قیس سعید که با قدرت وارد جهان سیاست شد، در آغاز از احترام اکثریت عربها به ویژه مردم تونس برخوردار بود؛ در مقابل راشد غنوشی در دورهی اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری به شدت با او مخالفت کرد اما حزب نهضت او را مجبور کرد از نامزدیاش حمایت کند. این دو شخصیت تفاوت چشمگیری با همدیگر دارشتند که آثار آن بعدها مشخص شد. وجود یک رئیس جمهور حقوقدان و فقیه و قانونمدار، مردم تونس را مطمئن کرده بود که از روند دموکراتیک پاسداری خواهد کرد. قیس سعید از روزنهی عاطفهی شدید سیاسی در دل تودههای عرب جای گرفت و شعار عربیسم را در برابر فرانکفونی سر داد و از حقوق فلسطینیان برایر داشتن کشور مخصوص حمایت کرد.
نیروهای فرانکفونی که از ارزشها و فرهنگ فرانسه اشباع شده بودند خیلی زود به افکار قیس سعید پی بردند بنابراین دشمنی با او را کنار گذاشتند و در برابر رقیبهای سیاسی به ویژه حزب نهضت از او حمایت کردند. سپس بدون هماهنگی با او تصمیم گرفتند او را در مقابل جریان اسلام سیاسی به نمایندگی حزب نهضت، قرار دهند و از او پشتیبانی کنند. عبیر موسی و همراهانش از جریانهای ضد انقلاب در تصمیمهای اخیر رئیس جمهور در کنارش ایستادند با این که از دگرگونی او در صورت پیروزی بیم داشتند. به همین خاطر احزاب سکولار و فرانکفونی که از سوی رسانههای سکولار حمایت میشدند، تصمیم گرفتند اسلامگرایان را به بهانهی اخوانی بودن به طور کلی از صحنهی سیاسی خارج سازند و برای مدت طولانی از فعالیت سیاسی آنان در هر سطحی جلوگیری کنند.
حزب نهضت که خط مشی جدالبرانگیزی را در پیش گرفته بود، با فاصله گرفتن از مفاهیم تفکر رایج اسلام سیاسی، تصمیم گرفت فعالیت دعوی را از فعالیتهای سیاسی جدا کند و بدون در پیش گرفتن رویکرد دینی، مصلحت عمومی را در نظر بگیرد. بنابراین به سکولارهای اصلاحطلب و دموکراتیک متمایل شد که با شریعت اسلام مخالف بودند اما این رویکرد هیچ کمکی به حزب نکرد.
حزب نهضت و رئیس آن با وجود این امتیازات و واگذاری حکومت به دیگران نتوانستند با سکولارهای تونس به توافق برسند؛ زیرا سکولاریسم در طبقهی سیاسی و حزبی رخنه کرده بود. حزب نهضت همچنین با سوگیریهای فکری و بازنگریهای جدی در پایگاههای مردمی خود، اعتماد طبقهی محافظهکار را از دست داد؛ در هر انتخابات بیشتر رفوزه شدند و محبوبیتشان در میان مردم تونس از بین رفت. پیامدهای بحران اقتصادی تونس را نمیتوان تنها متوجه حزب نهضت و همپیمانان آن دانست؛ آنان از آغاز در صدد جلب رضایت طبقهی سیاسی و مهار قدرت سکولاریسم برآمدند و در رویکردهای خود گفتمان سیاسی نزدیک به رفتار سیاسی را در پیش گرفتند اما طرف مقابل به آنان اعتماد نکرد و آنان را به مزدوری برای اخوان متهم کرد که هدفی جز به دست گرفتن قدرت ندارند. از روز اول تصمیم گرفتند هواداران حزب را در تحولات سیاسی غرق کنند و دیگران را علیه آنان بشورانند و شورش بر ضد حزب را راه برونرفت از بحران بهداشتی، اقتصادی و بیکاری تبلیغ میکردند.
متأسفانه نبرد سیاسی بر سر قدرت در تونس چندان بر اساس منافع تودههای آسیبپذیر و خرد شده نبود و راه پیشرفت کشور در زمینههای علمی، به همان اندازه که یک نبرد فکری بود و رسانههای سکولار آن را با حجاب سیاست تحریک میکردند و از نفوذ قوی خود استفاده کردند تا قدرت را در طبقهی مسلط و صاحب نفوذ و دارای پایگاه فکری سکولار منحصر کنند، یک هدف مشترک داشتند و آن هم خفه کردن نطفهی بهار عربی و حامیان و مروجان آن بهویژه اخوانالمسلمین بود که در قالب حزب نهضت فعالیت میکردند. سکولاریسم تونس به نمایندگی بورقیبه قدرتی فراتر از درک تودههای گرسنه و روش تعامل با آنان و سازگاری با سرشت متناقض آن داشت آن هم در زمانی که حزبگرایان بر سر قدرت با هم نبرد میکردند و خدمت به تودهی درمانده را نادیده گرفته بودند و همین امر باعث شد تودهها را درک نکنند و از فهم شرایط مردم و کشور ناتوان بمانند.
حزب نهضت اگر میخواهد موجودیت خود را به عنوان یک مجموعهی دعوی حفظ کند باید تسلیم شود و سیاست را کنار گذارد و با قدرت سیاسی سکولار هماهنگ شود یا اینکه رضایت دهد مخالف صوری نظام سکولاری قدیم و نوگرا باشد.
اگر نهضت این را نپذیرد و بر گزینهی سیاسی دموکراتیک پافشاری کند، تونس زنجیرهی دیگر از ترورهای سیاسی را شاهد خواهد بود که شاید رئیسجمهور سعید یا عبیر موسی سرکردهی نیروهای ضد انقلاب یا غنوشی را هم شامل شود و تونس را غرق در خون کند و صحنهی سیاسی لیبی بهترین نمونه در این مورد است. از خدا میخواهیم تونس دستخوش چنین بحرانی نشود.
نظرات