از دیدگاه جامعه‌‌شناسی سیاسی، مسئله مشارکت مدنی و سیاسی شهروندان و نقش آن در شکل‌گیری نوع نظام سیاسی حاکم بر جامعه امر پذیرفته شده‌ای است که کمتر مورد تردید قرار می‌گیرد. رابطه عکس این نیز رابطه‌ای قابل توجه است، به عبارت دیگر نوع نظام سیاسی حاکم نیز در کاهش یا افزایش مشارکت سیاسی شهروندان تأثیر دارد. یعنی با توجه به نظام سیاسی، می‌توان حدس زد که شهروندان دارای چه محدودیت‌هایی در رفتار سیاسی خود هستند. با این پیشفرض می‌توان گفت که نظامهای اقتدارگرا و غیردمکراتیک، در درون خود و با بکارگیری عوامل و مکانیسم‌هایی در عمل و اندیشه، مانع مشارکت سیاسی فعال شهروندان می‌شوند. در کشور ما اقتدارگرایی دارای سابقه طولانی است و علیرغم تلاشهای فعالان فکری و نخبگان سیاسی درگذشته و حال، همچنان اقتدارگرایی تم اصلی سیاست و حکومت بوده و هست. در چنین فضایی اگر در گذشته بیشترین تلاش برای کنترل انتخابات و تحمیل گزینه‌های مورد نظر به مردم صورت می‌گرفت و به اعتقاد من در حال حاضر نیز این روش ادامه دارد؛ اما به نظر می‌رسد شیوه عمل متفاوت از گذشته است. هرچند برخی از نویسندگان معتقدند که، در مجموع اقتدارگرایی گرایش زیادی به بازداشتن مردم از حضور در انتخابات (که از وجوه مشخصه‌ی مشارکت سیاسی به شمار می‌رود)دارد، به اعتقاد من در حال حاضر قدرت سیاسی که دارای حامیان قدرتمند در حوزه نظامی ‌است با بکارگیری مکانیسم‌های قانونی موجود در صدد افزایش حضور و مشارکت سیاسی کنترل شده مردم بوده و حتی در هر دوره از انتخابات میزان مشارکت مردم را با انتخابات در کشور‌های دمکراتیک مقایسه کرده و به بالا بودن ظاهری آن نسبت به کشورهای دمکراتیک نیز می‌بالد. از این طریق، هم درصدد حفظ وجهه‌ی سیاسی جهانی خود بر‌می‌آید، هم در داخل زمینه را برای هرگونه انتقادی از اقتدارطلبی موجود محدود می‌کند. مشکل جدی جامعه‌ی ایرانی در این زمینه به اعتقاد من از یک سو به نقش احزاب سیاسی موجود در کشور و روانشناسی سیاسی مردم ایران از دیگر سو برمی‌گردد. ناتوانی احزاب سیاسی فعال در داخل سیستم یا خارج از آن( اپوزیسیون) در انجام وظایف حزبی و محدود ماندن آنها به فعالیت انتخاباتی (در شکل ایجابی و سلبی آن) از موانع جدی مشارکت سیاسی در کشور است. معمولا احزاب به جای آنکه در صدد تأثیر بر افکار عمومی مردم یا حداقل اعضا و هواداران خود باشند و به آموزش سیاسی آنها بپردازند، تمام هم خود را به حضور در عرصه قدرت معطوف می‌دارند و بعد از آن دیگر هیچ.حتی روابط احزاب با یکدیگر فاقد مبنایی دمکراتیک است و معمولاً یکدیگر را برنمی‌تابند. در این ساختار مردم نیز دچار مشکل جدی هستند.چرا که فعالیت یا به عبارت دیگر مشارکت سیاسی و مدنی مردم ایران نیز معمولاً بگونه‌ای همواره مطابق با سیستم اقتدارطلب بوده و به بازتولید استبداد در کشور منجر شده است. در انتقاد از دولت، ما همواره شاهد آن بوده‌ایم که منتقدان دولت، قدرت سیاسی را مسئول کاهش مشارکت سیاسی دانسته‌اند، در حالیکه به اعتقاد من مردم ایران دارای زمینه‌ی بسیار مساعد برای پذیرش استبداد و اقتدارطلبی هستند و اگر بناست تغییری در سیستم سیاسی روی دهد لازم است این جنبه از رفتار سیاسی ایرانیان دچار تحول شود. و گرنه باز هم تجربه‌های نابی چون دوره اصلاحات در کشور به بن‌بست رسیده و اقتدارطلبان با خیال آسوده (به استبداد) عرصه‌ی سیاسی را اشغال می‌کنند. به هر حال مشارکت سیاسی اگر در زمینه دمکراتیک صورت پذیرد حتی در سطح پایین آن (مانند انتخابات در آمریکا یا اروپا) قابل قبول است و نشان از آن دارد که کسانی که دارای انگیزه‌های سیاسی هستند آگاهانه به این عرصه وارد شده‌اند، اما در نبود ساختارهای دمکراتیک(در سطح سیاسی و اجتماعی ) حتی مشارکت سیاسی صد درصد مردم نیز حاکی از ارزش سیاسی بخصوصی نیست و به تحکیم پایه‌های استبداد یاری می‌رساند. این بدان معنا نیست که در برابر اقتدارگرایی موجود، آسوده بنشینیم و حرکتی آگاهانه برای تغییرات اجتماعی متناسب با پیشرفت دمکراسی و ساختار دمکراتیک انجام ندهیم.