نویسنده: محمدرضا اسدى
جریانهاى فکرى ایران، به رغم تفاوتها و اختلافها، از نظر فقدان «تولید تفکر» با یکدیگر مشابهت دارند. تفکر از جهت منشا، به تاسیسى، ترکیبى و تقلیدى تقسیم مىشود و از جهت کارکرد به زاینده، سوخته و پوسیده قابل دستهبندى است.
در بررسى جریانهاى فکرى امروز جامعهى ایران، چنانچه مقسم و مبناى ما «تفکر دینى» باشد، حداقل از سه طیف مهم مىتوانیم نام ببریم. این سه گروه، رویکردهاى متفاوتى در قبال دین و تفکر دینى دارند و مىتوانیم از آنها با سه عنوان «سنتگراى محض» ، «سنتگراى نوگرا» و «نوگراى محض» یاد کنیم.
سنتگرایان محض کسانى هستند که دین را تنها منبع اصیل براى شکل بخشیدن به زندگى مىدانند. دین، نزد ایشان، گنجى پنهان و عظیم است که مىباید با ابزارى به نام عقل، حقایق مکنون آن را، که درعینحال مورد نیاز زندگى ما نیز مىباشد، استخراج کنیم. اینان براى شکل بخشیدن به حیات خود، به منبعى که مهمتر از دین باشد یا حتى در عرض آن باشد، اعتقاد ندارند.
اما سنتگرایان نوگرا، با اینکه جایگاه ویژهاى براى دین قائل هستند و آن را از مهمترین منابع شکل بخشیدن به زندگى مىدانند، آن را تنها منبع نمىدانند. ایشان عقل را نیز منبعى دیگر قلمداد مىکنند که در کنار دین مىتواند به شناخت و حیات ما شکل دهد، و در عین حال آن را ابزارى براى استخراج حقایق از متون دینى مىشمارند. ولى در نظر نوگرایان محض، مهمترین و اصلىترین منبع تاثیرگذار بر شناخت و شکلدهى حیات آدمى، عقل اوست، نه چیز دیگر. عقل در این نگرش، هم ابزار است و هم منبع; و دین صرفا یکى از منابع تاثیرگذار بر زیستن ماست، و نه لزوما تنها منبع یا مهمترین منبع.
اما عقلى که ما از آن یاد مىکنیم نزد این سه گروه تعریف و کارکرد یکسان و مشابه ندارد:
عقل مطرح در میان سنتگرایان محض و سنتگرایان نوگرا، به رغم تفاوتهایى که دارند، یک عقل متعبد به دین و همآهنگ با آن است; اما عقل مطرح نزد نوگرایان محض، عقلى برهنه از هر گونه تسلیم و انقیاد است. این عقل نهتنها در برابر دین، که در برابر هیچ موضوع و موجود دیگر تعهد و تقیدى ندارد. از این رو، بنیاد این عقل در شوریدگى و عصیان است.
این سه جریان فکرى به رغم تفاوتهایشان، از لحاظ «عدم تولید فکر» با یکدیگر اشتراک دارند. لازمهى طرح این سخن، آن نیست که ما ضرورتا باید تفکر دیگرى در عرض این سه نوع تفکر به منزلهى بدیل و جانشین ارائه کنیم; گرچه ارائه کردن آن نیز غیرممکن و محال نیست. بنابراین نمرهى منفى دادن به این سه جریان فکرى از لحاظ عدم تولید فکر به معناى آن نیست که این سه جریان فکرى هیچ نقطهى قوت و مثبتى از جهات دیگر ندارند.
گفتیم این سه طایفهى فکرى، فاقد جهت «تولید تفکر» هستند و به همین دلیل، عمدا از عناوین نوگرا یاد کردیم نه نواندیش; یعنى نه جریان سنتگراى نوگرا، و نه جریان نوگراى محض، به معناى دقیق کلمه نواندیش نیستند و تولید فکر ندارند و در واقع فکرى تاسیس نمىکنند و نکردهاند; هرچند بالاخره فکر دارند. اما وقتى همین سه طیف فکرى را از لحاظ تفکر فلسفى ارزیابى مىکنیم، در مىیابیم که سنتگرایان محض، چندان با فلسفه و تفکر فلسفى رابطهى خوشى ندارند; گو اینکه به طور معمول بىاطلاع از فلسفهى اسلامى نیستند. سنتگرایان نوگرا نیز به طور غالب به فلسفهى صدرایى معتقدند و حتى مىکوشند با فلسفههاى جدید غرب بر اساس مبانى صدرایى مواجهه کنند. اما من به رغم اعتقاد به نقاط قوت فلسفهى صدرایى در مواجهه با برخى از فلسفههاى جدید، آن را جدى و توانا براى همآوردى با بسیارى از فلسفههاى امروزین نمىدانم و معتقدم چنان نیست که این توان موجود است اما تاکنون به فعلیت نرسیده است.
بیشترینهى نوگرایان محض نیز به رغم اینکه به تفکر فلسفى به معناى عام آن معتقدند، تعلق خاطرى به فلسفهى سنتى و اسلامى ندارند و مبانى فلسفى خود را، بیشتر، از تفکرات فلسفى جدید غرب اخذ و اقتباس مىکنند. همچنین اگر کسانى در میان این نوگرایان پیدا شوند که علاقهمند به فلسفهى اسلامى هستند، تسلط چندانى بر مبانى و مسائل آن ندارند.
در یک تقسیمبندى کلى مىتوان گفت اصطلاحا تفکر، یا تاسیسى استیا ترکیبى یا تقلیدى.
اولین ویژگى تفکر تاسیسى آن است که عالم جدیدى فرا روى ما مىنهد; عالمى جدید با مسائلى جدید و راهحلهایى جدید. در ثانى، صدق و کذب یک تفکر، دخالتى در تاسیسى بودن آن ندارد. با این ترتیب براى اینکه یک تفکر را تاسیسى محسوب کنیم، نه حجم مسائل و نه صدق و کذب آنها، مبنا و میزان به شمار مىآید. ویژگى دوم تفکر تاسیسى این است که «روشى» را براى مواجهه با موضوعات در اختیار ما قرار مىدهد که این روش نیز به نوبهى خود جدید است.
ویژگى سوم این نوع تفکر، که شاید به نحوى در دو ویژگى قبل نیز مندرج باشد، آن است که تفکر تاسیسى مسبوق به تجربه نیست; یعنى تفکر تاسیسى تا پیش از اینکه ما آن را بهکار بندیم در جاى دیگر استفاده نشده است.
بر اساس این ویژگى، میان تفکر تاسیسى و تفکر تقلیدى یک گام بیشتر فاصله نیست، و آن گام «تکرار» است; یعنى همین که این تفکر با روشهایش به دست دیگران به کار گرفته شد، از وادى تاسیس به وادى تقلید در غلتیده است. در واقع تفکر تاسیسى ظرفیتى دارد که لزوما مؤسس آن تفکر نمىتواند همهى آن را به فعلیتبرساند و دیگرانى باید بیایند که با همان مبنا توانایىهاى بالقوهى این تفکر را در حل مسائل به فعلیتبرسانند.
اما مراد از تفکر ترکیبى، تفکرى است که دو قسم دارد: تفکر بومى و تفکر التقاطى. این هر دو برآمده از دو یا چند تفکر دیگرند; با این تفاوت که تفکر بومى به لحاظ ارزشى بیشتر جنبهى مثبت دارد و تفکر التقاطى به لحاظ ارزشى جنبهى منفى.
تفکر بومى، هم مىتواند به لحاظ منشا، تاسیسى باشد و هم ممکن است تاسیسى نباشد یعنى تقلیدى باشد. تفکر بومى را بیشتر بر اساس هماهنگى با محیطى که در آن مصرف مىشود تعریف مىکنیم. در نهایت، تفکر تقلیدى تفکرى است که ویژگىهاى تفکر تاسیسى را ندارد; گرچه مىتواند در تفکر بومى حضور داشته باشد; اما همانطور که گفتیم لزوما تفکر بومى، تقلیدى نیست و لزوما تفکر تقلیدى بومى نیست.
تفکر وارداتى هرچند افقى نوین را به روى ما مىگشاید، تفکر تاسیسى محسوب نمىشود. گفتنى است که ما در این مقام نمىخواهیم صرفا تفکر تاسیسى را از همهى جهات، ارزشمند و مثبت و ممدوح قلمداد کنیم و تفکر تقلیدى را از هر حیث فاقد ارزش و منفى و مذموم.
آنچه گذشت تقسیمى بود که بیشتر ناظر به «منشا» پیدایش تفکر بود; اما مىتوانیم به تناسب اینکه یک تفکر چه مقدار از مشکلات و مسائل ما گرهگشایى مىکند، و کارکرد این تفکر چیست، اقسام دیگرى از تفکر را در نظر بگیریم. به تعبیر بنده، برایناساس برخى از تفکرات، «سوخته» هستند، برخى «پوسیده» و برخى «زاینده».
براى ساختن یک تفکر تاسیسى یا ایجاد یک تفکر گرهگشا و زاینده، دو نوع نسبت میان معارف بشرى مىتوانیم در نظر بگیریم، و بر اساس این دو نوع نسبت، دربارهى رابطهى خودمان با تفکرات تقلیدى - اعم از غربى یا شرقى - داورى کنیم. این دو نوع نسبت میان معارف بشرى را با دو عنوان مشخص مىکنیم: نسبت و «ارتباط پلکانى» ; نسبت و «ارتباط شبکهاى» یا جدولى.
تفکر پوسیده و تفکر سوخته و تفکر زاینده اعم از آن سه نوع تفکر بومى، تقلیدى و تاسیسى هستند. هر کدام از اینها مىتوانند مصداق یکى از آن تفکرهاى تقلیدى یا تاسیسى یا بومى باشند. اگر بخواهیم در جامعهى فکرى امروز، مصداقى براى این تقسیمبندىهاى ذهنى بهدست دهیم، تفکر هیچیک از اشخاصى همانند مرحوم شریعتى و مرحوم مطهرى - به رغم احترام فوقالعادهاى که برایشان قائل هستیم - در مقام منشا نمىتواند تاسیسى به شمار آید.
به لحاظ ارزشگذارى بهسختى مىتوان یکى از اقسام تفکر را بر دیگرى ترجیح داد; چون به هر حال زندگى آمیزهاى است از مسائل فکرى و عملى; و طبیعى است اگر مبناى ترجیح، آن باشد که مسائل عملى چگونه مىخواهند برطرف شوند، ما دیگر به تاسیسى یا ترکیبى یا تقلیدى بودن «منشا» آنها نظر نخواهیم داشت.
البته اگر بخواهیم تحلیل پدیدارشناسانهاى از جامعهى امروز داشته باشیم، باید گفت تفکر زاینده بیشتر ترجیح دارد، و از همین روى، دستکم در وضعیت کنونى، به تفکر تاسیسى کمتر ارج مىنهند: امروزه ما در پى حل مسائلمان هستیم; حال چه با تفکر بومى باشد چه تفکر تقلیدى. البته تفکر بومى و تقلیدى بیشتر در دسترس است و تاسیسى اندیشیدن، بسیار دشوار; ولى از آنجا که ما به دنبال کارکرد تفکر هستیم، در جامعهى ما تفکر زاینده بیشتر مطرح است; به گونهاى که مىتوان گفت در جامعهى امروز، نه در حوزهى روشنفکرى دینى و نه در حوزهى عالم دینى، تفکر تاسیسى و تاسیسى - کارکردى وجود ندارد.
اما در پاسخ به این سؤال که براى نیل به تفکر تاسیسى در جامعهى فعلى چه مىتوان کرد، باید گفت این امر به یک معنا اساسا تعلیمپذیر نیست; اما بسترهایى را مىتوان فراهم کرد که به نضج گرفتن تفکر تاسیسى کمک کند.
در قدم اول، ایجاد امنیت فردى و اجتماعى تاثیر بسزایى در این امر دارد.
همچنین در متون دینى و اسلامى بجز اوصاف فردىاى که براى عالمان دینى ذکر مىکنند، اوصاف و مسئولیتهاى اجتماعىاى نیز براى آنان بر مىشمارند که بیانگر آن است که عالمان دینى ایدهآل باید کارکرد روشنفکر دینى را نیز داشته باشند; به این معنا که هم زمانهشناس باشند، هم دینشناس. در حالى که وضعیت موجود ما اینگونه نیست. البته در میان حوزویان، نسلى پدید آمده که در حال کار کردن هستند و مىخواهند زمانهشناس هم باشند; اما اینکه این نسل چه زمانى به ثمر بنشیند، یا اصلا به ثمر برسد یا نرسد، قابل پیشبینى نیست.
اگر ما مىخواهیم نقاط ضعف و قوت هر تفکرى روشن گردد، چارهاى جز این نیست که به تفکرات رقیب نیز اجازهى عرض اندام بدهیم. تفکر توانمند، تفکرى نیست که حضور دیگران را بر نتابد; تفکر توانمند آن است که خود حضور یابد و دیگران را نیز به میدان فرا خواند، تا در عرصهى عمل سربلند گردد. البته حضور تفکر رقیب در مواجهه با تفکر حاکم رایج، باید ضابطهمند و قاعدهمند باشد، و گرنه تفکر بدون ضابطه، به هرج و مرج فکرى مىانجامد.
نظرات