ما در جامعه گاهی با انسانهایی سروکار داریم که به هیچ صراطی مستقیم نیستند. انسانهایی که معمولاً ساز خودشان را میزنند و حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی بادیگران روابط سالمی داشته باشند.
البته این حق هر انسانی است که با اختیار خود نوع زیستنش را انتخاب کند و هر طور بخواهد رفتار کند به شرطی که ضوابط قانونی را در اجتماع رعایت کند.
انسانها دارای تفاوتهای زبانی، نژادی، قومی و عقیدتی هستند. اما آنچه بیشتر از این تفاوتها، انسانها را به هم مرتبط میکند، اخلاق اجتماعی و میزان تعامل و همگرایی است.
در کنار این تنوع قومی، زبانی، ملیتی همه حق زیستن دارند. هر انسانی دنبال کسانی میگردد که به نوعی با اخلاق و رفتار خودش همسو و هماهنگ باشد.
قدما گفتهاند: همجنس با همجنس میکند پرواز، کبوتر با کبوتر باز با باز
در این فراز و نشیب زندگانی انسانهایی با انواع اخلاق و اندیشه و روش و منش پیدا میشوند که گاهی انسان از همنشینی با آنها لذت میبرد و از بعضی دیگر احساس تنفر و انزجار میکند.
سعی ما در این اختصار پرداختن به رفتار انسانهایی است که چون سم کشندهای بر جان و روان انسانها تأثیر مخربی میگذارند و به اصطلاح به آنها انسانهای سمی گفته میشود.
انسانهای سمی چه کسانی هستند؟
انسانهای سمی معمولاً انسانهای پرتعارضی هستند که برعکس انسانهای معمولی اقدام میکنند، برای نمونه:
ما گاهی در شرایطی سخت قرار میگیریم و مشکلی برایمان پیش میآید که به نوعی روح و روان ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
دوست داریم دنبال حل این مسئله بگردیم و هر چه سریعتر برای حل آن چارهجویی کنیم و از آثار مخرّب آن، رهایی یابیم.
با انسانهای صاحبنظر مشورت میکنیم. از راههای مختلف دنبال روزنههایی میگردیم تا به نوعی این مانع را از سر راه خود برداریم.
اما بر خلاف ما، انسانهای پرتعارضی وجود دارند که معمولاً دنبال حل مسئله نیستند. بلکه دنبال پیدا کردن یک دشمن فرضی هستند تا به نوعی ناکارآمدی خود و مشکل ایجاد شده را به او نسبت دهند.
در نتیجه در هر موقعیتی، تمایل دارند که یکی پس از دیگری درگیریهای غیرضروری ایجاد کنند. زیرا فکر میکنند که درگیریها قبلاً در اطراف آنها وجود داشته است.
آنها با افراد دور و نزدیک احساس رقابت و دشمنی میکنند و این احساس را به اطرافیان خود نیز منتقل میکنند.
از همه بدتر آنها هیچگاه علاقهای به حل مشکل و مناقشه ندارند و هرگاه مشکلی در حال اتمام است مجدداً مشکل جدید خلق میکنند.
اینگونه رفتارها به آنها آرامش میدهد و بهجای اینکه از بوجود آمدن مشکلی، مضطرب و نگران شوند، سعی میکنند با ماجراجویی و رفتارهای خلاف عرف اطرافیان خود را آزار دهند.
مهم نیست اطرافیان چه کسانی باشند. گاهی این افراد از نزدیکترین اشخاص به آنها هستند.
َمَثَل این آدمها در جامعه مانند گیاهان هرز میباشد که باید آنها را از مسیر راه پاکسازی کرد و یا مانند دندانهای پوسیدهای هستند که باید آنها را از ریشه درآورد و به دور انداخت.
هرگاه انسان در چنین شرایطی قرار گیرد و کاری از دستش بر نیاید مجبور است از این افراد پر تعارض فاصله بگیرد، با آنها قطع رابطه کند یا صبر ایوب را پیشه کند.
هرچند انسانهای پرتعارض (سمّی) ظاهراً با هم متفاوت هستند، اما رویهمرفته در چند خصلت با هم شریک هستند؛
١- همیشه دوست دارند دیگران را سرزنش کنند و خودشان را تبرئه کنند.
٢- تفکر همه یا هیچ و صفر یا صدی و سیاه و سفید را دارند.
٣- احساسات شدید یا کنترلنشده دارند.
۴- رفتارهای شدیدی که ٩٠ درصد مردم آن کارها را انجام نمیدهند انجام میدهند.
این افراد معمولاً دچار اختلالات شخصیتی هستند.
اختلالات شخصیتی یک نوع بیماری است که اکثر مردم اطلاعات زیادی دربارهی آن ندارند.
آنها در کارهایی که انجام میدهند و در تصمیمات خود تأمل و اندیشه نمیکنند و حرف و حدیث دیگران در آنها تأثیر نمیکند. دوست دارند همه بله قربانگوی آنها باشند اما آنها برای کسی تره خورد نکنند.
اینجور آدمها هیچگاه تغییر نمیکنند و به قول سعدی
تربیت مر نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
این افراد همیشه حالت تدافعی به خود میگیرند و تلاش میکنند که حرف خود را هرچند ناصواب باشد بر کرسی بنشانند و قدمی عقبنشینی نکنند. زیرا اعتراف به اشتباه خود و عقبنشینی از موضعگیری غلط را نوعی شکست شخصیتی، برای خود محسوب میکنند.
به همین دلیل اغلب این افراد دوستان صمیمی ندارند و فقط با کسانی مراوده دارند که بتوانند به نوعی بر آنها تحکم کنند و این نوع رفتارها باعث شده است که در جامعه از شهرت بدی بر خوردار باشند و کمتر کسی از آنها به نیکی یاد میکند.
آنها همسایههای شرور شما هستند که ممکن است گاهی شما را تهدید کنند یا با شما برخورد فیزیکی داشته باشند.
اهل تکبر و غرورند، خودشیفته و منفعتطلب هستند. آنها دوستدار تنش در بین اطرافیان خود هستند. و گاهی با شکایتهای بیپایان زندگی شما را استرسزا میکنند.
آنها بدترین همکار، رئیس، همصنف و حتی همکلاسی شما هستند و گاهی این افراد از اعضای خانوادهی شما هستند.
وجود این افراد خاص یک کشور، یک نژاد و یک مذهب نیست. بلکه این یک مشکل انسانی است که در اطراف و اکناف جهان وجود دارد. انسانهایی که چشم دیدن موفقیت دیگران را ندارند.
به مال و دارایی دیگران چشم طمع دارند. از رفاه، آسایش و سرمایهی دیگران آزرده خاطر میشوند. هر مشکلی که برایشان ایجاد میشود بجای اینکه به خود مراجعه کنند و ریشهی آن مشکل را در نیت بد و یا تصمیم بد خود بیابند، آن را نتیجهی یک توطئه و نقشهی شوم دیگران میدانند.
حال چکار کنیم از دست و زبان و رفتار این انسانها بدور باشیم؟
مهمترین کاری که نسبت به این تیپ آدمها میتوانیم. انجام دهیم، این است که از نزدیک شدن و درگیری با آنها خودداری کنیم زیرا به هر اندازهای که این درگیری برای شما دردآور باشد به همان اندازه برای آنها شادیآور است.
لذا باید سعی کنیم با صرف حداقل هزینه، خود را از آن مخمصه بیرون بیاوریم.
از دوستان ماهیگیر نقل است که در کنار رودخانهی سیروان (سد داریان) بعد از ماهیگیری جمعی دوستانه مشغول روشن کردن آتش بودهاند که به چند تکه چوب (قوتهره) نیاز داشتند. یکی از آن ماهیگیران که طبیعتاً شناگر ماهری هم بوده است در میان رودخانه چشمش به قطعهی سیاهرنگی در وسط رودخانه میافتد و به گمانش این یک (قوتهرهی) محکمی است که میتواند آتش آنها را پایدار و پرزغال کند و به راحتی ماهیها را برروی آن بریان میکنند.
او به این طمع با شنا به استقبال آن قطعهی سیاهرنگ وارد رودخانه میشود و تا به این قطعهی سیاه نزدیک میشود میبیند خرس سیاهرنگ و قوی هیکلی است که بلافاصله خرس از ترس غرق شد مردم ماهیگیر شناگر را با دستان خود محکم به خودش میچسباند و راه بازگشت را بر او میبندد.
دوستانش در کنار رودخانه احساس میکنند که شناگر دارد با آن تخته چوب دست و پنجه نرم میکند و صدایش میزنند که ول کن آن تخته چوب را و خودت را هلاک نکن، هیزم نخواستیم. آن را رها کن.
او هم با صدای نارسا فریاد میزند من او را رها کردهام اما او مرا رها نمیکند.
این حکایت شبیه قصهی انسانهای سمّی است که گاهی شما عقبنشینی میکنید اما آنها ولکن شما نیستند.
این انسانهای پرتعارض، هنگامی به مقامات و پستهایی دست مییابند، بدون هیچ دلیلی دوست دارند از مردم انتقام بگیرند و عیش آنها را منغص کنند و شادی و نشاط آنها را به ماتم و عزا تبدیل کنند. طوری جا پای خود را در مناصب خود محکم کردهاند که به ندرت میتوان آنها را عزل کرد. زیرا پایین کشیدن آنها از اریکهی قدرت، بسیار سخت و هزینهبردار است.
افرادی چون استالین، هیتلر، موسولینی، ترامپ، ناتانیاهو، سیسی، صدام، پوتین و دهها تن از رهبران خودکامه که زمانی خود از انسانهای پرتعارض در بدنهی جامعه بودهاند، اکنون ازجملهی جنابتکاران جهان قرار دارند که بدست آنها میلیونها انسان بیگناه کشته شدهاند.
در طول صدارت این چند نفر، جهان دچار بحرانهایی شد که در طول تاریخ بشر شاهد چنین جنایاتی نبوده است.
گسترش جنگ جهانی اول و دوم، جنگهای صلیبی، درگیریهای ارتدوکس و پروتستان، جنایات غرب و شرق در خاورمیانه (مصر و سوریه و عراق) و افغانستان، برمه، فلسطین، غزه، لبنان و اوکراین و موارد دیگر، نتیجهی لجاجت، قساوت قلب، حس سیریناپذیر قدرت، لذت بردن از کشتن انسانهای بیدفاع و ستمدیده این افراد بوده است.
هرچند اکثر این افراد اکنون در میان ما نیستند اما خصلتهای آنها در کالبد انسانهای دیگری تحت عنوانهای مختلف جا خوش کرده است.
امیدوارم بتوانیم از مراوده با انسانهایی که دارای چنین خصلتهایی هستند دوری کنیم و خود را از درگیر شدن و نزدیک شدن با چنین افرادی برحذر بداریم.
نظرات