محمدرضا نیکفر
در این نوشته مختصر در باب «مسئولیت»، پس از تحلیل زبانی گزاره «مسئول بودن»، بحث چنان پیش برده میشود که تفاوت درک سنتی و مدرن از مسئولیت بارز شود. در پایان به سوءاستفادهی ایدئولوژیک از مفهوم مسئولیت پرداخته میشود و اینکه در سیاست لازم است چه درکی از این مفهوم چیره شود، تا ظرفیت سوءاستفاده ایدئولوژیک از آن گرفته شود.
گزاره سه متغیری مسئولیت
۱. «تو در برابر رب مسئولی»، ۲. «تو در برابر ارباب خود مسئولی»، ۳. «تو در برابر وجدان خود مسئولی»، ۴. «تو در قبال قوم خود مسئولی»، ۵. «تو در برابر جامعه بشری مسئولی»، ۶. «تو در برابر طبیعت مسئولی» ۷. «تو مسئول کردهها و ناکردههای خود هستی»، ۸. «تو مسئول اعمال همنوعان خود هستی.» این هشت جمله به هشت نوع کاربست مختلف محمول مسئول اشاره دارند. ۱ و ۲ در مورد مسئولیت در برابر اعلی و اقوی (برتر و قویتر) هستند، ۳ مسئولیت در برابر خود است، ۴ از همبستگی با گروه مشخصی از انسانها برمیخیزد. ۵ از یک گروه مشخصی انسانی فراتر رفته و کل انسانها را مرجع مسئولیت در نظر میگیرد. در ۶ مسئولیت متوجه یک چیز یا ایده است و مستقیما به انسانها برنمیگردد. در ۷ و ۸، موضوع مسئولیت، اعمال است.
یک گزاره جامع بیانگر «مسئول بودن» چنین ساختاری دارد: «الف» در برابر «ب» بهخاطر «پ» مسئول است. این عبارت سهمتغیری است؛ این بدین معناست که از سه زاویه میتوان در مورد «مسئول بودن» پرسید: ۱. چه کسی مسئول است؟ ۲. در برابر چه کسی یا چه چیزی مسئول است؟ ۳. به چه خاطر مسئول است؟
مضمون مسئولیت در شکل کهن آن
شکل کهن مسئول بودن، قرار گرفتن در مقابل کسی یا قدرتی است که در موضع برتر است. این نوع مسئول بودن برخاسته از نابرابری در رابطه است. تاریخ آن همان تاریخ نابرابری است. «الف» قویتر از «ب» است. در یک ارتباط اتفاقی «الف» به «ب» اعمال قدرت میکند. در این حال «ب» در برابر «الف» مسئول نیست. اما اگر رابطه در یک شبکه پایدار از روابط اجتماعی قرار گیرد، یعنی «الف» فقط قوی نبوده، بلکه شأن اجتماعی پایداری چون ارباب و شاه داشته باشد، «ب» به عنوان فرودست، در برابر وی مسئول میشود. در ساختار اجتماعی کهن که اختلاف شاخص آن اختلاف «بالا» و «پایین» است، این تفاوت و بازتولید آن است که مضمون مسئولیت را مشخص میکند.
در دوران کهن، در جامعههایی با ساختار هرمی، درکی از «مسئول» با معنای بالا وجود داشته، اما زمینهای برای اندیشهورزی روی مفهوم «مسئولیت» وجود نداشته است. تنها استثنائی که وجود دارد یونان است که در آن به دلیل دموکراسیای که دست کم به طیف فوقانی آزادمردانش امکان اعمال اراده میداد، مسئولیت از زاویه اختیار و اضطرار موضوع اندیشه قرار گرفته است. بخشهایی از «اخلاق نیکوماخوس» ارسطو، بهویژه کتاب سوم آن را، میتوان بهعنوان اندیشهورزی در باب مسئولیت بازخواند.
مسئولیت در خطهی فرهنگی ما
در فرهنگ ما نیز تصوری از «مسئول»، بر مبنای پیشگفته نابرابری وجود داشته، اما مفهوم «مسئولیت» وجود نداشته است. اسم معنای «مسئولیت»، که از عربی میآید، واژهای جعلی است. عمر رواج آن شاید به یک قرن هم نرسد. در گذشته درکی از مسئولیت در برابر رب، در برابر ارباب و در برابر قوم و طایفه وجود داشته، اما مفهومی وجود نداشته که از نیاز تعقل روی این رابطهها برخاسته باشد. رابطهها شخصانی دیده میشده است، یعنی از شخص به شخص، از شخص به گروه، از شخص یا گروهی از اشخاص در برابر ربی با خصوصیاتی شخصانی. مسئول بودن در حوزه آیینی بازتاب و تداوم رابطه در مقابل اقوی و اعلی در حوزه اجتماعی بوده است.
مسئولیت از راه ترجمه وارد گفتار ما میشود. مسئول را به معنای موظف در نظر میگیرند. او وظیفه دارد کاری را پیش برد و مرجعی وجود دارد که در برابر آن بایستی به این سؤال پاسخ دهد که آیا به وظیفهاش عمل کرده است یا نه. مسئولیت در این معنا، با آنکه مفهوم جدیدی است، به سادگی، به نگرش دینی گره میخورد، یعنی به وظیفه و اینکه مرجعی وجود دارد که از انسان سؤال کند.
سنت، «در برابر کسی مسئول بودن» را میفهمد، اما در متن تجربههایش «مسئول چیزی بودن»، در معنایی جز به خاطر چیزی متعصب بودن و غیرت نشان دادن، ادراک و اندیشیده نشده است. در جوامع دیار ما چیزی وجود نداشته است که کسی مسئول آن شود. مثلا کلانتر محل یک شأن تعریفشده نبوده است که بر مبنای آن کسی را بازخواست کنند تا دریابند آیا به مسئولیت خود بهعنوان کلانتر عمل کرده است یا نه. کلانتر محل مسئول بوده است در برابر کلانتر شهر و کلانتر شهر مسئول بوده است در برابر والی، امیر، وزیر یا شاه. قاضی و مفتی نیز آن شأنی را نداشتهاند که مسئولیتشان با آن سنجیده شود. آنان نیز مسئول بودهاند «در برابر»، در برابر مرجعی اعلی که ملک در زمین یا آسمان بوده است.
وجدان
مسئولیت وجدانی نیز، بدانسان که امروز آن را درمییابیم، چیزی جدید است. در عصر جدید است که وجدان با ذهن و درون تعریف میشود. در گذشته امر وجدانی، امر ایمانی بوده است و امر ایمانی، حتی در عرفان، شاخصهایی عینی داشته است. وجدان، «خود» نبوده است. وجدان «بیخودی» بوده است. «خود» مفهومی جدید است. انسان مدرن است که شهامت دارد بگوید: خودم!
مسئولیت، آزادی و قانون
سنت، مسئول اعمال خود بودن را به معنای مسئول بودن در برابر یک مرجع را میفهمیده است. از نظر دینی خدا داور نهایی است و زمانی میرسد که از انسان در مورد اعمالش سؤال کند. انسان مسئول اعمال خویش است، زیرا طرف سؤال قرار میگیرد.
پس در سنت نیز به گزارهای با این مضمون میخوریم که انسان مسئول کردهها و ناکردههای خویش است. درک جدید با درک سنتی این تفاوت اساسی را دارد که مسئولیت را با آزادی مرتبط میکند. انسان مسئول است، چون آزاد است؛ چون آزاد است، بایستی در مورد کردهها و ناکردههایش پاسخگو باشد.
مرجع پاسخگویی در درک جدید، فرد یا قدرتی شخصانی نیست. کسی که بازخواست میکند که چرا چنین و چنان کردی، بایستی در پرسشگری محق باشد، مثلا در مقام قاضی. قاضی فرد نیست، یک مقام است. او بنابر تعریف، تنها به قانون پایبند است.
در دورانهای کهن، اندیشهورزی در مورد مسئولیت بدان جهت بیمورد بوده است، که آن آزادیای وجود نداشته که مسئولیت را مضموندار کند. بدون آزادی «مسئول» وجود ندارد؛ آنچه وجود دارد مامور معذور است و آمری که آمریت و امارت وی دیگران را معذور میکند، یعنی از مسئولیت میاندازد.
تاریخ مفهوم
مفهوم مسئولیت، مفهومی است زاده عصر جدید. در گفتار سیاسی، نخست در انگلستان قرن هجدهم رواج مییابد، آن هم در ترکیبهایی تعیینگر حوزه مسئولیت وزیران. مسئولیت در معنای مدرن آن پیوسته به ایده محدودیت قدرت است. قدرت نامحدود، قدرت نامسئول است.
مفهوم از حوزه سیاست به حوزه حقوق میرود و از حقوق به فلسفه و اخلاق. در قرن نوزدهم با مفهوم آزادی جفت میشود. اندیشه در مورد رابطه مسئولیت و آزادی و خودباشی و رابطه خود با دیگری یکی از محورهای اندیشه فلسفی در نزد کسانی چون هوسرل، اینگاردن، سارتر، لویناس و ریکور است. در آغاز قرن بیستم ماکس وبر دوباره آن را در متنی به کار میبرد که هم سیاستشناسانه و هم اخلاقشناسانه است. او مسئولیت را بهعنوان مسئولیت در قبال اعمال تعریف میکند و تعریفی هنجارگذار از سیاستمدار همچون شخص مسئول عرضه میکند، شخصی که به نتایج اعمال خود آگاه است و بر آن پرده نمیافکند.
از نیمه دوم قرن 20 مفهوم مسئولیت بسط معنایی یافته و موضوعهای متنوعی برای آن در نظر گرفته شود: کل انسانها، ستمدیدگان تاریخ، آیندگان، طبیعت.
در نظریه دموکراسی معمولا به «مسئولیت» به چشم یک مفهوم کلیدی نمینگرند، چون آن را محصول عواملی چون محدودیت قدرت، نظارت همگانی و لزوم حسابرسی مرتب دورهای و تغییر مقامها میبینند.
در کنار استفاده مدرن دموکراتیک، استفاده سنتی از آن نیز ادامه مییابد و همین نحوه استفاده سنتی است که در قالب ایدئولوژیهای مدرن نیز میرود.
سوءاستفاده از مفهوم
مفهوم مسئولیت مثل هر مفهوم دیگری اجازه سوءاستفاده را نیز میدهد. گروهها و دولتهای ایدئولوژیک به این مفهوم علاقه ویژهای دارند. در نظام ایدئولوژیک، انسان همواره مسئول است؛ مسئول است به این معنا که مدام سؤالپیچ میشود. او مسئول است در برابر هممسلکان، ملت، تبار، تاریخ. مسئولان امور نیز میگویند مسئولاند، مسئول در برابر وجدان خود. آنان فقط به وجدان خود پاسخ میگویند!
دموکراسی میگوید: وجدانتان محترم است، اما به جای وجدان یا افزون بر وجدان به مردم نیز پاسخ دهید؛ توضیح در مورد وجدانیات لازم نیست، آنچه محتاج توضیح است، کردهها و ناکردههاست. در حوزه سیاست به پیروی از ماکس وبر بایستی تاکید را روی مسئولیت گذاشت، آن هم مسئولیتی که متوجه اعمال باشد، نه چیزی به نام مسئولیت وجدانی.
دو نوع سیاستمدار
سیاستمدار «الف» میگوید: من به مسئولیت وجدانی خود عمل کردم، به تعهدم در برابر ملت و تاریخ و وجدان پایبند بودم. سیاستمدار «ب» میگوید: من به مسئولیت خود عمل کردم، برنامه از پیش اعلام شده را اجرا کردم و به نتایجی رسیدم که آمار و ارقامشان عرضه شده و کارشناسان میتوانند آنها را بررسی انتقادی کنند. از دیدگاه سیاست مدرن دموکراتیک بایستی سیاستمدار «ب» را بر «الف» ترجیح داد.
تاریخ اخیر ایران و جهان را که بخوانیم، درمییابیم سیاستمداران معمولا از لحن خطابیای چون «الف» استفاده میکنند. از جمله اینان کسانیاند که وقتی در حوزه کاریشان قصور یا خطای آشکاری پیش آید، حاضر به پذیرفتن مسئولیت و کنارهگیری نیستند و مدام سوگند میخورند که به وظایف وجدانی خود عمل کردهاند.
دو شرط وجود منش مسئولیت
دو شرط لازم برای آنکه سیاستمداران مسئول (از نوع «ب») جای سیاستمداران «باوجدان» (از نوع «الف»، «باوجدان» را به طنز میگوییم) را بگیرند، از این قرارند: شرط نخست گسترش دانش و بینش انتقادی است. وقتی سیاستمدار دریابد، با مردمی سروکار دارد که انتقادی میاندیشند و آن دانش را دارند که بر مبنای آن بتوانند یاوه را از سخن سنجیده، حرف را از عمل و عمل درست را از عمل نادرست تشخیص دهند، حساب کار خود را میکنند و به ژاژخایی و پردهپوشی رو نمیآورند. شرط دیگر علنیت است. در اصل همه چیز بایستی رو باشد و فقط آن چیزهایی بایستی مبنای قضاوت در سیاست قرار گیرند، که در برابر چشمان همه واقعاند. تنها علنیت است که اخلاق و سیاست را درهم میآمیزد. هر چه نظامی بستهتر و پوشیدهتر باشد، غیراخلاقیتر است. اصل علنیت ایجاب میکند که مسئولان به مردم پاسخ دهند، آن هم درباره کردهها و نکردهها بر مبنای برنامههای اعلامشده، آنچه قانون دموکراتیک مقرر داشته و وظایفی که از مسئولیتهای مشخص و محدود و تعریفشده ناشی میشوند.
ممکن است در جایی تربیتی که از سنت میآید، چنان باشد که گرایش به نظم و درستکاری غالب نباشد و افراد به سادگی بر خودخواهی و ریاکاری خود مسئولیت وجدانی نام نهند. در چنین جایی نیز برقراری نظمی که در آن مسئولیت، فضیلت باشد، ناممکن نیست. چاره در آن است که همه مسئولیتها محدود و زماندار باشند، افراد موظف به گزارشدهی دقیق و روشن باشند، امکان نقد و بررسی علنی فراهم باشد و همه بتوانند به کمک رسانههای آزاد به اطلاعات لازم برای قضاوت دست یابند. علنیت و آزادی از ریاکاری میکاهند و استبداد و پردهپوشی، در مقابل، پرورشدهنده ناراستی و ریاکاری و مسئولیتناشناسیاند.
نظرات