بَهار، یا به‌صورت متداول باهار، فصل اول از فصلهای چهارگانۀ سال. 

فرهنگ اصطلاحات نجومی بهار را چنین تعریف کرده است: «فصل اول از چهار فصل سال شمسی، یعنی هنگامی که آفتاب در بروج حمل، ثور، جوزا، مطابق با ماههای فروردین، اردیبهشت، خرداد باشد، به معنی ربیع عربی» (نک‍ : مصفا، ۹۳). 

ایرانیان باستان برای زمان، اوج و منزلتی مینوی قائل بودند و در لحظه‌به‌لحظۀ آن به نیایش می‌پرداختند. آنها اعتقاد داشتند که حرکت خورشید و ماه اساساً برای روشن‌سازی جهان و رشددادن به همۀ زاییدنیها و روییدنیها و درست‌داشتن روز و ماه و سال، و بهار و تابستان و پاییز و زمستان و همۀ حسابها و انگاره‌های دیگری است که مردمان می‌توانند دریابند و ببینند و بدانند (مینوی خرد، ۶۷). ایرانیان چنین گمان می‌کردند که مبدأ سالهای ایشان از آغاز آفرینش نخستین انسان است و آن روزِ هرمزد در ماه فروردین بود که آفتاب در نقطۀ اعتدال ربیعی و در میان آسمان بوده، و این وقت آغـاز سـال ۷ هزارمین از پیدایش عالم است (نک‍ : بیرونی، الآثار ... ، ۲۱۵-۲۱۷، ۲۲۲). آنها حتى کشف باارزش‌ترین گوهرهای پنهان در زیر زمین را نیز به روزهای خاصی نسبت می‌دادند. بیرونی در الآثار الباقیه از قول سلمان فارسی نقل می‌کند که در عهد زردشتی می‌گفتیم خداوند برای زینت بندگان خود، یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و امتیاز نوروز و مهرگان بر دیگر روزها مانند امتیاز یاقوت و زبرجد بر دیگر جواهر است (ص ۲۲۲). 

دسته‌ای از ایرانیان مهرگان را نمادی از قیامت و آخر عالم، و نوروز را نماد آغاز عالم می‌دانستند. ازاین‌رو، در مهرگان هر چیزی که دارای نمو باشد، به منتهای نمو خود می‌رسد و مواد نمو از آن منقطع می‌شود و حیوان در این روز از تناسل بازمی‌ماند؛ اما نوروز آغاز عالم است. بیرونی با استناد به سخن ارسطو که پاییز را از بهار بهتر دانسته است، مهرگان را بر نوروز ترجیح می‌دهد (همان، ۲۲۲-۲۲۳). 

در گاه‌شماری متون کهن اشاره‌ای به فصلهای بهار و پاییز نمی‌شود و گویا فقط تابستان و زمستان را می‌شناخته‌اند. در بندهش آمده است که از هرمزدروز در فروردین‌ماه تا انیران‌روز در مهرماه، ۷ ماه تابستان است و از هرمزدروز در آبان‌ماه تا اسفندماه انجـام پنجو، ۵ ماه زمستان است (نک‍ : ص ۵۷- ۵۸). در وندیداد نیز اشاره شده که زمستان ۱۰ ماه و تابستان دو ماه بوده است (نک‍ : فرگرد ۱، بند ۴). ولی ظاهراً در حیات زردشت جشنی به نام «جشن بهار» در نیمۀ فصل بهار در جشنزاری برگزار می‌شده که زردشت در ۳۰سالگی خود در آن شرکت کرده است (نک‍ : گزیده‌ها ... ، ۳۱). 

قزوینی به برخی از باورهای مردم دربارۀ اولین روز بهار اشاره کرده است: روز اول فروردین را هرمز گویند که اولِ سال است و گویند باری تعالى در این روز عسکر را اختیار کرد و ایرانیان گویند که در این روز سعادت را قسمت کنند و هرکه در اول روز پیش از آنکه سخن کند، پاره‌ای شکر تناول کند، آفات آن سال از وی مندفع شود (ص ۷۷- ۷۸). 

در ایران باستان گاه‌شماری شمسی، یعنی سال ۳۶۵روزه، رواج داشت که این ۳۶۵ روز به ۱۲ ماهِ ۳۰روزه و ۵ روز اضافی تقسیم می‌شد. ۵ روز آخر سال که حدفاصل اسفند و فروردینِ سال جدید قرار داشت، جزو هیچ‌یک از ماههای دوازده‌گانۀ سال به شمار نمی‌آمد و در ایران پیش از اسلام روزهای تجلیل از فروهر درگذشتگان، و مصادف با جشن فروردگان بود که به همین مناسبت برگزار می‌شد. برخی از مآخذ، ازجمله مینوی خرد (ص ۷۳)، مروج الذهب (مسعودی، ۲ / ۳۴۳) و دبستان المذاهب (کیخسرو اسفندیار، ۱۸- ۱۹) ۵ روز پنجک یا خمسۀ مسترقه را با ایام فروردگان یکی دانسته‌اند؛ اما به نوشتۀ اوستا، جشن فروردگان به مدت ۱۰ روز یعنی دو پنجه، یعنی ۵ روز آخر اسفند و ۵ روز اندرگاه است (نک‍ : ظریفیان، ۷۹؛ نیز ه‍ د، پنجه). 

هریک از روزهای ماهها نامی برای خود داشتند و شاهان ایران در هریک از این روزها از غذا، عطر و لباس نو استفاده می‌کردند و جشن می‌گرفتند. برخی از این جشنها دینی و برخی دیگر برای امور دنیوی بود (قزوینی، همانجا؛ بیرونی، همان، ۲۱۵-۲۱۶). 

 

بهار در آثار منجمان و مورخان

 بهار با نوروز آغاز می‌شود. نوروز نخستین روز سال خورشیدی، نخستین روز فصل بهار، نخستین روز ماه فروردین، و نخستین روز برج حمل است که در آن شب و روز با هم برابرند. به گفتۀ بیرونی، نوروز نخستین روز از فروردین‌ماه است و به این جهت آن را روز نو نام کردند، زیرا که پیشانی سال نو ست ( التفهیم، ۲۵۳). خوارزمی برجهای حمل، ثور و جوزا را ۳ برج بهار (ص ۲۴۱) نام برده، و نقطۀ اعتدال ربیعی را اول برج حمل ذکر کرده است، زیرا هنگام بهار خورشید به این نقطه می‌رسد و روز معتدل (و با شب برابر) می‌شود (همانجا). بیرونی با توضیحی که دربارۀ صورت برجهای دوازده‌گانه داده، دربارۀ ۳ برج بهار چنین نوشته است: نام نخستین صورت آن که ابتدای اعتدال بهاری است، حمل است، صورت گوسفندی است نیم‌خفته، و چنان به پس می‌نگرد که دهانش بر پشت قرار گرفته است. نام صورت دوم ثور است، به صورت نیمۀ پیشین از گاوی که سر به زیر افکنده است. نام صورت سوم توأمان است و مثل دو کودک بر پا ایستاده، هر یکی دستی بر پیکر دیگری پیچیده و بازو بر گردن دیگری نهاده (همان، ۹۰). در باب گردش خورشید در برجهای دوازده‌گانه در ۳۶۵ روز آمده است که هر ۳ برج از این برجها در یکی از تقسیمات زمانی به نامهای ربیع، صیف، خریف و شتا جای می‌گیرند. ۴ جهت مشرق، مغرب، شمال و جنوب، رکنهای چهارگانۀ آتش، هوا، آب و خاک، طبایع چهارگانۀ گرمی، سردی، تری و خشکی، خلطهای چهارگانۀ صفرا، سودا، بلغم و خون، و بادهای چهارگانۀ صبا، دبور، جریبا و تیما را به آنها نسبت داده‌اند (رسائل ... ، ۱ / ۷۵، ۸۴)؛ ازاین‌رو، جهت مشرق، رکن آتش، طبع گرمی، خلط صفرا و باد صبا منسوب به بهارند. 

 

بهار در گاه‌شماریهای محلی

 توالی ماههای بهار مازندرانی با توجه به همانندی آنها با ماههای هجری شمسی چنین است: فردینه‌ماه، کَرچه‌ماه، و هَرماه (ذبیحی، ۶۵). گاه‌شماری اهالی یوش (در مازندران) به شیوۀ قدیم است و ماههای بهار / وَهار آنها عبارت‌اند از: «اونه‌مو» (آبان‌ماه)، «اَرکه‌مو» (آذرماه)، و «دَی‌مو» (دی‌ماه) (طاهباز، ۷۷). 

نیاکان اهالی کومله در شرق گیلان بر این عقیده بودند که از اول تا چهارم فروردین را ۴ فصل است. مثلاً اگر در روز اول فروردین که فصل بهار به حساب می‌آمد، باران ملایمی می‌بارید، آن باران را مظهر خیر و برکت و فراوانی محصولات کشاورزی و فراورده‌های دامی می‌پنداشتند و برعکس، شدت نور خورشید را نشان خشک‌سالی می‌دانستند. از اول تا دوازدهم فروردین نیز به‌تدریج سرنوشت سال را تخمین می‌زدند و هر اتفاقی در این روزها، چه خوب یا بد، رخ می‌داد، در تقویم ۱۲روزه در ذهنشان ثبت می‌گردید و به‌تناوب ماههای سال پیش‌بینی می‌شد. اگر روز اول فروردین هوا رگباری، توفانی و توأم با رعدوبرق می‌بود، فصل بهار را سیاه‌بهار می‌نامیدند و به درگاه خدا متوسل می‌شدند و دعا و مناجات می‌کردند و برای بندآمدن باران شدید، مراسم «عروس‌فوشای» راه می‌انداختند؛ اگر هوا صاف می‌شد و آفتاب ملایمی می‌تابید و نسیم خنکی می‌وزید و صبح یا عصر باران نم‌نم می‌بارید، آن سال را سالی خوب با فراوانی محصولات کشاورزی و دامی پیش‌بینی می‌کردند (شهاب، ۵۱-۵۲). 

در گاه‌شماری محلی لرستان و ایلام، بهار از ۵۵ روز به نوروز مـانده ــ ششـم بهمن ــ آغاز، و ۳۵ روز پس از نوروز ــ پنجم اردیبهشت ــ پایان می‌یابد. در پانزدهم یا بیستم اسفندمـاه برگهای درخت کیکُم (نوعی از درخت افرا) جوانه می‌زند. برگ‌کردن کیکم یا سرسبزبودن درخت بادام که در چهارفصل سرسبز است، نشانۀ فرارسیدن کامل بهار نیست و زمین در این هنگام در بهار کاذب است و تا درخت بلوط برگ نکند، بهار فرانمی‌رسد (اسدیان، ۲۰۷). 

 

بهار و طب مردمی

 مردم تهران قدیم حجامت‌کردن و رگ‌زدن را سالی یک‌بار در اوایل بهار، برای سلامت مفید می‌دانستند و در این زمان در حمامها حجامت می‌کردند (شهری، گوشه‌ای ... ، ۱ / ۵۰۵). 

اهالی دماوند باور داشتند که باران نیسان که تقریباً در اردیبهشت‌ماه می‌بارد، شفابخش است (علمداری، ۱۸۶)؛ ازاین‌رو، آب نیسان را جمع می‌کردند و از آن می‌نوشیدند یا بر سر و روی خود می‌ریختند. 

 

بهار و جشنهای مردمی

 در ایران جشنهای متعددی برای استقبال از بهار برگزار می‌شده است. مراسم کوسه‌گلین یا کوسه‌گردی که حتى بیرونی در ۰۰۰‘۱ سال پیش گزارشی از آن ارائه کرده است (نک‍ : التفهیم، ۲۵۶؛ نیز ه‍ د، کوسه برنشین)، از جشنهای استقبال از بهار به شمار می‌رود. کرمانشاهیها نیز در موسم نوروز و آغاز بهار کردی در بهمن‌ماه، رسم شال‌اندازی دارند و بدین وسیله مژدۀ بهار و عید را به یکدیگر می‌دهند و انعام می‌گیرند (شمس، ۵۱-۵۲، نیز حاشیه). جشن گل از جملۀ جشنهای بهارگاهان بوده است. هانری ماسه به نقل از برخی سیاحان غربی نوشته است که این جشن هنگام غنچه‌کردنِ گل سرخ و نرگس آغاز می‌شده است و در مراسم اجرای آن، مردم مدت ۳۰ روز با تفریحات گوناگون سرگرم بوده‌اند. در اصفهان تا هنگامی که گل سرخ وجود داشت، جشن گل سرخ ادامه می‌یافته است. در این جشن مردم به رقص و پای‌کوبی می‌پرداختند؛ شبها بعضی از جوانان با گروههایی مشعل به دست به گردش می‌رفتند و با هرکس که روبه‌رو می‌شدند، مشت‌مشت گل سرخ به سوی او می‌انداختند و در عوض پولی می‌گرفتند؛ مردان و زنان تمام روز به بیرون شهر می‌رفتند و در آنجا سرگرم خوردن و نوشیدن و تفریحات گوناگون می‌شدند، در حالی که به همدیگر گل سرخ پرتاب می‌کردند و به‌صدها بازی کوچک می‌پرداختند، گویی کارناوال شادی راه افتاده است (I / 162-163). برخی از پژوهشگران نیز از عید گل سرخ سخن گفته‌اند، بی‌آنکه به‌صراحت از آن نام ببرند (نک‍ : همو، I / 162، حاشیۀ 2). 

دختران کرد روستاهای سقز هنگامی که نخستین گلهای بهاری سر درمی‌آورند، دسته‌دسته برای چیدن گیاهان مختلف صحرایی مثل شنگ و پونه و کنگر و جز آنها راهی صحرا می‌شوند. نوجوانان و جوانان هم از منفذ پشت‌بام شال‌اندازی می‌کنند و با آرزوی عروسی برای دختران و پسران صاحب‌خانه، طلب شیرینی و شادمانی می‌کنند و انعامشان پول و تخم‌مرغ و شیرینی و جز آنها ست که به شالشان بسته می‌شود (فاروقی، ۳۱۳-۳۱۴). 

شیرازیها باور دارند که اگر هنگام بهار نخستین گلهای درخت نارنج را بچینند، درخت قهر می‌کند و دیگر میوه نمی‌دهد. در شیراز برای رشدکردن و میوه‌دادن درخت نارنج، در آغاز بهار قسمتی از آن را با چارقدی می‌پوشانند و شیرینی به آن می‌اندازند و پای درخت دنبۀ گوسفند کباب می‌کنند (ماسه، I / 218؛ روشن‌ضمیر، ۳۹۰، حاشیۀ ۲). 

از سرگرمیهای مردان روستای طالب‌آباد در فصل بهار، جمع‌شدن آنها در زیر چادر یا آلونک در صحرا، و همچنین استراحتهای لحظه‌ای و نوشیدن چای و گپ‌زدن دربارۀ امور زراعی در کنار کشتزار است (صفی‌نژاد، ۳۸۵). 

در اشعار محلی دوان (نزدیک کازرون) به گویش لری ممسنی، بهار این چنین بیان شده است: دشت و دمن هرگاه سبز شود، بهار است؛ بهار باغ نشانه‌اش گل و برگ و بار است؛ بهار دل نه گل می‌دهد، نه سبزه دارد؛ بهار دل نشانه‌اش مهر یار است (لهسایی‌زاده، ۳۶۹). 

دختران سروستان و احیاناً زنانی که آرزویی دارند، در فصل بهار، به‌خصوص ایام نوروز، دسته‌دسته به مسجد جمعه می‌روند و حبه‌قندی را به شاخه‌ای از بوتۀ اسفند گره می‌زنند و آرزوی برآورده‌شدن حاجتشان را دارند که یا ازدواج است یا بهبود بیماری و یا طلب فرزند، و نذر می‌کنند که در صورت برآورده‌شدن حاجتشان، در بهار سال بعد خرما و شربت میان مردم توزیع کنند (همایونی، ۴۵۷). 

کوچ‌نشینان لر ایلام برای رجحان‌دادن مالگهِ (جای مال، اتراقگاه چند خانوار از ایل) نو به فصل بهار، ضرب‌المثلِ «مالگهِ‌نوآر بهتره دَ بهار» را دارند که برگردان آن چنین است: جایگاه نو و تازه، از فصل بهار بهتر است (افشار، ۴۳۱). ایلات کوچ‌رو در فصل بهار از گرمسیر به سردسیر کوچ می‌کنند. 

اهالی سرزمین مغان آذربایجان در فصل بهار آشی می‌پزند که نوعی غذای فصلی است و به آن «ال‌هور» یا «شومون‌آشی» می‌گویند. این آش ترکیبی از دوغ، برنج، نخود، پونه، سبزی مخصوص آش، و گوشت است (قاسمی، ۱ / ۱۲۱). 

اهالی لرستان در چهارچوب دانش تجربی خود دربارۀ طبیعت و هواشناسی می‌گویند که اگر ابرها در زمستان و بهار به طرف مغرب حرکت کنند، بارندگی شدید و طولانی در پیش است و اگر ابرها از مغرب به طرف مشرق و شمال شرقی حرکت کنند، روزهای بعد هوا صاف و بدون بارندگی خواهد بود. همچنین طبق گفتۀ آنها اگر در فصلهای پاییز و زمستان و بهار، هنگام غروب آفتاب ابرهای سمت مغرب آسمان به رنگ قرمز و یا نارنجی باشند، نشانۀ نبودن باران دست‌کم تا یک هفته پس از آن است (شادابی، ۱۵۰-۱۵۱). 

سمنانیها برای اینکه به وعدۀ دور و درازی اشاره کنند و معلق‌ماندن وفای به عهد را میان اول و آخر سال یادآور شوند، از ضرب‌المثلِ «وِلو بِنجین، آتِش کُرسی‌یَه کِرین» (گلاب بکشید، آتش در کرسی کنید) استفاده می‌کنند؛ آنها گلاب را در فصل بهار می‌کشند و آتش را در فصل زمستان در کرسی می‌گذارند (احمدپناهی، ۱۷۴). 

در فرهنگ مردم ایران مثلهای فراوانی با استناد به بهار وجود دارد که هریک ناظر بر اندیشه و مفهوم خاصی است؛ مانند بزک نمیر باهار میاد / کمبزه و خیار می‌یاد (شاملو، ۱ / ۶۶۲)، یا: با یه گل بهـار نمیشه (محتـاط، ۲ / ۱۸۱؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : ذوالفقاری، ۱ / ۵۴۸). 

به باور اهالی آشتیان، در ۱۰ روز آخر بهار و ۱۰ روز اول تابستان شیر گوسفندان پرچربی‌تر است (نجفی، ۹۵). شبِ روز اول بهار که سرماپیرزن تمام می‌شود و مصادف با شب عید نوروز است، اهالی آشتیان غذای باب دندان پیرها در ناندان می‌گذارند تا ننه‌پیره بیاید و بخورد و خیر و برکت دهد (همانجا). 

در گذشته، اهالی تهران سبب ۱۰ روز سرمای آخر اسفند را که سرماپیرزن نامیده می‌شود، چنین وصف می‌کردند: سرماپیرزن در ۱۰ روز آخر اسفند است که به‌سبب مست‌نگشتن و باردارنشدن شترهای پیرزنی در فصل زمستان، با دعای حضرت رسول اکرم (ص) ۱۰ روز از بهار به زمستان اضافه شد و سرمای آن برگشت و شترها باردار شدند. ۱۰ روز اول بهار یا نوروز را نیز تهرانیها سرمای گل سرخ می‌گفتند (شهری، طهران ... ، ۴ / ۴۸۱). 

در تهران، بهار زودتر از زمان مقرر، یعنی از ۱۰ تا ۱۵ روز مانده به عید نوروز شروع می‌شد. ماه اول سال یعنی برج حمل یا فروردین را «ماه گل‌بران» و ماه دوم آن یعنی اردیبهشت را «ماه توت‌پزان» می‌گفتند (همان، ۴ / ۴۸۰). 

در اردکان با آغاز فصل بهار، سفر زوار به مشهد نیز شروع می‌شد (طباطبایی، ۴۶۱-۴۶۲). 

در برخی از مناطق چنانچه در فصل بهار باران کم ببارد، مراسم باران‌خواهی (ه‍ م) اجرا می‌شود (نک‍ : هاشم‌نیا، ۱۸۵). 

بعضی از عرقیات و مرباها که با محصولات بهاری تهیه می‌شوند، نام بهار را همراه دارند، مثل عرق بهارنارنج که با تقطیر شکوفۀ بهارنارنج به دست می‌آید؛ و یا مربای بهارنارنج که از شکوفۀ بهارنارنج درست می‌شود (شاملو، ۲ / ۱۸۶۳). 

 

بهار در آثار شعرا

 بهار در شعر فارسی بازتاب فراوانی داشته است. ابوشکور، منوچهری، فردوسی، نظامی، مولوی، حافظ و دیگران در وصف بهار و زیباییهای آن اشعار فراوانی سروده‌اند. شاعران ما همچنین بهار را به‌صورت استعاره‌ها و کنایاتی مانند «بهار عید» (دوران جوانی)، و «بهار دل» (شادمانی و سرور)، نیز در معنی زیبا و خوش‌اندام، و بت و صنم به کار برده‌اند (نک‍ : لغت‌نامه ... ). 

 

نقش بهار در معماری سنتی ایران

 در معماری سنتی ایران چنان‌که برای فصلهای تابستان و زمستان در خانه‌ها فضاهای مخصوصی داشتند، فصل بهار نیز برای خود فضای خاصی داشت که به آن بهارخواب و بهارنشین می‌گفتند. این فضا مهتابی بزرگی بود که برای استفاده از هوای بهاری در آن می‌نشستند یا می‌خوابیدند و به محض شروع غیرمنتظره و ناگهانی باران بهاری، می‌توانستند بدون درنگ فرش و رختخواب را به درون اتاقها و پنج‌دریها منتقل کنند (شاملو، ۱ / ۶۶۲-۶۶۳). 

 

مآخذ

-احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ 

-اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛

-افشار سیستانی، ایرج، ایلام و تمدن دیرینۀ آن، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ 

-بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ 

-بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳ م؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ 

-خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ 

-ذبیحی، علی، «پِتَک و شیشَک در گاه‌شماریهای مردمان مازندران»، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۵ ش، س ۵، شم‍ ۱۷؛ 

-ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ 

-رسائل اخوان الصفا، به کوشش خیرالدین زرکلی، قاهره، ۱۳۴۷ ق / ۱۹۲۸ م؛ 

-روشن‌ضمیر، مهدی، حاشیه بر معتقدات و آداب ایرانی هانری ماسه، ترجمۀ همو، تبریز، ۱۳۵۵ ش، ج ۱؛ 

-شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۷۷ ش؛ 

-شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۷ ش، حرف «ب»؛ 

-شمس، صادق، نگاهی به فرهنگ مردم کرمانشان، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ 

-شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ 

-شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ 

-همو، گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ 

-صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، ۱۳۴۵ ش؛