بار دیگر جان کولبری جوان فدای نان شد؛ بار دیگر کودکانی یتیم، خانواده‌ای عزادار و خلقی داغدار شدند. به دنبال آن هم بار دیگر نویسندگان کُرد در داخل کشور یادداشت‌های اعتراضی می‌نویسند و خارج‌نشینان هم هریک با انگیزه‌ای داد سخن بلند خواهند کرد. بار دیگر سیاسیون مرکزنشین که تنها در روزهای انتخابات یاد مردم کرد و ایرانی بودن آنان می‌افتند، سکوت خواهند کرد و روشنفکران هم به جای جستن اسرار زندگی رنج‌آور این مردم از درون، از دور و از ظنّ خود یار آنان خواهند شد و به جای تقریر حقیقت، مصلحت پیشه خواهند کرد و حدّاکثر به تجویز نسخه‌هایی تئوریک و غیرعملیاتی برای تقلیل مرارت مردم بسنده خواهند نمود. در سوی دیگر نیز عاملان و حامیان این کار هم با استناد به غیرقانونی بودن قاچاق و عبور بدون مجوّز از خطّ مرزی به توجیه عمل خویش خواهند پرداخت و سرانجام پس از چند روز و حدّاکثر چند هفته، همه چیز فراموش خواهد شد تا وقوع اتفاقی دیگر؛ امّا  مسأله‌ای که باقی خواهد ماند و البتّه علّت‌العلل وقوع چنین حوادثی بوده، هست و خواهد بود، «غم نان» است. 

بارها از قول بزرگان دینی در کتابهای درسی و دینی خوانده شده و بر منبرها گفته شده است که «لا معاد له من لا معاش له» و «کاد الفقر أن یکون کفرا». بارها مفسّران، آیه‌ی ١٧٣ سوره‌ی بقره را برایمان تفسیر کرده‌اند که «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیكُمُ الْمَیتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» ترجمه: همانا خداوند مردار و خون و گوشت خوک را و آنچه را که به اسم غیر خدا کشته باشند بر شما حرام گردانید، پس هر کس که به خوردن آنها محتاج و مضطرّ شود در صورتی که به آن تمایل نداشته و از اندازه تجاوز نکند گناهی بر او نخواهد بود (که به قدر احتیاج صرف کند که) مسلّماً خدا آمرزنده و مهربان است. بارها فقیهان و حقوقدانان با تشریح قاعده‌ی اضطرار و تقدّم رتبی نفس و نسل و دین و عقل و مال انسان «مضطرّ» یا درمانده را از شمول قواعد فقه کیفری و مجازات مستثنی کرده‌اند. بارها این ضرب‌المثل عربی گفته شده است که «الغریق یتشبّث بکلّ حشیش». آری انسان غرق‌شده، به هر شاخه‌ی خشکیده‌ای چنگ می‌زند تا خود را نجات دهد؛ زیرا جان آدمی شریف و عزیز است که اگر نبود خداوند در آیه‌ی ٣٢ مائده نمی‌فرمود: «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ﴿المائدة: ٣٢﴾ هرکس کسی را جز به قصاص قتل، یا به جزای فساد در روی زمین، بکشد مانند این است که همه‌ی مردم را کشته باشد، و هرکس کسی را زنده بدارد مانند این است که همه مردم را زنده داشته باشد. 

اینهمه آیه و روایت را ذکر کردم تا به سخن نخست برگردم که آنچه جوانانی چون «عظیم احمدی» و هزاران جوان تحصیل‌کرده و میانسال و پیررا به کار سخت کولبری در مرزها و دهها شغل طاقت‌فرسای دیگر در شهرهای دور و نزدیک دیگر می‌کشاند چیزی جز قرار گرفتن در موقعیّت اضطرار و غم نان نیست.

 در ٢٨ اردیبهشت ١٣٩٦ که کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در صدد کسب رأی مردم کرد با وعده‌های رنگارنگ بودند در یادداشت «فقرزدایی از کرد و کردستان، اولویّت و مسئولیتی هم فردی و هم ملّی»، خواسته‌ی اصلی مردم از رئیس‌جمهور آینده در مناطق کردنشین را تلاش برای کاهش فقر و بیکاری نوشتم. اکنون هم به آقای روحانی و دولتمردانش توصیه می‌کنم که بیش از این به خطای مهلک اصلاح‌طلبان از ١٣٧٦ به این‌سو در فراموش کردن توده‌های فقیر و بیکار کرد و دورهمی با گروهی از نخبگان (به زعم آنان) را ادامه ندهند و به داد این مردم محروم و مرزنشین برسند. دولتمردان و حامیان اصلاح‌طلب و اعتدالی آنان مطمئن باشند که اگر در این دو سال و نیم باقی‌مانده، فکری به حال فقر و بیکاری مناطق کردنشین نکنند در انتخابات بعدی، دیگر هرگز رأی کردها را مانند گذشته نخواهند داشت. 

نگارنده که خود متولّد همان منطقه‌ای است که عظیم احمدی جانش را در آن فدای نان کرد، از نزدیک شاهد زجر و مشقّت مردم این دیار است. درست است که بیش‌تر مردم سایر نقاط ایران هم کمابیش گرفتار بیکاری و مشکلات اقتصادی هستند؛ امّا فقر و بیکاری در منطقه‌ی اورامانات و بیشتر نقاط مرزی کردنشین مضاعف است. این مردم در طول جنگ، هزاران کشته و زخمی دادند؛ از خانه و کاشانه خود آواره و به شهرهای دور و نزدیک پناهنده شدند و پس از پایان جنگ هم به زمین سوخته برگشتند و همه چیز را از نو ساختند؛ البتّه هنوز دردهای ناشی از جنگ برای آنان تمام نشده است. هنوز هم یا قربانی مین می‌شوند یا در جادّه‌های تنگ و باریکی که در شرایط خاصّ جنگی و با ویژگی استتار ساخته شده‌اند، جان خود را از دست می‌دهند. افزون بر آن، خشکسالی، سدّسازی، کاهش و انتقال آب رودخانه‌ها و آتش گرفتن جنگلها و مراتع هم سبب تضعیف شیوه‌ی اصلی معیشت مردم؛ یعنی دامداری و باغداری و روی آوردن به مهاجرت و مشاغل سخت شده است.

وقتی شرایط در منطقه‌ای اضطراری است تدبیر و حکمت ایجاب می‌کند که راهکارهای عاجل و اضطراری هم برای رفع محرومیت آن تدوین شود. هیچ راهی برای پایان بخشیدن به کولبری که نتیجه‌ی  فقر شدید و بیکاری است، جز سرمایه‌گذاری کلان و در کوتاه‌مدّت وجود ندارد. نباید با بهانه‌هایی مانند «عدم توجیه اقتصادی» و «نبودن امنیّت کافی» بیش از این سرمایه‌گذاری را در مناطق مرزی و کردنشین به تأخیر انداخت. برای سرمایه‌گذاری زودبازده و تأثیرگذار هم پیش از هر چیز باید جادّه‌های این منطقه را به شکل اورژانسی تعریض و تسطیح کرد؛ جادّه‌های قدیمی و مالرویی که نه تنها به قاتل روزمرّه جان مردم تبدیل شده‌اند که اصلی‌ترین مانع سرمایه‌گذاری و توریسم و... هم هستند.

همچنین مردم این منطقه از اپوزیسیون خارج‌نشین کرد انتظار دارند که به جای تعقیب خواسته‌های حزبی و ایدئولوژیک خود به فکر فقر و بیکاری مردم و دیگر آسیب‌های اجتماعی که در نتیجه‌ی آن گرفتارش شده‌اند، باشند و از هر کاری که سبب ایجاد ناامنی در این منطقه شود، خودداری کنند؛ زیرا طبیعی است که نبود امنیّت به بهترین توجیه برای عدم سرمایه‌گذاری دولتیها و بخش خصوصی تبدیل خواهد شد.

در پایان باید براین نکته تأکید کرد که در اورامانات و دیگر مناطق مرزی کردنشین استعدادهایی وجود دارند که «اگر غم نان بگذارد» می‌توانند به جای کولبری و دیگر کارهای سخت یا مشاغل کاذب، نه تنها در ساختن دیار خود که در ساختن ایرانی بهتر مشارکت کنند و در سطح جهانی هم برای مردم و سرزمین خود افتخاراتی بزرگ بیافرینند. 

•عنوان یادداشت، شعری از احمد شاملوست