وابستگی شکوفایی و بالندگی بشر به تعلیم و تربیت و نیز ضرورت آموزش مهارت‌های فنی و مدنی بر اثر پیچیده‌تر شدن زندگی اجتماعی و بروز الزامات جدید، تعمیم آموزش را با تصدی حکومت‌ها ضرورت بخشید و امروزه در تمام دنیا آموزش و پرورش عمومی یکی از بنیادی‌ترین وظایف حکومت هاست؛ این امر گر چه در نگاه آغازین، رخدادی فرخنده و امیدبخش است و بنا به خصلت رهایی بخشی ذاتی علم، ثمرات مثبتی نیز داشته است، اما همچون دیگر امور بشری، مخصوصاً در غیاب ملزومات مادی و معنوی، قابلیت تولید آفاتی جبران ناپذیر و شوم نیز دارد که البته از چشم تحلیل گران و دانشوران دور نمانده است! 

یکم: از آنجا که آموزش و پرورش از محصولات زندگی اجتماعی و اساسا برای تأمین نیازهای اجتماع است، معمولا بعد فردی بشر و کرامت ذاتی و ضرورت اولویت شکوفایی انسانی او به فراموشی سپرده می‌شود و فرد غالبا در قالب ابزاری برای خدمت به هویت و میراث تاریخی، ایدئولوژی حاکمان یا برآوردن نیازهای متنوع جوامع پیچیده و متحول کنونی نگریسته می‌شود و ارزش و علایق شخصی‌اش، قربانی برنامه‌های درسی ایدئولوژیک و انضباط گذشت ناپذیر گروهی می‌شود؛ این خطر در جوامع توسعه نایافته جدی‌تر می‌شود و فضای مدارس تحت تأثیر آفاتی چون: ضعف آزادی طرح اندیشه‌های متفاوت و متضاد، اصالت روش تلقین، عدم رضایت شغلی و کم انگیزگی معلمان، بی‌انگیزگی دانش آموزان، تراکم بالای کلاس‌ها با توابعی چون افزایش طبیعی شیطنت نوجوانان، افت شدید کیفیت تدریس و ارزشیابی، انضباط آهنین و کنترل دیکتاتورانه و...، سمت و سو و نقش خلاقیت سوزی و سرکوبگری می‌یابد و کارکردی خلاف مقصود پیدا می‌کند. 

 

دوم: تعلیم، انتقال آموزه‌ها و معلومات مفید به روش اخلاقی است؛ هر نوع انتقالی را نمی‌توان تعلیم نامید، اخلاقی بودن روش‌های آموزش و پرورش، شرط لازم برای مقبولیت آن در فلسفه تعلیم و تربیت است. بنیاد نگاه و رفتار اخلاقی نسبت به فراگیران، باور به «کرامت انسانی» و «استقلال شخصیت» دانش آموزان است؛ دانش آموز به رغم کمی سن و شیطنت و حتی نخواندن درس، یک انسان است که به خودی خود ارزشمند است و شایستگی او برای دریافت احترام و بهره‌مندی از حقوق، ربطی به میزان دانش یا مهارت‌اش ندارد؛ معلمی که بالا‌تر از میانگین عموم به این امر معتقد نباشد و به بالندگی و تعالی شاگردانش عشق نورزد، کارفرمایی عبوس و سختگیر بیش نیست؛ کم رنگ بودن این نگاه در هر جای دیگری اگر تحمل پذیر باشد، در آموزش و پرورش قابل تحمل نیست؛ دریغا به رغم وجود برخی فرزانگان شفیق در صف معلمان، فقر این نگاه در فرایند تدریس مشهود است و البته علت بیشتر علت ساختاری دارد تا شخصی. 

سوم: راست است که مدرسه یکی از نهادهای اجتماع و کیفیت خدمات آن در نگاه کلی، متأثر از درجه توسعه کشور است، اما ماهیت رهبری و آموزشی آن ایجاب می‌کند که در عین التزام به چارچوب قانون اساسی کشور، مولد اندیشه‌های نو و پرورشگر خلاقیت و استقلال فکری حتی به قیمت نقد فرهنگ و سیاست باشد تا آینده کشور و ضرورت تمهید مقدمات شکوفایی فرهنگی و انسانی، قربانی تعصبات توده و منفعت زودگذر قدرت مداران نشود؛ متأسفانه در فلسفه آموزش و پرورش ما مدرسه نه کانون پرورش تعقل و گوارش اندیشگی، بلکه پاسدار میراث تاریخی و منقاد سیاست متحول دولت‌ها خواسته می‌شود و مخصوصاً بخش ستادی آن تابع صرف تحولات جناحی است، آفتی ویرانگر که به مسخ درونی تعلیم و تربیت می‌انجامد. 

چهارم: نیروی انسانی شایسته و کارآمد، مادر تحول سازمان‌ها و شرط کارایی برنامه و امکانات است؛ بدون کادر ماهر و با انگیزه حتی پیشرفته‌ترین برنامه و فناوری نیز کمترین تحولی ایجاد نخواهد کرد؛ کهنگی معلومات معلمان، ضعف در فنون و مهارت‌های تدریس، ضعف انگیزه تقویت و روزآمدسازی صلاحیت‌های حرفه‌ای بر اثر ناخرسندی شغلی، مسخ عملی عنصر حیاتی آموزش‌های ضمن خدمت فرهنگیان و بلکه حذف ضمنی آن، آموزش و پرورش را به فقر کادر ماهر و علاقه‌مند مبتلا ساخته است و انکار مجامله‌ای این واقعیت، فقط به وخامت اوضاع می‌افزاید! وقتی تصدی یک شغل مستلزم صلاحیت‌های خاص باشد و در عین حال جامعه پاداش متناسب و مناسبی برایش در نظر نگیرد، منزلت اجتماعی و انگیزه خدمت متصدیان آن حرفه کاهش می‌یابد و نخبگان در راه نیز، تمایلی برای ورود به آن نخواهند داشت و امتناع نخبگان از انتخاب آن، سقوط منزلت اجتماعی آن را تشدید می‌کند و این بلایی است که گریبانگیر آموزش و پرورش ما گشته است! واقعیت امر آن است که فقط بخشی از ناله و اعتراض فعلی معلمان به خاطر تنگنای معیشتی خود آنهاست؛ معلمان در مقام کسانی که پیچیدگی‌های توسعه و اصالت نقش آموزش را مد نظر دارند، مجبورند خطر تداوم شرایط گریز نخبگان از معلمی را فریاد کنند، ولی افسوس که درک ارزش علم نیز نیازمند علم است و این هشدار فرهنگی-توسعه‌ای را زیاده خواهی و آزمندی معلمان تفسیر می‌کنند.

باری، مدارس ما با وضعیت فعلی، به شهادت کارشنان و تحلیل گران، چندان دلربا و امیدبخش نیستند و زمینه و سطح کیفی لازم برای تربیت نسل شایسته را ندارند؛ اهتمام به تقویت و ارتقای کیفیت تعلیم و تربیت، وظیفه‌ای جدی و حساس است که هزینه کم توجهی به آن در درجه اول، تباهی عنصر بی‌بدیل و جبران ناپذیر عمر اشخاص و نسل‌های کشور است و یا رب مباد که چنین شود!