چنان گمان میکردیم اوباما از رؤسای جمهور قبل از خودش عاقلتر باشد و خون اسلامی – افریقایی جاری در بدن وی مانع از دشمنی با ما میشود و اجازه میدهد که آزادی در سرزمینهای ما آزاد شود! چرا که او فردی به ظاهر ملتزم به اصول و مبادی و متمایز از بوش نشان میداد. اما متأسفانه ظن خوش بینانهی ما حقیقت پیدا نکرد و او هم به راه و روش رؤسای پیش از خود بازگشت که آن؛ پیشگیری از پیروزی و به شکست کشاندن موفقیتها و دستاوردهای ملتها با طراحی و اجرای کودتا بر علیه مردان آزاده میباشد.
در همین کودتای جنایکارانه در مصر علیه حکومت برآمده از رأی مردم به ریاست محمد مرسی، این آمریکا بود که به سیسی جاهل، چراغ سبز نشان داد تا به دیکتاتوری تازه در مصر تبدیل شود که مانند اسلاف دیکتاتورش وظیفهاش به جای مبارزه با اسراییل و حمایت از غزه، حمایت از تاج و تختهای لرزان آل سعود، آل نهیان و آل صباح و حکومت اشغالگر اسراییل است! و در کنار آن مانع از پیشرفت و ترقی مصر عقب نگه داشته شده شود. اوباما با این کار ثابت نمود که از تز مصلحت طلبیِ به دور از التزامِ اخلاقی تبعیت میکند و مصلحت خود و همپیمانانش، از حق و حقیقت و دموکراسیای که خود منادی دروغین آن میباشند برایش مهمتر است. ما معتقدیم که آمریکا و اوباما خوب میدانند که حق با اخوان المسلمین و مرسی، اسلامگرایان و آزادیخواهان واقعی است، اما در مقابل لابیهای قدرتمند و بانفوذ صهیونیستی که امنیت اسراییل را در وقوع این کودتا میدیدند، سر تسلیم و رضا فرود آوردند.
روند حوادث حاکی از دخالت دستان خارجی در طراحی و اجرای کودتاست، چرا که سفیر آمریکا در مصر خانم پاترسیون به مرسی هشدار داده بود و از او خواسته بود که تسلیم و سرسپردهی اوامر و برنامههای آنها باشد، اما محمد مرسی این پیشنهادهای خائنانه را رد کرده بود. دکتر محمد بلتاجی از رهبران حزب آزادی و عدالت، شاخهی سیاسی اخوان المسلمین فاش نمود که در روز انقلاب و چند ساعت قبل از کودتا و ربودن مرسی، خانم پاترسیون به همراه وزیر خارجهی یک دولت خلیجی (شاید امارات) و یک ژنرال از ارتش مصر با محمد مرسی ملاقات میکنند و در این ملاقات به او پیشنهاد میشود که قدرت را به نخستوزیر منتخب ارتش واگذار نماید و او رئیسی نمادین باقی بماند و همچنین پارلمان و دستور را ملغی نماید، در غیر این صورت با زور از قدرت خلع میشوید و او با توکل به خداوند این پیشنهادها را نمیپذیرد.
این ملاقات دلیل قاطعی است که کودتا علیه مرسی یک تصمیم و دستور آمریکایی بود و محکوم کردنهای ضعیف در حد رؤسای دونپایه علی رغم قتل و کشتار تظاهرکنندگان از جانب کودتاچیان به بهانهی دفاع از خود، دامن آمریکا را از آلودگی این کودتا پاک نمیکند. و این عادت و رویهی همیشگی آمریکاییها بوده که هر جا و هر زمان نقشههایشان مطابق خواست و ارادهی آنها عملی نشد و کارشان به مشکل برخورد دست به دامن ژنرالهای نوکرِ مسخشده در دانشکدههای نظامی غرب میافتند تا آب رفته را به جوی باز گردانند. تاریخ کشورهای آمریکای لاتین، افریقا، آسیا و مخصوصاً کشورهای عربی، ترکیه و ایران مملو از کودتاهای آمریکایی علیه مردان مخلص میباشد.
شیوهی کودتاهای آمریکایی معروف و شناخته شده است. در این کودتاها آنها با کشاندن عناصر مجرم و شکست خورده، فراریهای رژیمهای سابق، گروههای جنایتکار، اراذل و اوباش و چند شخصیت سیاسی خودفروشِ تربیت شده و حلقه به گوش، به خیابانها در قالب اپوزیسیون و حمایت مالی و رسانهای از آنها، ارتش جیرهخوار خود را به بهانهی اجابت خواست و ارادهی مردم وارد کارزار میکنند و کودتا رخ میدهد و به دنبال آن سرازیر شدن کمکهای مالی و دادن وامهای کلان از صندوق بینالمللی پول برای محکم کردن پایگاه کودتاچیان در راضی نگه داشتن مردم با ایجاد زمینهی خوشگذرانی موقت از طریق خرج کردن نیمی از میلیاردهای وارد شده و واریز شدن نیمی دیگر به حسابهای شخصی ژنرالها و سیاسیکاران همپیمان و خادم ژنرالها. همچنانکه در کودتای مصر دیدیم که فردای کودتا، دلارها به کودتاچیان رسید و بنزین و گاز و سولار و نان که کمیاب شده بودند، معجزهآسا زیاد شدند و حسابهای شخصی کودتاچیان شارژ شد، مثلاً به رئیس حزب نور سلفی! آقای یاسر برهامی ۱۵۰ میلیون دلار میرسد!
بله هرگاه اسلام و اسلامگراها به قدرت نزدیک شده باشند، نه تنها آمریکا بلکه اروپا و به طور کلی غرب در یک صف واحد علیه آنها ایستادهاند و دیدار و ملاقات وزیر خارجهی اتحادیهی اروپا از کودتاچیان و سیسی و تأیید کودتا و عدم دیدار با رئیس جمهور منتخب نشانهی جانبداری و تأیید رسمی اروپا از کودتا بود و مخالفت و محکوم کردنهای پراکندهی یکی دو وزیر مانند سوئد و آلمان نافی اصل دشمنی آنها با اسلام و مسلمانان نیست.
قبلاً نمونه این تئاتر و عروسک خیمه شب بازی را در ایران مشاهده کردهایم زمانی که محمد مصدق میخواست با کمک افراد دلسوز و میهندوست، ایرانی پیشرفته و آباد بنا نهد و صنعت نفت را ملی نمود و بسیاری از خائنان به ملت و کشور را از قدرت دور نمود. آمریکا وقتی دید که منافعش در خطر افتاده با دخالتی آشکار و با کشاندن عدهای اوباش و کشاورزان فقیر و حمایت مالی و رسانهای و با استمداد از ژنرالهای ارتش علیه محمد مصدق کودتا نمود و او و همفکرانش را از صحنهی سیاسی دور نمود.
بینظیر بوتو در کتاب خاطراتش قبل از ترور شدنش، میگوید: زمانی که در آمریکا بودم، نمایندهی وزارت خارجه به همراه یک نظامی از سازمان سیا به دیدنم آمدند و از من خواستند که برای رئیس جمهوری پاکستان آماده شوم! من هم خندیدم و در کمال سادگی گفتم: چگونه؟ در حالی که نه حزبی دارم و نه طرفدارانی! آن دو گفتند: تو فقط موافقت کن بقیهاش با ما! کاری میکنیم که وقتی وارد پاکستان میشوی یک میلیون پاکستانی نامت را فریاد بزنند! او میگوید: وقتی وارد فرودگاه شدم از حضور میلیونی مردمی که نام من را فریاد میزدند و در حمایتم شعار میدادند شوکه شدم و برای اولین بار به اسرار سیاستورزی و صورتی از حرکتِ زندگی پی بردم!
کودتای سیسی در مصر هم همین طور بود؛ بلطجیه از یاوران مبارک، شکستخوردگان و فراریان نظام سابق، فقرای ساکن قبرستانها، ملحدین و تهماندههای مارکسیست و کمونیست، یهود، قسمتی از قبطیهای کینهتوز و سلفیهای پیرو اطلاعات سعودی، شیخ دست نشاندهی ازهر و چندین گروه و دستهی دیگر توسط سازمان سیا به توافق رسانده میشوند و سپس با حمایتهای مالی آلهای سعود، نهیان و صباح و رسانههای دروغگویی که یک سال مشغول سیاهنمایی مرسی و حکومتش بودند، موفق میشوند ۳ الی۴ میلیون نفر (به تخمین علمی گوگل) را به میدان تحریر بکشانند تا بهانهای برای ورود ارتش و انجام کودتا داشته باشند و دیدیم که چگونه سیسی با کشتار مردم نمازگزار در ماه رمضان نیت خود را آشکار کرد و چگونه با تعیین عدلی منصور، فارغ التحصیل تنبلِ دانشکدهی حقوق با معدل قابل قبول که در میان دوستان و اقوامش به احمق و کودن بودن ملقب بوده و متولد از مادری آمریکایی، برای پست رئیس موقت که خلاف قوانین مصر نیز میباشد - زیرا که از مادری غیر مصری متولد شده - و عدهای سکولار و نظامی و بازماندگان رژیم مبارک هم چون ببلاوی (مدافع جانشین شدن جمال مبارک به جای پدرش) و آقای مسلمانی (نویسندهی بیانیههای حسنی مبارک در دوران انقلاب برای پستهای حساس به ریش سلفیهای حزب نور و حزب مصر قوی خندید و سر همه کلاه گذاشت و بعد از آنکه دیدند که از دولت کودتا سهمی ندارند شروع به مخالفت نمودند اما این پشیمانی چیزی از بار گناهانشان در همدستی برای سقوط رئیس قرآنی کم نمیکند همچنانکه استعفای برادعی بعد از کشتار روز چهارشنبه تظاهرکنندگان نه تنها دامن او را از این جنایتها پاک نمیکند بلکه فرار از مسؤولیت در این وضع اسفبار محسوب میشود.
داستان نفوذ آمریکا در ارتش مصر داستانی قدیمی است که همزاد انقلاب ۱۹۵۲ میباشد و در آن دوره، افسری به نام حسن تهامی رابط بین آمریکا و مصر بود و همچنین محمد حسنین هیکل از بانیان و حامیان پر و پا قرص کودتای فعلی، در آن زمان که کارمند مجلهی سفارت آمریکا در قاهره بود که بعداً مشاور عبدالناصر شد. تا زمان عبدالناصر نفوذ آمریکا در ارتش محدود بود اما در زمان سادات و بعد از امضای کمپ دیوید آمریکا و اسراییل هر طور که میخواستند در ارتش مصر جولان میدادند. و در زمان مبارک نفوذ و دخالت آمریکا در ارتش مصر علنی شد و افسران بلندپایهی مصری گروه گروه به دانشکدههای نظامی آمریکایی میرفتند تا شستشوی مغزی داده شوند و وجدانهایشان را بخرند و آنها را با نقشههای آمریکا مرتبط نمایند و در این میان افسران ناراضی و مخلص از بین میرفتند مانند حادثهی انفجار هواپیمای حامل ۱۶ افسر مصری توسط اسراییل که گمان میرود خودفروش و وطن فروش نبوده باشند.
در دوران مبارک ارتش ملک شخصی و حیات خلوت آمریکا شد به همین دلیل سالانه ۱ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار به ارتش مصر (بخوانید ارتش آمریکا) کمک میکند و نیمی از این پولها به حسابهای شخصی ژنرالهای بلند پایه ارتش واریز میشود تا حافظ منافع آمریکا و اسراییل باشند و همچنین با پیشنهاد آمریکا و با این پولها بر اقتصاد مصر سیطره پیدا کردند اقتصاد مصر در قبضهی قدرت ارتش و ژنرالهایش قرار گرفت و امپراطوری مخفی اقتصادی را تشکیل دادهاند که هر فرد، گروه و جماعتی، تحت هر نام و برنامهای مانند انقلاب، انتخابات و... بخواهد به این امپراطوری ضربه بزند و یا برای آن مزاحمت ایجاد نماید جلوی آن خواهند ایستاد هم چنان که جلوی محمد مرسی که قصد داشت دست آنها را از مال و جان مردم کوتاه کند ایستادند و سرنگونش کردند.
این حوادث و تحلیلها و اخبارهای مخابره شده ما را به همان درک قبلی که از آمریکا داشتیم باز میگرداند و آن اینکه آمریکا محور تمام شرارتهاست و او همان شیطان بزرگ است و او دشمن شماره یک اسلام و مسلمین میباشد و هر مسلمان داعی و هوشیاری که به این درجه از آگاهی نرسیده باشد سطحینگر و سادهلوح میباشد. این مواضع آمریکا پاسخی در مقابل خطاهای اسلامگرایان یا تروریسم القاعده در قبال آمریکا نیست، بلکه نقشه و برنامهای قدیمی است که در اوایل قرن بیستم و با اشغال فلیپین و استفاده از آن به عنوان پایگاهی برای دخالت در ژاپن، چین، کره و سایر کشورهای جنوب شرق آسیا و سپس مشارکت در جنگ جهانی اول در جبههی مخالفان آلمان و اعلام کنفرانس حمایت از حقوق یهود جهت برپایی دولت اسراییل در خاک فلسطین و مجبور کردن امیر فیصل بن شریف حسین به اعتراف به دولت اسراییل و رساندن او به حاکمیت عراق به عنوان پاداش، شروع و در یکصد سال اخیر ادامه داشته و خواهد داشت. آمریکا با گرفتن امتیاز استخراج نفت آرمکو از عبدالعزیز آل سعود نفوذش را در خاورمیانه گسترش میدهد و کل منطقه در استراتژی آمریکا حیاتی محسوب میشود و هنگامی که روزولت با ملک عبدالعزیز در یک کشتی جنگی آمریکایی نقشه راه آیندهی خاورمیانه و جهان اسلام را ترسیم میکردند زمانی بود که ستارهی اخوان المسلمین در آسمان جهان اسلام شروع به درخشیدن نمود و قدرت و لیاقت و اخلاص خود را در جنگ ۱۹۴۸ نشان دادند و پس از رشادتهای آنها در این جنگ سفرای آمریکا، بریتانیا و فرانسه در پایگاه نظامی فاید در کانال سوئز جمع شدند و دستور انحلال اخوان و پاکسازی آنها را به ملک فاروق دادند و او هم انجام داد آنچه را که میبایست انجام دهد و امام حسن البنا را به شهادت رساندند و در دورهی عبدالناصر هم، عبدالقادر عوده و شیخ فرغلی و یوسف طلعت به شهادت رسیدند و بقیه هم به زندان رفتند و در زندان متحمل سختترین و شنیعترین شکنجهها شدند و ۵۹ زندانی را در لیمان طره به خاطر اعتصاب غذا به قتل رساندند و سپس عبدالناصر جنایتکار در ۱۹۶۶سید قطب را اعدام نمود و تمامی این جنایتها با آگاهی و تشویق آمریکا صورت میگرفت و در دورهی مبارک هم سنانیری بر اثر شکنجه در زندان به شهادت رسید و این خفقان و سرکوب و محنت اخوان تا ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ ادامه داشت و بعد از یک سال از حکومت مرسی دوباره این محنت شروع شده و آنچه اکنون سیسی انجام میدهد چیزی جز فصل جدیدی از این قصهی قدیمی نیست.
چهار ماه قبل از کودتا مشخص و قطعی بود که کودتایی به سبک آمریکایی روی میدهد. زمانی که همسر زلمای خلیلزاد سفیر جانی بوش در عراق که مدیر مؤسسهی تحقیقاتی راند میباشد، در گزارشی به رهبران و سیاستمداران آمریکا میگوید: لازم است که آمریکا ترتیب و رتبهبندی دشمنانش را تغییر دهد. پس از سالها از به شمار آوردن القاعده به عنوان دشمن شماره یک اکنون وقت آن است که اخوان المسلمین دشمن شماره یک محسوب شود چرا که آنها بعد از بهار عربی دست بالا داشتند و مراکز قدرت را به دست آوردند و آنها گروهی هستند که وجه تمایز آنها با گروههای دیگر پایداری و استقامت بر اهداف و مواضعشان میباشد و علاوه برآن اسلامگراهای دیگر با آنها همپیمان میشوند و به همین دلیل خاتمه دادن به حکومت آنها و برکناری آنها از صحنهی سیاسی امری لازم و ضروری میباشد و در کنار آن لازم است که آمریکا به گروههای اسلامی صوفی مخصوصاً مدل ترکی آن توجه نماید و به آنها کمک نماید. برنامهریزان و تصمیمگیرندگان آمریکایی به این گزارش اعتماد نمودند، زیرا اوباما بعد از یک ماه از این گزارش در سخنانی آمریکا را دوست اسلام خصوصاً اسلام صوفی قلمداد نمود. آخر برایشان روشن شد که اخوان المسلمین قابل معامله و خرید و فروش نیستند و به هیچ قیمتی نمیشود آنها را خرید. این گفتهی بیل کلینتون رابط صلح اسراییل و فلسطینیان به خالد مشعل رییس دفتر سیاسی حماس بود که گفت: شما مردان حماس ما را حیرتزده کردهاید. شما گروهی هستید که قیمت ندارید و نمیتوان شما را خرید!
بله این در دنیای سیاست بدیع و غیر مسبوق است به همین دلیل مانع رسیدن آنها به قدرت میشوند. آنها مردانی هستند که زندگی و مرگشان به خاطر خدا و پاداش اخروی است نه چندر غاز دلار سعودی و خلیجی که روزی تمام میشوند و مایهی حسرت در دنیا و آخرت میشوند.
ان شاء الله در روزهای آینده در مورد سایر جناحها، گروهها و افراد دخیل در کودتا مطالبی در تکمیل این بحث تقدیم حضور خوانندگان میشود.
* برگردان با اندکی اضافه و تلخیص
نظرات
بدوننام
30 مرداد 1392 - 08:47آمریکاومدعیان دروغین دمکراسی ودینداران وابسته به پادشاهان عرب چهره واقعی خود را نمایان کردند. خون هزاران نفر از طرفداران قانون وحاکمیت دمکراسی را بر زمین ریختند تابلکه منافع خودشان را حفظ نمایید