الفبای مشروطه نگاه برابر به همه شهروندان است مشروطه نتیجه تلاش همه طبقات است مشروطه امری درونزا و برآمده از شرایط داخل كشور است

محسن آزموده| صد و هجده سال از امضای فرمان مشروطیت می‌گذرد، اما به نظر می‌رسد ایران همچنان در جست‌وجوی مشروطیت و تحقق دموكراسی است. در این تاریخ پرنشیب و فراز، مشروطه ایرانی با دشواری‌ها و مصائب فراوانی روبه‌رو بوده، دست‌كم دو كودتا و یك انقلاب رخ داده و دو بار نظام سیاسی تغییر كرده. جامعه نیز در این بازه زمانی دستخوش تحولات گوناگونی شده، مردم به تدریج با حقوق و وظایف خود آگاه شده‌اند و در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خواهان مشاركت و سهم‌خواهی هستند، گروه‌های مختلف اجتماعی دست‌كم امكان بیان مطالبات خود را یافته‌اند و از «رعیت بودن» به «شهروندی» ارتقا پیدا كرده‌اند. اما میزان موفقیت‌های مشروطه ایرانی تا چه اندازه بوده است؟ آیا مسیر طی شده امیدوار‌كننده است یا خیر؟ محدودیت‌ها و موانع پیش روی مشروطه‌خواهی ما در چیست؟ این پرسش‌ها را با اسماعیل شمس، پژوهشگر تاریخ ایران در میان گذاشتیم. دكتر شمس هم‌اكنون عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی تهران است و آثار فراوانی در قالب مقاله و كتاب در زمینه تاریخ ایران تالیف كرده است. 

ابتدا می‌خواستم خواهش كنم برای آشنایی خوانندگان جوان‌تر یا كمتر آشنا به تاریخ و اندیشه سیاسی به اختصار بفرمایید كه منظور از مشروطه و مشروطیت چیست؟

اصطلاح مشروطه نخستین‌بار در عثمانی به كار رفته بود و از آنجا وارد ایران شد. عثمانی‌ها هم اصل واژه را از كلمه فرانسوی شارته (lacharte )گرفته‌اند كه در زبان فرانسوی معنای نزدیكی با شرط عربی دارد. قانون اساسی ۱۸۱۴ فرانسه «Charte constitutionnelle» نامیده می‌شد.طهطاوی از متفكران نوگرای عرب در قرن 19.م قانون اساسی فرانسه را به الشرطه ترجمه كرد و عثمانی‌ها هم واژه‌ «مشروطه» را از آن ساختند. این اصطلاح در ادبیات سیاسی معادل دولت قانون یا كنستیتسیون است و بیش از هر چیز برای تاكید بر محدود كردن و مشروط كردن قدرت پادشاه به كار می‌رود. عثمانی‌ها خط گلخانه را كه به نوعی نخستین منشور اصلاحات در آن كشور بود، شرط‌نامه نامیده بودند. به این ترتیب به مرور ریشه فرانسوی واژه مشروطه فراموش شد و به سبب تشابه لفظی و محتوایی، «شرط» و «مشروط» عربی جایگزین آن شد.به مشروطه، حكومت مقیده هم گفته می‌شد و مقیده در برابر مطلقه قرار داشت كه به معنای آزاد و تام‌الاختیار بود؛ در حالی كه مقیده به معنی قید و شرط است. پس از وقوع انقلاب مشروطه عثمانی در23دسامبر 1876.م/ 7 ذی‌الحجه 1293.ق روزنامه فارسی­‌زبان اختر كه در استانبول منتشر می‌شد برای نخستین‌بار متن قانون اساسی عثمانی را منتشر كرد و در آن سلطنت استبدادی را «دولت بلاشرط» نامید و دولت مشروطه را دولتی خواند كه تصمیمات آن به صواب دید و مشورت یك مجلس عمومی ملتی مشروط شده است. به این ترتیب انقلاب اول مشروطه عثمانی كه دست‌كم 30 سال پیش از مشروطیت ایران رخ داد به عنوان یك الگوی واقعی پیش روی ایرانیان بود و اصطلاح مشروطه، مجلس ملتی، مجلس مبعوثان و بسیاری دیگر از اصطلاحات سیاسی مشروطیت از آنجا وام گرفته شد. هرچند در سطح مفهومی مشروطیت یعنی دولت قانون در مفهوم عام آن است، اما در تقسیم‌­بندی نظام‌های سیاسی نوعی نظام سیاسی است كه در میانه سلطنت استبدادی و نظام جمهوری قرار می‌گیرد.در این نظام سیاسی پادشاه مقامی تشریفاتی است و اداره كشور در دست نخست‌­وزیر است كه توسط نمایندگان حزب پیروز در پارلمان انتخاب می‌شود. نظامی سیاسی هم كه بر اساس قانون اساسی مشروطیت در ایران تاسیس شد، سلطنت مشروطه بود؛ اما تفاوت‌های مهمی با ویژگی‌های نظام سلطنت مشروطه در غرب داشت و این سبب می‌شود كه اصطلاح نظام مشروطه را برای وصف آن با احتیاط به كار برد.

پس شما هم مانند برخی پژوهشگران به تعبیر «مشروطه ایرانی» باور دارید؟ اساسا این تعبیر را چقدر دقیق می‌دانید؟ به عبارت دیگر، آیا اصولا میان مشروطه ایرانی با مشروطه در سایر جاهای دنیا تفاوت‌های اساسی یا جزیی متصور هست؟ اگر آری، این تفاوت‌ها از چه چیز ناشی می‌شود و چیست؟

من به تعبیر مشروطه ایرانی باور دارم، اما نه با مفهومی كه ماشاءالله آجودانی در كتاب مشروطه ایرانی و شمار دیگری از پژوهشگران به كار برده‌­اند. مشروطیت همچون دولت قانون و در پیوست با دولت مدرن، در همه جا یكی است و ایرانی و غیرایرانی ندارد، اما آنچه سبب می‌شود منِ پژوهشگر از این تعبیر استفاده كنم تفاوت محتوا و ماهیت مشروطه در ایران با همتایان آن در غرب است. شاید بتوان گفت كه مشروطه ایرانی یك تركیب وصفی همانند انقلاب اسلامی است. اگر صفت اسلامی بودن ماهیت انقلاب ایران را از دیگر انقلاب­‌ها متفاوت می‌كند، ایرانی بودن هم تنها به وجوه ممیزه مشروطیت ایران با مشروطه دیگر كشورهاست؛ نه روایت خاصی از مشروطه كه بومی ایران و خاص ایران باشد. می‌­دانیم كه سند اصلی نظام مشروطه در ایران قانون اساسی مشروطه است. آنچه امروز به نام قانون اساسی مشروطه مشهور است، در واقع متمم قانون اساسی مشروطه است كه توسط نمایندگان دوره اول مجلس شورای ملی تصویب شد و در 29 شعبان 1325/14 مهر 1286 به امضای محمدعلی شاه قاجار رسید و تا انقراض سلطنت پهلوی در سال 1357 با چند تغییر كوچك حاكم بود. با مقایسه این قانون با قوانین اساسی سایر كشورهای مشروطه و حتی قانون اساسی بلژیك در سال 1831.م كه بیشتر اصول قانون اساسی مشروطه ایران برگرفته از آن بود، می‌توان تفاوت‌های شگرفی را مشاهده كرد. برای نمونه با وجود پذیرش اصل تفكیك قوا به عنوان زیربنای دولت مدرن، بر پایه اصول 26 و 27 قانون اساسی پادشاه در مقام رییس قوه مجریه، یكی از سه منشا مشروعیت بخش قوه مقننه هم هست؛ از سوی دیگر او با وجود مسوولیت‌های اجرایی متعدد اعم از عزل و نصب وزرا (اصل 46)، انتخاب مامورین رییسه دوائر دولتی از داخله و خارجه (اصل 48)، صدور فرامین و احكام برای اجرای قوانین (اصل 49)، فرمانفرمایی كل قشون بری و بحری (اصل 50) و اعلان جنگ و عقد صلح (اصل 51)، مطابق اصل 44 از مسوولیت مبراست و به قوه قضاییه كشور پاسخگو نخواهد بود؛ بنابراین پادشاه دولت مشروطه در نظام تفكیك قوا، نه تنها نقش قانونگذار را دارد و نه تنها به قوه قضاییه هم پاسخگو نیست، بلكه بر اساس اصل 35؛ اگر چه نه به صورت گذشته، بلكه همچنان با هاله‌ای از تقدس عجین شده است. در این اصل، سلطنت، ودیعه‌ای است كه به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض می‌شود. افزون بر آن در اصل دوم نیز 5 نفر از مجتهدین مسوول تطبیق مصوبات مجلس شورای ملی با مبانی شرعی بودند و بدون امضای آنان مصوبات مجلس شورای ملی جنبه قانونی پیدا نمی‌كرد كه البته این اصل در دوره مشروطه عملی نشد.به این ترتیب، قانون اساسی مشروطیت هر چند دارای چند اصل مدرن و دموكراتیك همانند دیگر كشورهای دارای نظام مشروطه است، اما این اصول در لابه‌لای دیگر اصول و تبصره‌ها و استثناهای سنتی، مذهبی و ملی‌­گرایی غیر مدنی داخل آن خنثی شدند و همین امر سبب شد تا مشروطه ایران با دیگر مشروطه‌های جهان متفاوت شود.

مراد از انقلاب یا نهضت یا قیام یا جنبش مشروطه یا مشروطه‌خواهی در ایران چیست و چرا میان پژوهشگران درباره نهضت یا انقلاب بودن مشروطه تفاوت نظر وجود دارد؟

حقیقت آن است كه تعبیر انقلاب مشروطه یا نهضت مشروطه در فرمان مشروطه و قانون اساسی مشروطه و دیگر متون رسمی آن دوره وجود ندارد و تنها عباراتی مانند سلطنت مشروطه و حكومت مشروطه و مشروطیت و مانند آن به كار رفته است.بعدها برخی نویسندگان بسته به علایق و دیدگاه‌های خود نهضت، جنبش یا انقلاب را به كار برده‌اند. در میان نسل نخست تاریخ‌نگاران مشروطه احمد كسروی از تعبیر جنبش مشروطه و مهدی ملك‌زاده از انقلاب مشروطیت ایران استفاده كرده اند. در میان تاریخ‌نگاران معاصر نیز همین اختلاف دیده می‌شود.فریدون آدمیت بیشتر از هر كس دیگری در كتاب‌هایش مانند ایدئولوژی نهضت مشروطه، فكر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت و... نهضت را همچون پیشوند مشروطه به كار برده است. بیشتر تاریخ‌نگاران چپگرا مانند یرواند آبراهامیان هم انقلاب مشروطه را استفاده كرده‌اند. به نظر می‌­رسد بسامد كاربرد انقلاب مشروطه پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران بسیار بیشتر از گذشته شده است.پرسش این است كه آیا منظور از نهضت، جنبش، قیام یا حركتی با یك برنامه و هدف خاصی است كه به پیروزی و تاسیس نظام دلخواه نمی‌انجامد و در مرحله ماقبل تاسیس نظام مطلوب می‌ماند یا اینكه نهضت به معنای رفورماسیون و یك جنبش معطوف به اصلاح ساختار در برابر انقلاب در مفهوم دگرگونی ساختار و سرنگونی نظام سیاسی قبلی و ایجاد نظام جدید است؟ در تعبیر نخست به ­شخصه معتقدم كه بسیاری از خواسته‌های جنبش مشروطه محقق نشدند و از این منظر جنبش مشروطیت نظام مطلوب خود را به وجود نیاورد. در تعبیر دوم هم ما با یك كل واحد به نام مشروطیت به مثابه یك پروژه روبه‌رو نیستیم، بلكه مشروطه یك فرآیند است و آغاز و انجامی دارد. جنبش مشروطه در وهله نخست مظفرالدین شاه را ناچار كرد كه با صدور فرمان مشروطه یك گام به سوی اصلاح نظام استبدادی گام بردارد، اما فرمان مشروطه فاقد محتوای انقلابی و حتی مشروطگی در معنای دولت قانون منبعث از رای مردم است. شاید تعجب كنید، اما در فرمانی كه به فرمان مشروطه مشهور است حتی واژگان مشروطه و قانون وجود ندارند. هدف مجلسی كه قرار است تشكیل شود نه وضع قانون، بلكه «مشاوره و مداقه لازمه» در«مهام امور دولتی و مملكتی و مصالح عامه» و ارایه نتایج مشورت به «هیات وزرای دولتخواه ما»[پادشاه]است. مجلس مورد نظر شاه در واقع یك مجلس مشورتی است كه هدف آن اصلاح رویه جاری مملكت مطابق منویات شاه بود و به همین سبب سه بار اصطلاح اصلاحات در این فرمان به كار رفته است. بنابراین مرحله نخست پروسه مشروطه، «اصلاح از بالا» توسط حكومت است. مرحله دوم پس از تشكیل مجلس شورای ملی و در سلطنت محمدعلی­شاه است كه با وجود مخالفت او متمم قانون اساسی تصویب و شاه هم مجبور به امضای آن شد. با توجه به اینكه در این قانون، نظام مشروطه با مختصات خاصی كه ذكر شد جایگزین نظام استبداد فردی و به عبارت دیگر دولت مشروط جایگزین دولت بلاشرط یعنی شخص پادشاه شد، می‌توان با تسامح تعبیر «انقلاب از بالا» را برای این مرحله از مشروطیت استفاده كرد. پس از كودتای محمدعلی شاه و بازگشت استبداد، مقاومت مشروطه‌خواهان در آذربایجان و دیگر نقاط ایران كه به حركت مبارزان مسلح مشروطه‌خواه به تهران و بركناری محمدعلی شاه انجامید، سومین مرحله مشروطه است كه می‌توان از آن به عنوان «انقلاب از پایین» یا انقلاب مردم یاد كرد. با وجود این كسانی بودند كه مشروطیت را مادام كه سلطنت قاجار، ولو در شكل مشروطه تداوم می‌بخشید، نشان‌دهنده انقلاب و دگرگونی نمی‌دانستند. الگوی آنان انقلاب فرانسه و اعدام پادشاه و انقراض سلطنت بود و می‌­گفتند با وجود شاه قاجار دگرگونی محال است و مشروطه یك فریب و نیرنگ برای جلوگیری از انقلاب و تاسیس نظام جمهوری است.بنابراین طبیعی است كه در چنین گفتمانی به كار بردن صفت انقلاب برای مشروطیت جایز نبود و حداكثر تعبیر انقلاب ناتمام را برای آن به كار می‌بردند.

درباره زمینه‌ها و خاستگاه‌های شكل‌گیری جنبش مشروطه‌خواهی در ایران بسیار صحبت شده، برخی آن را نتیجه تحولات خارجی می‌دانند، گروهی نقش روشنفكران و گروه‌های نخبه مثل بازاریان و روحانیت را موثر می‌پندارند و در نهایت عده‌ای آن را نتیجه و نمود نهایی تحولات گسترده و تدریجی ایران در طول سده‌های پیشین به ویژه سده‌های هجدهم و نوزدهم می‌دانند. نظر شما در این زمینه چیست؟

به نظر من مشروطه جایی است كه همه این دیدگاه‌ها در آن به هم می‌رسند. به بیان دیگر مشروطه نتیجه تلاش همه طبقات است. پیش از هر چیز باید گفت كه مشروطه امری درونزا و برآمده از شرایط داخل كشور است كه به ویژه پس از شكست ایران از روسیه نیاز به یك تغییر جدی را در میان طیفی از سیاسیون و روشنفكران به وجود آورد، اما كیست كه نداند همزمان تحت تاثیر روند جهانی دموكراسی‌خواهی و تضعیف نظام استبدادی در همه جهان و به ویژه همسایگان ایران مانند عثمانی و روسیه قرار داشت.هر چند مسافرت ایرانیان به غرب و مسافرت غربیان به ایران از اهمیت زیادی در این حوزه برخوردار است، اما اسناد موجود نشان می‌دهندكه تاثیرگذارترین كانال انتقال فرهنگ مدرن و به تبع آن اندیشه مشروطه‌خواهی به ایران، همسایگان ایران بودند و انتقال مستقیم از غرب، دارای تاثیر ثانویه بود. ایرانیان از شمال با روسیه، از غرب با عثمانی و مصر و از شرق و جنوب با انگلستان كه بر هندوستان حكومت می‌كرد، ارتباط داشتند و بسیاری از روشنفكران و منتقدان دولت قاجار در یكی از این كشورها ساكن شده بودند. در اینكه روزنامه رسانه اصلی تغییرخواهی و مشروطیت در آن دوره بود، شكی نیست. حبل‌المتین در هندوستان، اختر در استانبول، قانون در لندن، چهره‌نما، حكمت، ثریا و پرورش در مصر از مهم‌ترین روزنامه‌های پیشامشروطه در خارج ایران بودند. صاحبان همه این روزنامه‌ها تاجران ایرانی و به ویژه از دو شهر كاشان و تبریز بودند و شبكه فروش آنها در ایران از طریق تاجران داخلی بود. من در اینجا فقط با استناد به روزنامه اختر كه پدر روزنامه‌نگاری مشروطه‌خواه ایران هم محسوب می‌شد تا جایی كه به مشروطه‌خواهان اختریون می‌گفتند، می‌خواهم به اختصار نقش تركیبی همه نیروهای اجتماعی را در زمینه‌­سازی برای مشروطیت نشان دهم. مدیریت اختر با تاجری ایرانی به نام محمدطاهر تبریزی بود. بیشتر نمایندگان فروش اختر هم در داخل و خارج عثمانی از بازرگانان بودند. برای نمونه نماینده فروش اختر در تبریز، ابراهیم آقا تاجر كاشانی؛ در رشت، محمدآقا تاجر اصفهانی؛ در كرمانشاه، حسن وكیل التجار؛ در بغداد، آقا محمدكاظم تاجر اصفهانی؛ در ارزروم، ملاصادق تاجر دیلمقانی؛ در بیروت، حاجی بابا تاجر دیلمقانی؛ در اسكندریه، عمدة التجار حبیب غرزوزی و در كلكته محمدعلی تاجر شیرازی بودند. از جمله مهم‌ترین نویسندگان روشنفكر اختر می‌توان به میرزا یوسف مستشارالدوله، میرزا ملكم خان، میرزا حسین خبیر الملك، میرزا حبیب اصفهانی، میرزا آقاخان كرمانی، احمد روحی، علی محمد خان كاشانی و طالبوف اشاره كرد؛ نا‌م‌هایی كه هر كدام به تنهایی نقش زیادی در آگاه كردن ایرانیان از تحولات روز دنیا و سوق دادن آنها به سوی مشروطه داشتند. از آنجا كه برخی علمای شیعه در عتبات در چارچوب اندیشه اتحاد اسلام با علمای سنی استانبول در ارتباط بودند اختر تریبونی برای افكار آنان هم بود.اسناد موجود نشان می‌دهندكه دو پیشوای روحانی مشروطه یعنی سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی هم با روحانیت هوادار اتحاد اسلام در قلمرو عثمانی ارتباط داشتند. مشروطیت فقط محدود به فعالان بیرون از حكومت و خارج ایران نبود، بلكه نیروهای مختلف داخلی و حتی برخی اصلاح‌طلبان درون حكومت ناصری مانند میرزا حسین خان مشیرالدوله هم در اختر افكار خود را پخش می‌كردند.میرزا محسن خان معین الملك سفیر ایران در عثمانی به انتشار اختر كمك زیادی كرد.سردبیر اختر نجفعلی خان خویی مترجم و نایب سفارت ایران بود. روزنامه اختر نخستین مركزی بود كه گروه‌های مختلف ایرانی ساكن استانبول را به هم متصل كرد . تاجری ایرانی در قفقاز به نام تقی اف ۵۰۰ شماره حبل‌المتین می‌خرید و برای علما در عتبات می‌فرستاد. این روزنامه‌ها به صورت قاچاق و در برخی موارد آزادانه به ایران می‌آمدند و میان خوانندگان كه عمدتا طبقات دیوانی و روحانی بودند، تقسیم می‌شدند . این روزنامه گاه در مساجد، تكایا، قهوه‌خانه‌ها و مدارس و دیگر اماكن عمومی هم برای بی‌سوادان خوانده می‌شد . درباره دیگر روزنامه‌ها و برخی كتاب‌هایی كه ناشر افكار مشروطه‌خواهی بودند مانند سیاحتنامه ابراهیم بیگ هم چنین رویه‌ای حاكم بود.

عده‌ای مشروطه را جنبشی عدالت‌خواه و در اصل برای تشكیل عدالتخانه می‌دانند كه بعدا درخواست تاسیس مجلس نمایندگان به آن اضافه شد. حتی برخی توطئه‌باوران آن را دستپختی كه از دیگ‌های سفارت بریتانیا در آمده است، می‌خوانند.

از منظر فرآیند تاریخی مشروطه شكی نیست كه خواسته اولیه منتقدان دفع ظلم شاه از طریق تاسیس عدالتخانه بود و این را می‌توان در نامه سید محمد طباطبایی به مظفرالدین شاه و بسیاری از اسناد مشروطه دید. دست‌­كم تا پایان مهاجرت صغری هم اولویت معترضان تاسیس عدالتخانه بود و پس از آن در مهاجرت كبری و تحصن سفارت انگلستان تشكیل مجلس شورای ملی هم به آن اضافه شد. از منظر اصطلاحی دوخط موازی در كنار هم دیده می‌شود كه یكی نگاه به مجلس از منظر عدالتخانه و دیگری محل تقنین است. در واقع در نگاه درونی و سنتی مشروط شدن دولت بلاشرط استبدادی قاجار با عدالتخانه و در نگاه مدرن با اهرم قانون مصوب مجلس صورت می‌گرفت.سال‌ها پیش از مشروطیت در كتاب تحفه العالم عبداللطیف شوشتری برای نخستین‌بار واژه عدالتخانه آمده و پس از آن هم به شكل مداوم به كار رفته است. همزمان اصطلاح مجلس مبعوثان یا مجلس شورای ملی هم استفاده می‌شد.البته این بحث بدان معنا نیست كه عدالتخانه و مجلس در مقابل هم دیده شوند. مشروطه‌خواهان عدالت را ركن ركین مشروطیت می‌دانستند و بر این باور بودند كه تنها راه ترقی و نجات دولت ایران بنای محاكم عدلیه و مساوات میان رعایا و عدالت و دوری از ظلم است.بر پایه چنین تحلیل‌هایی است كه مجلس شورای ملی به عنوان زیربنای مشروطیت، عدالتخانه نامیده می‌شد و باید گفت كه تعریف مجلس به عنوان عدالتخانه[با عدالتخانه با تعبیر سنتی، متفاوت است]، شاید در اصل ناشی از مفهوم عدالت‌گرایانه دموكراسی در فرانسه یا همان سوسیال دموكراسی بود. استفاده از عدالتخانه به جای مجلس شورای ملی از سوی مشروطه‌خواهان در آغاز یك اقدام تاكتیكی برای جذب عامه مردم بود؛ همچنانكه پیش از آن هم برای ناسیون از اصطلاح ملت كه در متون سنتی به معنای دین و پیروان یك دین و مذهب بود، استفاده شد. با وجود این در نهایت امر، تفسیر عدالتخانه‌­ای از مشروطه بر تفسیر آزادیخواهانه از آن مستولی شد. در فرمان مشروطه مجلس شورای ملی«نگهبان عدل» خوانده شد و در قانون اساسی هم ۱۴ بار از واژگان عدل و عدالت استفاده شد در حالی كه نه در فرمان مشروطه و نه در قانون اساسی واژه آزادی نیامده است. در سه اصل 18، 20 و 21 هم كه به آزاد بودن تحصیل علوم و معارف، انجمن‌ها و اجتماعات و نشر مطبوعات اشاره شده، مشروط به عدم مغایرت با فرامین شرعی و دینی شده است.جالب آن است كه اكثریت مردم هم به مجلس شورای ملی به عنوان دادگاه نگاه می‌كردند و در ظرف یك‌سال و اندی فعالیت مجلس هزاران عریضه از سراسر كشور راهی مجلس شد؛ با این هدف كه نمایندگان از آنان رفع ظلم كرده و میان شاكی و متشاكی داوری كنند. در مورد انگلستان هم هیچ شكی نیست كه تا پیش از قرارداد 1907 میان این كشور و روسیه، انگلیسی‌ها ترجیح می‌­دادند از مشروطه حمایت كنند، چون دولت قاجار را به شكل سنتی تابع روسیه می‌پنداشتند. نظام مشروطه سلطنتی هم كه الگوی جایگزین مشروطه‌خواهان برای سلطنت مستبده بود به نظام سیاسی حاكم بر انگلستان نزدیك­‌تر بود.
 

بحث پرمناقشه دیگر روند مشروطه‌خواهی ایرانیان است. عده‌ای به دلایل گوناگون (از جمله ضعف فكری و اندیشه‌ای) معتقدند كه مشروطه‌خواهی ایرانیان امری سطحی بوده و شماری بر این باورند كه تشتت و چند پارگی میان گروه‌های سیاسی و اجتماعی موجب به انحراف كشیده شدن آن شده، نظر شما در این مورد چیست؟

من نمی‌خواهم تعبیر سطحی را به كار ببرم و به جایش مایلم از بومی‌سازی مشروطه و آنچه پیش‌تر از آن به عنوان مشروطه ایرانی یاد كردم، استفاده كنم. پیداست كه نظریه‌پردازان اصلی مشروطه درك عمیقی از مشروطه واقعی و نظام دولت-ملت مدرن داشتند، اما واقعیت­‌گرایی و تا حدودی دلبستگی به سنت آنان را ناچار می‌كرد كه قرائتی بومی از آن ارایه دهند. سال‌ها پیش مستشارالدوله در كتاب «یك كلمه»[ قانون] كه شرح منشور حقوق بشر فرانسه بود آن را با آیات و روایات اسلامی شرح داد.سكولارترین مشروطه‌خواه آن زمان، میرزا ملكم وقتی روزنامه قانون را منتشر كرد، گفت منظور از قانون همان شرع اسلام و منظور از پارلمان همان شورا در قرآن است.میرزا آقاخان كرمانی دقیقا از همین نكته انتقاد می‌كند و می‌گوید حالا كه در یك مملكت آزاد هستید، لااقل حرف را صاف و صریح بگویید. این روند پس از مشروطه هم ادامه داشت تا جایی كه یك واعظ دینی مانند سید جمال‌الدین پدر محمدعلی جمال­زاده اصول سوسیال دموكراسی را به زبان آیات و احادیث برای مردم شرح می­‌داد و در روزنامه الجمال چاپ می‌كرد. این برداشت دینی از مشروطه تا حدود زیادی در قانون اساسی هم راه یافت. با وجود این موارد كه برخی آنها را تقلیل دادن مشروطه و به قول شما سطحی كردن مشروطه می‌­دانند باز هم صداهای مخالف با مشروطیت همچنان وجود داشت. در ابتدا طرفداران مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضل‌الله نوری از اردوگاه مشروطه‌خواهان جدا شدند. در میان مشروطه‌خواهان باقیمانده هم میان طرفداران نظام مشروطه سلطنتی (جناح راست مشروطه) و طرفداران نظام جمهوری (جناح چپ) كشمكش شدیدی به وجود آمد كه بر آشفتگی اوضاع افزود. روزنامه‌های مساوات، صوراسرافیل و روح‌القدس بر طبل جمهوری‌خواهی می‌كوبیدند و به ‌شدت به نظام مشروطه و مشروطه‌خواهان حمله می‌كردند. مساوات می‌­نوشت كه مشروطه‌های دروغی یك اختراع حقیری شده است كه سلاطین، ملت بیچاره را كه در حال شورش بودند، خدعه و تمسخر كردند. سلطنت كاركن مجرمی است برای انقراض ملت. فقط یك حكومت ملی یعنی جمهوری می‌تواند به‌ خوبی ملت را نجات داده و سبب خوشبختی‌اش شود. روح‌القدس هم از تكرار الگوی فرانسویان و قتل محمدعلی شاه و آبیاری نهال حكومت ملی با خون او می­‌گفت و صوراسرافیل هم دنبال تقسیم املاك مالكان و شاهزادگان میان مردم بود. این اختلافات داخلی زمینه را برای قدرت­‌گیری مخالفان مشروطه فراهم كرد.

تعبیر شكست مشروطه ایرانی را چقدر دقیق می‌دانید؟ آیا مشروطه ما شكست خورد؟ 

بستگی دارد كه چه تعریفی از مشروطه داشته باشید. مشروطه به عنوان یك نظام مدرن سیاسی شكست خورد، اما مشروطه به مثابه یك جنبش اجتماعی نه تنها شكست نخورد كه روز به روز بر عمق و گستره آن افزوده شد.

تاریخ‌نگاری مشروطه بیشتر نخبه‌محور است و كمتر به نقش مردم و گروه‌های فرودست توجه كرده است. نظر شما درباره نقش اقشار عمومی مردم در مشروطه چیست؟

هر چند نظریه مشروطه توسط نخبگان طرح و پیاده شد، اما اگر مردم عادی و طبقه بی‌­سواد در حاشیه نبودند، هیچ‌گاه به مرحله پیروزی نمی‌­رسید.پس از پیروزی هم مردم مرتب برای اعضای مجلس عریضه و شكایت می‌‌فرستادند یا جلوی مجلس تجمع می‌كردند.همچنین از طریق انجمن‌های رسمی ایالتی و ولایتی و بلدی هو به ویژه انجمن‌های غیررسمی فعالیت می‌كردند. تنها در تهران بیش از 200 انجمن فعال بودند و حتی زنان و پیروان ادیان غیراسلامی هم انجمن خاص خود را داشتند. در همه شهرهای ایران هم مشروطه‌خواهان فعال بودند.برای نمونه در جای دورافتاده‌­ای مانند كردستان بیش از 8 انجمن مشروطه‌خواه فعال بودند. روایت مشروطه در شهرستان‌ها و البته در میان طبقه فرودستان غایب اصلی تاریخ‌نگاری مشروطه است كه البته خوشبختانه در سال‌های اخیر و با تلاش برخی نویسندگان مانند دكتر سهراب یزدانی و خانم دكتر اتحادیه و برخی دیگر آثاری در این زمینه نوشته شده است.

یكی از مطالبات اساسی دست‌كم گروهی از مشروطه‌خواهان، برابری حقوق میان همه شهروندان فارغ از دین و مذهب و جنسیت و قومیت و زبان و... بود. آیا چنین خواسته‌ای در مشروطه تحقق یافت؟

الفبای دولت مشروطه به مثابه دولت مدرن عبور از قومیت و مذهب و نگاه برابر به همه شهروندان كشور به عنوان ملت منهای تعلقات مذهبی و قومی است. قانون اساسی مشروطه فصل مهمی به عنوان «حقوق ملت ایران» دارد و در نخستین اصل این فصل یعنی اصل 8 تاكید شده است كه «اهالی مملكت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود.» با وجود این، چنین قاعده‌­ای در سایر اصول قانون اساسی نقض شده است و زنان، بی‌سوادان، غیرفارسی زبانان، غیرمسلمانان و مسلمانان غیر شیعه از برخی حقوق اولیه خود محروم شده‌اند. قانون اساسی مشروطه به هیچ‌وجه تفاوت‌های جامعه ایرانی را ندیده و آن را به اصطلاح آن زمان «كالمعدوم» پنداشته است. با وجود اقتباس قانون اساسی مشروطه از قانون اساسی بلژیك جالب آن است كه نویسندگان این قانون ترجیح داده‌اند كه بسیاری از اصول قانون بلژیك از جمله۵۰، ۵۶، 80 و 86 را به نوعی تغییر دهند كه با ایده كالمعدوم آنان هماهنگ باشند.

با توجه به این موضوع شما دیدگاه برخی افراد كه قانون اساسی مشروطه را مترقی می‌دانند و خواهان بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه هستند چگونه ارزیابی می‌كنید؟

هركس اگر تنها یك‌بار این قانون را بخواند، متوجه می‌شود كه نه تنها از منظر امروز مترقی نیست، بلكه حتی نسبت به 118 سال پیش هم بسیار ناقص و پراشكال است و از قضا ریشه بسیاری از مشكلات كنونی یك قرن اخیر ما به تناقض‌ها و نقایص این قانون و عدم انطباق آن با واقعیت جامعه ایرانی برمی‌گردد. بازگشت به این قانون عین ارتجاع و پسرفت است.