ز وصف روی تو گویم...
تو ای غفار
که در برابر چشمی و
غایب از انظار
به هر صباح و مساء...
تویی مالووه و ولاه
چراغ دیدههایی تو
تو ای پروردگار
تداعی میکنی خوف و رجاء
را در دلم
دل مسکین من هر دم
ز نامت برقرار
بخوانم یاد تو من با غزل
چو قاصر گردد این گفتار
بگویم من: بخوان نامش
و قرآن را نگار سینه دار
تو ای سلطان
ارادت کن، من مسکین
که نامت میگشاید
گنجینهی لیل و نهار
نظرات
L
07 مهر 1393 - 08:18آفرین بادت