  میرسد که: بهار در راه است. 

 خورشید که بر شاخهی سرمازدهی روزگار میتابد و درختان و زمین کم کم از خوابی طولانی بر میخیزند، حامل این پیامند که: بهار نرم، نرمک میرسد از راه!

آنگاه که شبهای سرد و طولانی زمستان، کوتاه و کوتاهتر میگردند، صبور و متین، یعنی فصلی ديگر هم گذشت بسان گذرانِ دمی و لحظهای كوتاه چون اندیشهی پرواز یک پروانه!

 با حلول سالی نو، ناخودآگاه به تکاپو میافتیم، همچو مرغکان عشق و شاخههای عاشق بید مجنون. و ای کاش این تکاپو هر لحظ فزونی یابد برای زدودن زشتی و پلیدیِ فکر و عملی ناخواسته و نادانسته با سرود جاری رود مسرور میگردیم و ای کاش سرورها برای غروب غروری باشد و شکستن بت خودخواهی. ای کاش گذر زمستان صبر و تحمل را در روح و جان ما برویاند تا آهسته و پیوسته دانهی کمال را در درون نهالی نمائیم و آنگاه درختی گردد پا برجا و پرثمر! 

مگرنه این است که متانت و صبر برف، که از اوج میآید و در زمین آرام و آهسته مینشیند، با نهادن گامهای آلوده ما فرو نمیریزد و بیکینه و آهسته عصارهی وجود خود را در زمین میچکاند که گِل آلودش کرده است و ما هم از اوج به خاک بیايیم و از خاک به اوج اعلا پر بگشايیم.

 ای کاش! از زمستان بیاموزیم بعد از رفتن، بهاری برجا گذاریم که همه را غرق در زیبايی، گل، عطر و عشق نماید.

 بهاری که تولد دوباره بر مرغکان عشق است، بهاری که تولد دوبارهی دانههای سر به مُهر می است که در دل خاک ماهها منتظر دیدن چهرهی زیبای خورشید بودهاند. بهاری که تولد رازها و نیایشهای سنگهايی است که زیر شلاق سرد زمستان ایستادند و جز صبر برای شستن چهرهی خود با آب روان جاری از برفها چیزی نخواستند. بهار تولد دوبارهی قلبهايی است که صبر سنگ و امید مرغک عشق و عطوفت ابر و شوق دانه در دل دارند. بهار واقعی برای دلهايی است که هرگز عشق را با سرما  و سختی نباختند و قیمتی جز امید و سپاس بر آن ننهادند.    

سخنی دیگر.

همهی ما باید خدا را شاکر باشیم که توفیق دوباره نصیبمان کرد تا بهاری دیگر را ببینیم و روحمان با زیبايیهای طبیعت دوباره زیستن و از نو متولد شدن را تجربه کند. فصلهايی که میآیند و آهسته با متانت از پی هم میروند و گاهی ما آنها را با خنده، و آسایش و گاهی با اشک و رنج بدرقه میکنیم، هشداری است که مبادا غافل شویم از مرگ ثانیهها و کارهای شایستهای که مدام در ذهنمان مرور میشوند و گاه وقتی برای عملشان نیست. 

بهار فصل مناسبی است تا دلهایمان را باز افکار منفی کدورتها و غرور و گاه خودخواهیها پاک کنیم، هشداری است که غرق شدن در افکار منفی و آرزوهای دست نیافتنی ما را از درک واقعیات دور نسازد. از شکستها، پلی بسازیم برای رسیدن به موفقیتهای جدید. و راههای نارفتهی زندگی را با دانشی جدید و دلی صبور و گامهايی استوار طی نمايیم. تکبر و رخوت و خودخواهیها را با نم‌نم باران از چهرهی دلهایمان بشويیم و با جریان مهربان رود باران آرام آرام همصدا شویم که زندگی یعنی: جریان مداوم لحظههای خوب و زیبا. در دنیا هیچ چیز زشت نیست، بلکه افکار نازیبا چشم را وا میدارد که زشت ببیند. پس قلبها را با عطوفتی دیگر همنوا سازیم و با لحظه لحظهی زندگی هم نوا نیایش کنیم پروردگاری را که زیبايیها را برای ما عاشقانه خلق کرد با دستان رو به آسمان درختان دست به سوی آسمان بریم و او را بستايیم به خاطر خودِ او و با سنگهای صبور کوههای استوار و پابرجا زمزمه نمايیم: «لا اله الا الله، له الحمد» با شکوفا شدن هر گل و باریدن هر ابر و غرّش هر صاعقه، شكوه و عظمت پروردگاری را به یاد آوریم که ما کوتاهی موجودات در عبادت و فرمانبرداری را نمیبینیم: « كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَه» (نور: 41) و این مايیم که همواره در ستایش او کوتاهی میکنیم ولی هرگز او را فراموش نمینمايد.                          

 با امید به داشتن سالی پر از موفقیت