از کجا آغاز کنم سرود عشق الهی را که جهانی را به عرصه ی وجود کشاند تا مهیای آمدن تو باشد. از کدامین آسمان،از کدامین زمین، از کدامین دریا، می توان مدد گرفت که گویای وصف وجود نازنینت باشد. راستی کدام زبان توانست اوصاف تو را در خویش گنجاند، کدام عقل توانست عظمت تو را درک کند و کدام قلب توانست عشق خدایی را نسبت به تو تاب آورد. از کدام پیامبر می توان آمدنت را مژده گرفت که خود همه باخبر بودند که تو خواهی آمد و جهانی را واله کلام سحرآمیزت خواهی نمود، همان کلامی که پروردگارت به تو دیکته نمود و تو آن را در صفحه ی سپید قلبت به نگاره در آوردی. همان لوح زرینی که جبرئیل آن را گنجینه ی اسرار الهی درآورده بود. انگاه که نفس ها به شماره افتاده بود و ضربان قلب ها همچون سم اسبان وحشی بر زمین دلهای منتظر مشت می کوفت وشوق چشمان منتظر برای دیدنت، چون عطش رودها برای پیوستن به دریا خروشیدن گرفتند؛ تو آمدی.تو آمدی و با آمدنت سوال چرایی هستی را پاسخ گفتی. ای پیامبر خوبان به کدامین معصیت ناکرده مهر مادری درست زمانی که تشنه اش بودی تو را تنها گذاشت و رها کرد و به کدامین نافرمانی دستان گرم پدری جای خود را به خاک سرد گورستان بخشید و کجا بودند آن ابرهای لطیف بهاری که تو را زیر سایه خویش پناه دهند، آنگاه که در گرمای سوزان صحرا با تنهایی خویش بازی می کردی. آیا چشمان تاریخ آزمایشی به این شکوه و عظمت به خود دیده بود؟ و چه زیبا پاسخ گفتی به پرسش های سنگین الهی انگاه که کوه با همه ی استواری خود به گردی از خاک تبدیل می شد؛ چون پیام الهی را بر دوش می یافت و چه بی رحم بودند دستان خشن جاهلیت آنگاه که با سنگهایی از جنس خدایانشان تنت را به دشتی از شقایق مبدل می ساختند. به راستی کدام مونس و همدم او را شیفته ی شبهای تنهایی حرا ساخته بود و انوار الهی از کدام روزن آن غار سنگی بر قلب او تابیدن گرفت که او را آنچنان مست شراب الهی نمود.«اقرا» بخوان، بخوان به نام پروردگارت .کسی که آفرید تو را. و این گونه بود که محمد دردانه ی پیامبران الهی شد و آواز خوش آهنگ خداوندی را در جهان طنین انداز کرد و  صوت خوش آیه های نورش، قلب های مشتاق را آبستن نمود.« یا ایهاالمزمل» اینک تویی که جامه ی نبوت بر تن کرده ای جامه ای که جبرئیل تاروپودش را با ستاره های آسمان توحید بافته است و در اعماق سیاه شب جاهلیت شروع به سوسو زدن خواهد گرفت. اینک زمان بیعت با خورشید شب است و آنگاه که دستان ساده ی مومنان با انوار خورشید محمد پیمان می بندند مصداق بارزی می شود از« ید الله فوق ایدیهم».« یا ایهاالمدثر» پس برخیز و ناراحت نکند تو را آنان که لباس ایمان را به تن کرده اند ولی قلبهایشان در هاله ای از غبار کفر فرو رفته است. و اگر نبود شبنم لطیف رحمتت و کوه پایداری ات و شاخه های سبز امیدت ، به آن روز بزرگ؛ چگونه می توانستی بار بزرگ رسالت را به دوش کشی.«الم نشرح لک صدرک »            

ای رسول خوبان! به روی کدام دست مهربان دریچه ی قلبت را گشودی تا بار سنگین دلتنگی ات را بر زمین نهد. تو چقدر عزیز بودی که خداوند هدیه ی کوثر را در درونت جاری ساخت. چقدر سبکبال و چقدر سبکبار بودی که خداوند تو را از مسجد الحرام به مسجدالاقصی سیر داد و جایگاه عروج ملکوتی ات را نخستین قبله ی مسلمانان قرار داد .و آن هنگام که جبرئیل و میکائیل ساقدوشش شدند تا او را در جایگاه یقین قرار دهند و به عرش خدایی رهسپار سازند، آنجا که عرصه ی تفکر آدمی به انتها می رسد، چگونه است که گروهی بت انکار وجودشان را اطاعت می کنند  و راه سرکشی و عصیان در پیش می گیرند . پرورد گارا! ای خدای محمد!یاریمان کن تا ابراهیم وار با تبر توحید بت نفس هایمان را برشکنیم و اززمره ی آتش افروزان نمرودی نباشیم. نفسی مسیحایی عطا کن،تا به دلهای فسرده و یخ زده مان جانی دوباره بخشیم تا پذیرای پیام ملکوتی پیامبرت باشد. قدرت و سلطنتی سلیمان وار که نه بر انس و جن بلکه بر جان های خسته و تهی از شراب عشق فرمانروایی کنیم و دل های مشتاق را به تسخیر درآوریم تا همه با هم، همصدا با داوود نبی سرودهای آسمانی را در گوش جان خستگان تاریخ برخوانیم. پروردگارا بار دیگر توانایی ده چون نوح استوار و مطمئن در راه اجرای فرامینت گام برداریم تا در کویر جان های سست و متزلزلمان دریای یقین و اطمینان پدید آید تا آنچه از شک و شبهه و تردید در گوشه های تاریک وجودمان رخنه کرده همه رادر خویش غرق کند و دریای وجودمان را تنها برای «تو» خالص و زلال گرداند. ای خدای محمد از تو می خواهیم به حق دردانه ی خلقتت،چون یونس راه رهایی از نهنگ خستگی ها و دلزدگی های روحی و جسمی را فرا روی ما قرار دهی تا  هیچ گاه در کوره راه هستی مسیر خویش را گم نکنیم و در مسیر سبز و روشن رسالت پیامبران آسمانی ات حرکت کنیم .  

«آمین یا رب العالمین»