من یک مسلمانم!

عدالت را مقدس می‌دانم.. به آزادی احترام می‌گذارم.. انسان را تکریم می‌کنم ... به ناتوان مهر می‌ورزم.. و به فرد توانا یادآوری می‌کنم که تواناتر از تو هم آخر کسی است. 

به ثروتمندان توصیه می‌کنم تا حقوق نیازمندان را از اموال خود ادا کنند.. از مستمندان می‌خواهم تا بدانند سرمایه‌داران در اموال خدا جانشین هستند. 

نیکی را دوست دارم.. به خوبی فرا می‌خوانم.. بدی را نمی‌پذیرم.. از خشونت بیزارم .. به نرمی علاقه دارم .. به هدایت چنگ می‌زنم.. و از حقیقت پاسداری می‌کنم. 

با باطل می‌جنگم.. از تباهی باز می‌دارم.. در حد توان در پی اصلاح و سامان دادن هستم.. از جنگ در خشمم.. به صلح عشق می‌ورزم.. زندگی را دوست دارم.. و می‌کوشم تا آن را حیاتی پاک بگردانم.

از مرگ می‌هراسم، اما باور دارم که باید از آن پل بگذرم تا از سرای فنا به سرای بقا برسم.. به فرجام خوش امید دارم و از فرجام بد به خدا پناه می‌برم.

بهشت را دوست دارم.. از جهنم بیزارم.. امنیت را دوست دارم.. از پریشانی خشمگین هستم.. از تنفر بدم می‌آید.. اهل دشنام نیستم.. ناسزا و بد و بیراه نمی‌گویم.. به نابودی دیگران نمی‌اندیشم.

نسب من به آدم و حوا می‌رسد.. پدرم آدم هست و مادرم حوا.. و تمام انسان‌ها برادران و خواهران من هستند.

کسی از ایشان را تحقیر نمی‌کنم.. او را تسلیم نمی‌گردانم.. او را خوار نمی‌کنم.. که برای هدایتش می‌کوشم.. راه را برایش روشن می‌نمایم.. دستش را به سوی بهشت می‌گیرم.. مانع افتادنش در آتش جهنم می‌شوم.

هستی را دوست دارم و به آن منسوب هستم.. همه‌ی همسایگانم را در آن دوست دارم .. درختان، سنگ‌ها، گیاهان، حیوانات، کوه‌ها و دریاها را.

خداوند بزرگ مرا از آن آفرید.. مرا به آن باز می‌گرداند.. و باری دیگر از آن درمی‌آورد.. پس به آن منتسب هستم.. منادی آبادی‌اش هستم.. برافراشتن پرچم حق در آن خواسته‌ی من است.. گسترش آرامش و امنیت هدف نهایی من در آن است.. با نفسم و دیگران مجاهدت می‌کنم تا صلح فراگیر گردد.. امنیت سرآمد باشد.. این وسیله و غایت من است.. به سوی خدا فرا می‌خوانم و به او بازمی‌گردم.

صلح غایت من است.. امنیت خواسته‌ام است.. خشونت دشمنم است.. کشمکش خصم من است.. آرامش و اطمینان آرزوی من است.

آیا دانستی من کی هستم؟!

آیا همانند و همتای من تا کنون روی زمین دیده‌ای؟

من یک مسلمان هستم!

متن اصلی:
آخر ما سطره الشيخ د/ طه جابر العلواني بقلمه :
أنا مسلم
أُقدِّسُ العدلَ، وأمجِّدُ الحريَّة، وأكرِّمُ الإنسانَ… وأرفقُ بالضعيف، وأُذَكِّرُ القويَّ بالذي هو أقوى منه
أنصحُ الأغنياءَ بأنّ يؤدوا حقوقَ الفقراء في الأموال، وأدعو الفقراء أن يعرفوا أن أغنياءَهم مستخلَفون بمال الله فيهم
أُحبُ الخير، وأدعو إلى البرّ، وأرفضُ الشرَّ، وأرفضُ العنفَ، وأحبُّ الرفقَ، واتشبثُ بالهدى، وأصونُ الحقَ
أحاربُ الباطلَ، وأنهي عن الفساد، وأريدُ الإصلاحَ ما استطعت، أبغضُ الحروبَ، وأعشقُ السلام، أحبُّ الحياةَ، وأسعى لجعلها حياةً طيبةً
أهابُ الموتَ، لكنني أؤمن بأنَّه جسر لابد أن أمشيه؛ لأصلَ إلى دار البقاء من دار الفناء، وأرجو حسن الخاتمة، واستعيذ بالله من سوءها
أحبُّ الجنةَ، وأبغضُ النار، أحبُّ الأمن، وأبغض القلق، وأكره الكراهية، ولست بفاحش، ولا بسبَّاب، ولا بمهلك
يمتد نسبي إلى آدم وحواء؛ فآدم أبي، وحواء أمي، وكل البشر أخواني وأخواتي
لا أحقر أحدًا منه، لا أُسلمه، ولا أخذله، بل أعمل على هدايته، وإنارة الطريق بين يديه، والأخذِ بيديه إلى الجنَّة، والحيلولة بينه وبين السقوط في النار
أحبُّ الكون وأنتمي إليه، وأحبّ كلَّ جيراني فيه: من شجر، أو حجر، أو نبات، أو حيوان، أو جبال، أو بحار
والله (جلَّ شأنّه) منها خلقني وفيها يعيدوني ومنها يخرجني تارة أخرى، فإليها أنتمي، وبعمرانها أنادي، وإعلاءِ الحقِ فيها مطلبي، وشمولها بالسلام والأمان غايتي، ومجاهدة نفسي وغيري-ليعمَ السلام ويسودَ الأمان-وسيلتي وغايتي، فإليه أدعو وإليه مآب
السلامُ غايتي، والأمانُ مطلبي، والإرهابُ عدوي، والصراعُ خصمي، والأمنُ والطمأنينة مطلبي
فهل عرفتني؟
وهل تعرف لي على هذه الأرض نظيرًا أو شبيهًا؟
أنا مسلم