بسیارند افرادی که میمیرند و با مرگشان نامی از آنان باقی نمیماند و چه بسیارند افرادی که تا دم مرگ به خوبی شناخته نمیشوند و قدر و منزلتشان درک نمیشود. اما قلیلاند کسانی که میمیرند و پس از مرگ نامشان زنده میماند و با مرگ خود جان تازهای درکالبد مردهی امتی میدمند.
بیداری اسلامی معاصر، داعیان و مبلغان زیادی را به خود دیده است، کردستان هم علما و دانشمندان بزرگی را به جهان اسلام تقدیم کرده است. اما انگشتشمارند علما و داعیانی که خلاقیت و نوآوری داشته باشند. منظور نوعی از خلاقیت و نوآوریای است که به حرکت، جنبش و بیداری اسلامی نیرو و توان تأثیرگذاری دهد.
استاد شهید ناصر سبحانی (رحمة الله تعالی علیه) از جملهی قافلهسالارانی است که تا هنگام عروج به سوی جهان ابدی ناشناخته ماندند و قدر و منزلتشان درک نشد! به طوری که این گفتهی پیشینیان: «ما کُردها مردهپرستانی هستیم که قدر زندگان را نمیدانیم.» کاملاً دربارهی ایشان صدق میکند.
اگر مردم عموماً – به علت گوهرناشناس بودن – در شناخت چنین گوهرهایی ناتوان و معذور باشند، دوگروه دیگر هستند که هم در این جهان و هم در سرای آخرت مسؤلاند.
گروه اول عبارتند از: اقوام، دوستان، همفکران و هم مسیران استاد.
گروه دوم: بازجویان و بازپرسان دوران زندان. همانهایی که بیش از سیصد شبانهروز را با استاد به سربردند و حقیقت شخصیت و ماهیت فکر استاد را بررسی و تجزیه وتحلیل کردند و با فکر و اندیشه ایشان به خوبی آشنا شده واستاد را خوب شناختند. و شاید همین «شناخت» سبب مرگ ایشان شده باشد. البته مرگ در فرهنگ افرادی که از منظری دنیوی به «هستی و عدم»، «بقا و نابودی» و«حیات و مرگ» مینگرند.
سال 1981 بود که به خدمت استاد رسیدم. از همان ابتدا و بعدها که استاد را شناختم و با ایشان زندگی کردم و با هم مسافرتهایی داشتیم و مباحث و موضوعات فکری، سیاسی و اجتماعی زیادی را مبادله کردیم و به خدمت اساتید، متفکران، محققان و داعیان زیادی رسیدیم، مطمئن شدم که نمونه استاد ناصرسبحانی (رحمة الله تعالی علیه) در دورهی معاصر بسیار نادر وکمیاب است، به گونهای که نمونهی ایشان را در هیچ جا ندیدهام.
من منکر این نیستم که احتمال دارد نویسندگانی زبردستتر از ایشان بوده و باشند، اما درکمیّت. یا عالمتر از ایشان، علمایی بوده و باشند، امّا بر اساس معیارهای معمولی. از ایشان سخنورتر، آگاهتر به تاریخ، سیاست و منطق و... بوده و باشند، من هیچ یک از این موارد را انکار نمیکنم، اما کمتر کسی توانست بسان ایشان قرآن و مدلولات آنرا فهم کرده و همراه و همگام با آن قرائتی جدید و متناسب با این عصر از قرآن ارائه دهد. کمتر کسی مثل ایشان توانسته است در حیطهی علوم القرآن، علوم الحدیث و اصول الفقه که مبانی فهم قرآن، حدیث و فقه هستند، نوآوری وخلاقیت داشته باشد.
خداوند متعال این استاد عزیز را به تقوا و دلسوزی عارفان متصف نموده بود. منطق و عقلانیت حکما و فلاسفه، ذهن فعال و دقیق علما و شیوایی قلم و استحکام آکادمیک محققان، ازخودگذشتگی پیشقراولان و مجاهدان و ایثار و شجاعت داعیان، جرأت مجددان و دقت و زیباییخواهی هنرمندان و شاعران و ... صفات و خصوصیاتی هستند که استاد ناصر سبحانی رحمه الله را از قافلهی علما و دعوتگران معاصر ممتاز نموده است.
آری برای داعیان و مجددین و مصلحان تنها تحریک عاطفه و وجدان دینی محیط یا غرق شدن درکتاب و مسائل عقلی و علمی– به دور از واقعیت عصر و محیط اجتماعی- کافی نیست. یگانگی و بیهمتایی استاد در این بود که توانست با نیروی عاطفه، چراغ عقل را منور و روشنتر سازد. با نیروی عبودیت و خداشناسی به جنبش اسلامی، قدرت وتوانی مضاعف بخشید و با چراغ علم و اندیشه، تاریکیها را شکافت.
استاد ناصر سبحانی رحمه الله – در مدت کوتاه عمر خود (39 سال) و در موقعیت زمانی و مکانیای که درآن قرار داشت – این کار را انجام داد. نباید از یاد برد که بزرگترین بحران تاریخ اسلام، بحران «فکر اسلامی« بود. بحران جمود، تعطیل عقل و نوگرایی و بازخوانی متون، بحرانی که برخی از آن تحت نام «تعطیل باب اجتهاد» نام میبرند، اما این بحران بسی عمیقتر و سهمناکتر از تعطیل باب اجتهاد است.
استاد شهید با دانش و تلاشهای علمی خود روشن نمود که در اجتهادات، ثوابتی مطرح نیست و بزرگی اسلام در این است که قواعد ِ «مجموعهی علوم اسلامی»، (قرآن، حدیث و فقه) قابل قرائت و خوانش جدیدی هستند و میتوان بر نتایج و ثمرات تلاشهای علمای گذشته اسلامی، باز هم مطالب جدیدی افزود.
خداوند متعال خود میدانند که در چه مکان و زمانی زمینهی لازم را برای ظهور حاملان پیام تجدد و اصلاحگری فراهم مینمایند... استاد همزمان با انقلاب مردم ایران که از ظلم و ستم شاهنشاهی به ستوه آمده بودند، ظهور کردند و با امواجی به جنبش درآمدند که جریانی نو و جهان جدیدی خلق کرد. جهانی که گفتمان اصلی و مسلطش، سخن از اسلام و حاکمیت آن بود. جهان بیداری و ظهور ناگهانی «پیکرهی بیداری اسلامی« و آواز «هستی» و «تحدی» و «دوباره زیستن» و «قیام».
آمدن استاد در جغرافیایی محدود، قیامش در منطقهای فلج شده، و ایستادنش بر سکویی لرزان بود. و چون به سخن درآمد، بر صحنهای «کَر وگنگ» به سخن درآمد و وقتی هم که رفت، در دنیایی «کر و لال» رخت سفر بربست .... اما با عرق ناشی از خستگیهایش و اشکهای شبزندهداریهایش، با آثار و تألیفاتش و سرانجام با خون پاکش، جغرافیایی را که در آن ظهور کرده بود، گسترش داد و منطقهی فلج شدهاش را به حرکت و جنبش درآورد و «کَر و لالی» صحنهی زندگی و جهانی را که خود در آن زندگی میکرد، تبدیل به آوازی نمود که با سمفونی بیداریای در هم آمیخت که تا ساحل آرزوها بدون وقفه و تا رسیدن امواج آمال وغمها به ساحل خستگیناپذیری در جریان است.
آری استاد شهید در آن جغرافیای محدود و بیرحم، پنجرههای جدیدی را به روی (بررسی، نقد و تحقیق) و بازآفرینی مفاهیم و قرائتی عصری از میراث تاریخی و نیز پیوند دادن سنت و مدرنیته و مصداقیت بخشیدن به ویژگیهای واقعگرایی و ... شریعت اسلام گشودند. ایشان در عین حال در دوره زمانی و مکانی خود، رهبری این نهضت را برعهده داشت. اما سالها طول خواهد کشید تا مردم با این واقعیت آشنا شوند، شاید در روزگاری دیگر وآن هم پس از تحقیقات همهجانبه درآثار و تألیفاتش، تا به شاهکارهای ایشان پی ببرند.
با کمال اطمینان میتوان گفت که استاد ناصر سبحانی خود مکتبی است برای نهضت علمی و ایستگاهی برای تحول فکری و منبع و سرچشمهای برای روش تحقیق و آیینهای برای فهم بهتر قرآن. مضافاً اینکه قیامی آرام بودند علیه تقلید، خرافات، بدعت و جهالت.
سؤالی مطرح میشود وآن این است که: استاد سبحانی در زمینهی مسایل سیاسی، ملی و مسألهی کُرد چه کاری انجام دادهاند؟
استاد شهید نمونهی متفکرانی بود که با دلایل قرآنی اثبات نموده بود که «رهاسازی یک ملت و تأمین آزادیهای آن» از وظایف اصلی دعوتگر مسلمان است و نمیتوان میان وظایف دینی، ملی و میهنی تفکیک قائل شد وآنها را از هم جدا نمود. استاد معتقد بودند که دین قانون و شریعت خداوند بوده و اگر جزئیات مسائل در آن مطرح نشده باشد، قطعاً اصول و قواعد کلی زندگی و حیات انسانی درآن بیان شده است. به همین دلیل در سال 1988 میلادی در کنگره تأسیس «رابطهی اسلامی کُرد» که در شهر استانبول برگزار شد به ایراد سخنرانی پرداختند و مسائلی بسیار مهمی را در این زمینه بیان داشتند. ایشان باتوجه به آیهی 13 سوره حجرات: «وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا...» [... و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد)] و نیز آیهی 22 از سوره روم: «وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ» [و از زمره نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا آفرینش آسمانها و زمین و مختلف بودن زبانها و رنگهای شما است. بیگمان در این (آفرینش کواکب فراوان جهان که با نظم و نظام شگفتآور گردانند، و در این تنوّع خلقت) دلائلی است برای فرزانگان و دانشوران. ] اثبات نمودند که وجود اقوام و ملتهای مختلف- هریک با ویژگیهای زبانی و نژادی و ... – از نشانههای قدرت آفریدگار و امری الاهی بوده و در سیستم ولایات - که در آغاز حکومت اسلامی از آن پیروی میشد – و بسی پیشرفتهتر از نظام فدرالی فعلی بود- حداقل حقوق سیاسی اقوام و ملل نیز تأمین میشد. همچنین در زمینه مسایل ملی تأکید داشتند که پیام پیامبران الاهی -علیهم السلام- پیام رهایی و آزادی اقوام و ملتهای این پیامبران بوده است. به همین دلیل است که همیشه باعبارت «یاقومی!»[2] آنان را مورد خطاب قرار میدادند. و در بیشتر اوقات در این زمینه به حضرت موسی اشاره میکردند: آن هنگام که از اسلام آوردن فرعون ناامید شدند، از او میخواهند که بنیاسرائیل مظلوم را رها نموده و میفرمایند: «... فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ.» [... پس بنیاسرائیل را (از زنجیر اسارت و بردگی خود آزاد ساز و آنان را به من واگذار و ) همراه من بفرست (تا از سرزمین تو بکوچند و به سرزمین دیگری روند و در آنجا به پرستش خدای یگانه مشغول شوند.)] (اعراف / 105) وقتی حاضر نیستی که هدایت را بپذیری و نمیگذاری که بنیاسرائیل در سایهی هدایت الاهی به آرامش برسند، پس دست از سر ایشان بردار وآنان را همراه من بفرست تا آزادشان کنم. استاد شهید با استناد به آیه: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ...» (ابر اهیم:4) [(ای محمّد!) ما هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر اینکه به زبان قوم خودش (متکلّم بوده است)... ] وآیهی: «وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ» (فاطر: 24) [... هیچ ملّتی (از ملّتهای پیشین) هم نبوده است که بیمدهندهای به میانشان فرستاده نشده باشد.] تبیین مینمودند که قوم کُرد قومی اصیل و به معنی کامل کلمه «ملت» است. آنان پیامبری از خود داشته و دارای پیامی آسمانی بودهاند. لذا با وجود ظلم و ستم بیش از حد ساسانیان و ایجاد سد و مانع میان ایشان و پیام آسمانی از سوی ساسانیان، با ظهور خورشید تابناک اسلام و با وجود موانع و فشارهای بیامان دولت ساسانی در مناطق مختلف کردستان، در قرن ششم میلادی به استقبال اسلام شتافتند.
به همین دلیل آن هنگام که استاد شهید ناصر سبحانی از حق استقلال ملتها و حق تعیین سرنوشت آنان سخن میگفت، و وجود رنگ، نژاد و زبانهای مختلف را از نشانههای قدرت پروردگار میدانست، نه تنها مردم بیسواد، بلکه اهل فکر و سیاسیون اسلامی هم از نزدیک شدن به دایرهی این مباحث ابا داشته و خودداری میکردند. آن هنگام که استاد به تجزیه و تحلیل مفاهیم «شعوب، قبائل، تعارف» و «ألسن و ألوان» و آیه و نشانه بودن آنها میپرداخت، تفسیرشان درست به اندازهی غربت و نامأنوسی برخی از تجزیه و تحلیلهای به دور از واقعیت امروزی، غریب و نامأنوس مینمود. [یکی از شاهکارهای استاد، نامهای است تحت عنوان «رسالۀ الآلام من أرض بلایا» که پس از بمباران شیمیای حلبچه توسط حکومت بعث عراق، خطاب به پیامبر اکرم -صلی الله علیه وعلی آله وسلم- نوشته شده است تا ایشان -صلی الله علیه وعلی آله وسلم- آن را در محضر پیامبران اولوالعزم قرائت نموده و فریاد مظلومیت این قوم را به بارگاه الاهی برسانند. به گفتهی اهل فن این نامه در اوج بلاغت و ایجاز قرار داشته به طوری که حتی نمیتوان یک حرف اضافه و زاید در آن پیدا کرد آن هم در نهایت ایجاز. ]
با کمال اطمینان میتوان ادعا کرد که استاد شهید در بسیاری از حیطهها بسی جلوتر از زمان و دورهی خود بوده و بسیار موفقیتآمیز توانستند در مدت کوتاه عمر مبارکشان تمامی علوم، دانش، نظریات و اجتهاداتشان را به شاگردان و هممسیرانشان انتقال داده و به ثبت برسانند. و این خود نشانه و نمونهای از توفیقات الاهی و برکت عمر مبارکشان است.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند. برخی پیمان خود را بسر بردهاند (و شربت شهادت سرکشیدهاند) و برخی نیز در انتظارند (تا کی توفیق رفیق میگردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد). آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند (و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکردهاند. )
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستارههاست[3]
• نویسنده، سیاستمدار اسلامگرا و از شاگردان و همراهان استاد و نمایندهی پارلمان اقلیم کردستان عراق
پانوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1- منبع: مجله ههژان – شماره 17 و 18 - سال 2006 – سلیمانیه، کردستان عراق. با اندکی تلخیص.
2- الف ) وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. 142 / اعراف
ب) وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً. 30 /فرقان
ج) قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ . 117 / شعراء
د) قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ . 26 / یس
ه ) قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَنَهَاراً . 5 / نوح
(مترجم)
3. سیاوش کسرایی
نظرات
سلام رحمت خدا بر آن استاد فرزانه و یگانه، دست مریزاد به شاگرد وفادار و همراه نه سالهی ایشان استاد عمر عبدالعزیز و خسته نباشید خدمت دوست عزیز جناب کیومرث یوسفی. جزاکم الله خیرا جمیعا
خدایش بیامرزد<br /> انشاءالله رهبران جماعت دعوت و اصلاح ایران و اخوان المسلمین ایشان را سرلوحه ی زندگی شان قرار دهند چرا که وی رسول الله را در گفتار و کردار و عقیده و رفتار مقتدای خویش ساخته بود.<br /> من المومنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه
رحمت
13 تیر 1392 - 09:15برادر گرامی، من هم می گویم گاش رهبران فعلی اخوان در ایران و تمام جهان اسلام، از بنیانگذاران و سابقین صادقشان الگو می گرفتند، اما متاسفانه چنین نیست و تنها برای رفع برخی نیازها از نام آنان سود می برند!
سپاس بو کاک عمر و ریز و سلاو بو روحی پاکی ماموستای شهید
<p>جزاک الله براستی هرچه از استاد ناصر سبحانی "رحمه الله " بگوییم باز هم کم گفتیم زیرا شخصیتی به تمام معنا مومن ، متقی و ملتزم به اوامر الهی (سبحانه) بودند .</p>
<p>با سلام و تشکر موفق باشید</p>
<p>نامرن ئه وانه وا له دلی میلله تا ئه ژین</p>