علی حسین باکر/ پژوهشگر و متخصص مسایل لبنان
ترجمه: داود نارویی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیش از عملیات اخیر و دستگیری دو سرباز اسرائیلی، اوضاع داخلی حزبالله در مقایسه با شرایط پس از ترور رفیقحریری، نخستوزیر پیشین لبنان و صدور قطعنامههای بینالمللی از جمله قطعنامهی1559 مبنی بر خلع سلاح حزبالله و گسترش سیطرهی دولت بر تمام سرزمینها، تا حدودی خوب بود.
موقعیت حزبالله در میز مذاکرات مناسب و موضع لبنانیها در برابر آن نیز خوب بود؛ به ویژه آنکه طی نشستِ بررسی «استراتژی دفاعی» به نیروهایی که از حزبالله بیمناک بودند، قول داده بود که سلاح خود را در داخل کشور به کار نخواهد برد و این سلاحها تنها برای دفع تجاوز اسرائیل و حفظ جنوب لبنان از تجاوزات اسرائیل خواهند بود.
به اطمینانخاطر همگان زمانی افزود که حزبالله به نمایندگان دیگر لبنانیها در مذاکرات قول داد که برای پربار ساختن فصل گردشگری(فصلی که لبنان و لبنانیها پس از رخدادهای2005 و متزلزل شدن اقتصاد لبنان، بیصبرانه چشم به راه آن بودند) اوضاع آرام را حفظ خواهد کرد.
طی این چارچوب، حزب از چندین موضوع آگاه است: نوعی حالت در کمین بودن برای حزبالله از سوی جهان با هدف در هم شکستن بازوی نظامی آن، صدور قطعنامه بینالمللی از سوی شورای امنیت که دولت را موظف به اجرای آن میکند تا حزبالله به چارچوبهای قانونی بینالمللی پایبند شود و در غیر این صورت، برای اجرای آن از ابزارهای دیگر استفاده خواهد شد، ناخرسندی عمیق کشورهای عربی از نقش ایران (ایران همپیمان حزبالله) در عراق، چون طبق عملکرد ایران، عراق بایستی از دایرهی کشورهای عربی بیرون شود و مصالح ایران، امریکا و اسرائیل در آن تلاقی یابد.
بر این اساس میتوان فرض کرد که حزبالله به درستی و به طور قطع میدانست که در این مقطع ارتکاب هر گونه خطایی هر چند کوچک از سوی آن، تحمل نخواهد شد، بنابراین هر گامی بایستی حساب شده برداشته شود.
● عملیات وعدهی راستین
بنابراین، اوضاع داخلی بسیار مناسب بود و حزب در موقعیت مناسبی قرار داشت و در این هنگام برای دستیابی به هر گونه مصلحت داخلی، نیاز به هیچ عملیاتی نداشت.
چنین بر میآید که تداخل رخدادهای منطقهای مرتبط با ایران و سوریه در کنار به بنبست رسیدن اسرائیل در سرزمینهای فلسطین و سرگرم شدن با آن، حزبالله را بر آن داشت که به عملیات «وعدهی راستین» اقدام کند.
اشاره به این نکته ناگزیر است که کشمکش حزبالله-اسرائیل کشمکشی نیست که در چارچوب قواعد و مرزهای ترسیم شدهی خاصی بگنجد و دو طرف درگیر از این قواعد پیروی کنند و حرکتها و واکنشهایی مشخص در چارچوب مانورهای پیوستهی آنها، حاصل این قواعد و مرزها باشد.
بر اساس مسایل پیشگفته، حزبالله به هنگام اقدام به عملیات در دامی که برایش گذاشته بودند، افتاد. با وصف این، وجود این مسائل باعث نمیشود همین نیروها در این پیکار در یک صف بایستند. اما در دام افتادن اسرائیل بنا بر عواملی بود که برخی از آنها به قرار ذیل است:
1. باور حزبالله به اینکه این عملیات مثل عملیاتهای گذشته است و تحت معادلهی مشخصشده با قواعد مانورِ دو طرف (بازی موش و گربه) قرار دارد. طبق این تصور، فرض بر آن است که طبق نظریهی گامهای حسابشده در قواعد بازی، اسرائیل پس از اندکی اظهار خشم و غضب، به مذاکره دربارهی دو سرباز به اسارت در آمده مینشیند. اما چنین نشد؛ اسرائیل قواعد بازی را به هم زد و ترجیح داد صورت مسئله را از بنیاد پاک کند و به بازی و چارچوب آن پایان دهد. بی گمان حزبالله حساب اینجا را نکرده بود.
2. وجود تیرگی در تعیین زمان عملیات، حزبالله چنین پنداشته بود که اسرائیل در داخل سرگرم است و در درگیریهای غزه در ورطه فرو رفته و رهبران اسرائیل، تازهکارند و از خبرهی لازم برخوردار نیستند. افزون بر آن، بین رهبران اسرائیل چند دستگی وجود دارد، و در داخل از حمایت مردم برخوردار نیستند. بدین سبب حزبالله به این باور رسید که زمان، بسیار مناسب است، به ویژه آنکه پروندهی ایران درست در همان روز به بنبست رسیده بود. اما حزبالله فراموش کرده بود یا متوجه نبود که چهبسا زمان عملیات به نفع اسرائیل تمام شود. زیرا اسرائیل، در این عملیات گریزگاهی یافت تا از فشارهای بینالمللی که در اثر حمله به غزه وارد میشدند، بکاهد و از سوی دیگر، به ایران در لبنان درسی بدهد؛ آن هم از طریق رویارویی قاطع با حزبالله و تحمیل خواستها و شرایط اسرائیل بر آن.
3. هشدار سفیر آلمان در لبنان به طرفهای ناظر آنهم درست پنج روز قبل از عملیات «وعدهی راستین» و اظهار امکان انجام عملیات و ربودن سربازان اسراییلی، تصریح سفیر لبنان حاکی از آن است که همه از وقوع عملیات آگاه بودند و در نتیجه چه بسا نتایج و برداشتهایی را بر اساس آن ترتیب داده بودند.
● سناریوهای روزهای آینده
طبق شرایط کنونی، گزینههای حزبالله بسیار سخت است. هر چند پاسخ حزبالله در مورد ایجاد گونهای توازن وحشت، سخت و خشن بود. این پاسخ در پی قانونشکنیهای فراوان اسرائیل که آشکارا در صدد زیر پا نهادن قواعد بازی و بازگشتِ زمانی به گذشته و لغو تفاهمنامهی ماه آوریل و از بین بردن دستاوردهای مقاومت و تحمیل شرایطی جدید در لبنان و منطقه بود، خارج از چارچوبهای شناخته شده به نظر میرسید. این طرح مستلزم نوعی واژگونی اوضاع و کوبیدن لبنان تا زمان تغییر معادله به نفع اسرائیل بود. طبق شرایط داخلی لبنان، دو گزینه پیشروی حزبالله وجود دارد:
گزینهی نخست:
واپسنشینی از بازی در این شرایط زمانی و دست کشیدن از مبارزه و تسلیم شدن در برابر اسرائیل آن هم نه به سبب ترس از آن، بلکه با هدف جلوگیری از کشتارهایی که در اثر خونخواهی اسرائیلیها در حق مردم لبنان صورت میپذیرد. این گزینه پیامدهای زیر را به دنبال خواهد داشت:
الف- شکست قطعی و نهایی مقاومت
ب- لبنان از همان آغاز درگیریها تا پایان واپسنشینی حزبالله از بازی کاملاً ویران خواهد شد. به همراه آن برای دشمن صهیونیست امکانپذیر خواهد شد که کشتارهایی مثل آنچه در کوزوو رخ داد، یا آنچه اکنون در عراق در حق شهروندان بیگناه صورت میپذیرد، صورت دهد.
ج- تحمیل شرایط سهگانه اسرائیل بر لبنان از موضع قدرت و با محاسبهی پیروز تلقیکردن اسرائیل در جنگ: 1) اجرای قطعنامهی1559 مبنی بر خلع سلاح حزبالله. 2) گسترش ارتش لبنان در مرزها. 3) آزادی سربازان اسیر بدون قید و شرط.
د- پیروزی پروژهی امریکایی در منطقه از طریق لبنان پس از شکست آن از طریق عراق و تبدیل اسرائیل به ابزاری برای قطعنامههای بینالمللی و مصوبات شورای امنیت در قبال دیگران. این شگرفترین چیزی است که در نظام تکقطبی جهان رخ خواهد داد.
هـ- محروم شدن سوریه و لبنان از برگ برندهی حزبالله و امکان اقدام امریکا به هدفگیری دیگر برگهای برنده باقی مانده نزد آنها در جاهای دیگر جهان.
گزینه دوم:
به نهایت رساندن راه طبق سیاست "انگشت گزیدن" و نخست چشمبراه فریاد و درد کشیدگان ماندن از سوی هر دو طرف (لبنان و اسرائیل) و سپس به پایان رساندن حرکت در فضای منطقهای و بینالمللی فشار آور، فشارهایی که با کوبیدن سرزمینها و مناطق تفریحی و زیرساختی لبنان از سوی اسرائیل، با هدف ایجاد نوعی نابسامانی و پریشانی داخلی که خود از اساس وجود دارد و در نهایت گام نهادن به آیندهی ناشناخته صورت میپذیرد. آیندهی نامعلوم نیز دو احتمال دارد:
احتمال نخست: توان یافتن اسرائیل به تسلیم واداشتن حزبالله و تحمیل شرایط خود بر آن و بر همهی لبنان. نتایج چنین احتمالی همان خواهد بود که پیش از این گفتیم؛ با این تفاوت که حزبالله جنگ را به هر قیمتی تا پایان ادامه داده و از آلت دست و برگ برنده بودن این و آن کشور رها شود و آن دسته از قواعد بازی را که پیش از آن اسرائیل زیر پا نهاده بود، زیر پا بگذارد.
احتمال دوم: کامیابی حزبالله در واداشتن اسرائیل به بازگشت به قواعد بازی؛ قواعد پیش از عملیات «وعدهی راستین» از طریق کاربرد همهی سلاحهای پیشرفتهی خود. نتایج این احتمال چنین خواهد بود:
◦ نبود طرف پیروز یا شکستخورده در جنگ، به همراه زیان دیدن حزبالله؛ به گونهای که به طور قطع دیگر نخواهد توانست به وضعیت پیشین خود بازگردد.
◦ تحمیل گفتوگو دربارهی اسیران
◦ تقویت توازن وحشت بین لبنان و اسرائیل به طور موقت.
◦ معلّق ماندن اوضاع در مرزها و نیز معلق ماندن قطعنامهی1559 و اوضاع داخلی لبنان.
◦ ویرانی کامل لبنان از سوی دشمن صهیونیست.
به نظر میرسد حزبالله، تا واپسین لحظه مقاومت خواهد کرد. وقایع جدید حاکی از همین امر است؛ اما میتوان گفت که تحقق احتمال دوم تاکنون و طبق شرایط موجود، بسیار دشوار است.
● فقدان راه سوم
میان احتمالهای اول و دوم، خود حکومت لبنان از طریق فؤاد سنیوره، نیز در این میان نقش دارد. حکومت لبنان پیش روی خود دو گزینه دارد که میتواند بر مبنای یکی از آنها با تجاوزهای گستردهی به لبنان، عمل کند:
1. اعلام درخواست از جهان برای آتشبس از سوی اسرائیل و بستن قراردادی کامل در برابر خلعسلاح حزبالله. به شرط آنکه این قرارداد شامل موارد زیر باشد:
الف- واپسنشینی اسرائیل از همهی سرزمینهای اشغالی و از جمله مزارع شبعا و تضمین اینکه اسرائیل در این منطقه هیچگاه پا به درون لبنان نگذارد.
ب- آزادی همه اسیران لبنانی از سوی اسرائیل
ج- تحمیل مسئولیت اوضاع کنونی بر اسرائیل و واداشتن آن به پرداخت هزینهی بازسازی مناطقی که ویران کرده است.
د- اجرای همهی قطعنامههای بینالمللی در مورد لبنان.
حکومت لبنان نیز تعهد کند که پس از ابلاغ این قرارداد، حزبالله را بیدرنگ خلعسلاح کند. قطعنامه1559 را اجرا کند و ارتش خود را در مرزها پخش کند و اقتدار خود را بر همهی سرزمینهای لبنان گسترش دهد.
این به معنای آن خواهد بود که نقش حزبالله از لحاظ نظامی به کلی پایان یابد.
2. یا اعلام درخواست حکومت لبنان به آتشبس فوری و عدم پذیرش خلعسلاح حزبالله در شرایط زیرفشار بمباران اسرائیل قرار داشتن، تا آنکه اوضاع تغییر یابد.
در احتمال دوم، حکومت لبنان هیچ ابزار اجرایی در دست ندارد. به ویژه آنکه آشکارا و به صورت نامحدود در سطح بینالمللی از اسرائیل پشتیبانی میشود و عربها یا به سبب نداشتن قدرت و یا به انتقام از نفوذ بیسابقه ایران در اعماق کشورهای عربی از چند جبهه و یا بنا به هر دو علت، به طوری بیسابقه بیطرفی و عافیت در پیش گرفتهاند.
میتوان باور داشت که ممکن نیست اسرائیل و حزبالله به هیچ شکلی شکست و زیان را بپذیرند و از این مرحله دست بکشند. این مرحله در حال اجرا و اشتعال است و حزبالله برای نخستینبار بیآنکه برگ برنده یا بازوی این یا آن باشد، به آن دست میزند.
هر چند حزبالله در اندیشه و اجرا گامی از اسرائیل جلو بود، اما نتایج حاکی از آن است، مرتکب خطای بزرگی شده است؛ زیرا مواضع بینالمللی خواستار آن است که ضربهای بر حزبالله وارد شود و سلاحهایش نابود شوند و قطعنامهی1599 اجرا شود. عربها نیز موضعی ملایم و نامناسب اتخاذ کردهاند، تضمینی نیز وجود ندارد که امر تازهای رخ دهد و اوضاع را در جهت روابطی که حزبالله را با سوریه و لبنان مرتبط میکند، دگرگونسازد، آیا این دو کشور میتوانند چنان به حزبالله کمک کنند تا در تسویه حسابهایش با اسرائیل موفق شود و آیا حزبالله در چنین اوضاعی آمادگی آن را دارد که طرحهای جایگزین را بپذیرد؟
بنابراین حزبالله در شرایط سختی است. طبق این اصل، اسرائیل طی چند روز آینده که یک هفته یا بیشتر خواهد بود، به متحول ساختن تهاجمات خود و گشودن چند جبهه جدید منطقهای، ادامه خواهد داد. همچنین بیم آن میرود که اسرائیل طرحی برای اشغال محدود لبنان داشته باشد.
به هر حال به نظر میرسد، چارهای جز آن نیست که مقاومت در برابر دشمن صهیونیست با تمام توان ادامه یابد.
نظرات