شکاف یا گُسست نسلها (Generation Gap) اختلافاتی است که از جهات عقیدتی، سیاسی و ارزشی در میان یک نسل با سایر نسلها پدید میآید. بدیهی است که وجود اختلاف یک سنّت الهی است و اختلافات را زمانی «گُسست» تلقی میکنیم که موجب شوند در میان نسلها فاصله بیندازند و مانع از تفاهم و تعاون آنها باشند. در عصر جدید، هم «سن» نسلها کاهش یافته و هم «اختلافات» آنها با نسلهای ماقبلشان بسیار بیشتر شده است.
در توجیه این قضیّه میتوان فاکتورهای زیر را دخیل دانست:
تحولات برقآسای اجتماعی، گسترش آموزههای مُدرن، مهاجرتهای داخلی و خارجی، تغییر در آرمانها و کمالهای مطلوب، تغییر در نگرش به میراث گذشتگان، تأثیرگذاری رسانهها، کاسته شدن هنجارهای مورد قبول اکثریت، بروز پدیدهی فرزندسالاری، گسیختگی نظام خانواده، مدیریت نشدن تضادها و ...
قرآن کریم نیز به گُسست نسلها توجه داشته است؛ چنان که در داستان «اصحاب کهف» ابتدا از جوانانی (إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ) سخن به میان میآورد که ابهت یک نظام مشرکِ مستبد را در هم میشکنند و سپس به غاری میگریزند و بیش از سیصد سال در آن غار به خواب میروند و وقتی از خواب طولانی خود بیدار میشوند، به قدری از نسل جدید فاصله گرفتهاند که صلاحیت ادامهی حیات با آنان را ندارند و این بار برای همیشه میخوابند!
در جای دیگری از نسلهای جدید اهل کتاب بحث میشود که «دنیاپرستی» را جایگزین «تعهد دینی» کردهاند: «فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَيَقُولُونَ سَيُغۡفَرُ لَنَا وَإِن يَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ يَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ يُؤۡخَذۡ عَلَيۡهِم مِّيثَٰقُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن لَّا يَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِيهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ. وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ[١]». در آیاتی دیگر هم از نوادگان و نسلهای جدیدی از پیامبران صحبت میشود که «نماز را تباه کردهاند» و «دنبالهرو شهوات خود شدهاند»: «أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنۡ هَدَيۡنَا وَٱجۡتَبَيۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا. مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا[٢]».
مسلّماً انتظار میرود نسلهای متوالی اهل دین بسیار بیشتر از دیگران، همراهی و تفاهم داشته باشند چون استمرار رسالت انبیاء و اخوت ایمانی و ولاء ایمانی چنین چیزی را اقتضا میکند.
سؤال این است که آیا در میان نسلهای «جماعت دعوت و اصلاح»، گُسست رخ داده است؟ پاسخ دادن به این پرسش به جهت چند بُعدی بودن قضیّهی گُسست و در دست نداشتن دادههای آماری لازم، قطعاً دشوار و غیر دقیق خواهد بود. اینجانب اگر بخواهم بنا بر تأملات شخصی اظهار نظر بکنم، به پدید آمدن شکاف نسلها به عنوان یک قضیّهی بالفعل و وضعیت بحرانی در جماعت دعوت و اصلاح باور ندارم. اما نشانههایی را سراغ دارم که حاکی از قریبالوقوع بودن این پدیده – در صورت مدیریت نشدن آن – هستند. از بارزترین نشانههای آن: گرایش نسل جدید جماعت به اندیشههای نوینی است که اساساً مورد پذیرش «نسل پیشتاز جماعت» – به تعبیر آقای «جلال معروفیان» - نیست. علامت دیگر کاسته شدن گرمای روابط عاطفی در میان نسل جدید جماعت نسبت به نسلهای قبلی است. علامت دیگر را میتوان زاویه پیدا کردن نسل جدید جماعت با نسلهای ماقبل بر سرِ مواضع سیاسی و قومی دانست. انتقادهای نسل جدید جماعت از شیوه و عملکرد مدیریتی نسلهای قبلی در تنظیمات سازمانی نیز یک علامت دیگر به شمار میآید.
همچنان گفته شد اگر این علامتها «با مدیریتی حکیمانه» رفع شوند، میتوان از بروز بیماری گُسست در نسلهای جماعت پیشگیری کرد. از نظر اینجانب پارهای از راهکارها عبارتند از:
١-گسترش فعّال فرهنگ مطالعه در میان کلّ افراد جماعت.
٢-برگزاری همایشهای فکری با حضور اعضای پیر و جوان جماعت و به صورت مستمر و چرخشی در جغرافیای کشور.
٣-ایجاد شرایط مطلوب برای تبادل تجربه و دانش در میان اعضای پیر و جوان جماعت.
٤-تدوین برنامههای هدفمند عملی برای تحکیم روابط عاطفی ایمانی در میان تمام طیفها و نسلهای جماعت.
٥-فرهنگسازی برای توسعهی روحیهی تسامح و دگرپذیری.
٦-انعطافپذیری بیشتر مدیریت و تنظیم جماعت.
٧-اهتمام دادن جدّی به رویکرد مقاصدی به دین.
پانوشتها:
[1] . اعراف: ١٦٩- ١٧٠
[2] . مریم: ٥٨-٥٩
نظرات
مهمان
18 آبان 1397 - 07:19با سلام خدمت جناب آقای محمودی و خوانندگان ارجمند اصلاحوب آقای محمودی بسیار مختصر و مفید در اختصار هرچە تمامتر بە موضوع ورود نمودەاند و صورت مسئله را مطرح و راهکارهای برونرفت از آن را به صورت تیتروار برشمردەاند. بندە نیز میخواهم در چند سطر دیدگاه خویش را با شما عزیزان درمیان نهم. شکاف نسلی به معنای تغییر در هنجارها- باید و نبایدها- و ارزشها- خوبیها و بدیها- و نیز تحول و تغییر جهانبینی دو نسل است. به گمان من، نسل جدید در جهان جدید و با جهانبینی نوین(که در مفاهیم، تئوریها، اهداف و ابزارها پاک با دنیای قدیم متفاوت است) و نیز هنجارها و ارزشهای جدیدی که لزوما همەی آنها مستفاد از دین نیستند و دین تنها منبع آنها نیست، درحال آزمودن زندگیاند. نسل جدید جماعت نیز تا جاییکه من اطلاع دارم- بەجز قلیل اندر قلیل- به علت استدلالسالاری و نه لزوما فرزندسالاری، صمُ بکم و طابق النعل بالنعل دنبالەروی پدران و مادرانشان نیستند؛ بل آنان خود با عقل عرفی و نیز سیستم ارزشها و هنجارها که دین یکی از شش منبع هنجارآفرین آنهاست، مسائل را حلاجی نموده و با عقل قیاسی و استدلال بهترین تبیین، به تنظیم باورهای خویش میپردازند. واقعیت آن است که آنان فهمیدەاند که عرضەی دین بهصورت سنتی و محافظەکارانە در عصر جهانیشدن و با سروری و سیادت استدلال بهعنوان مؤلفەی اجتنابناپذیر مدرنیتە، بهصورت تاریخی نهادینەشده را نمیتوان پذیرفت و لذا گریزی از نوعی عقلانیت و معنویت (که دین یکی از منابع آن است نه همەی آن) نیست. جوانان ما، امروز علاقەمند به عصریزیستن و اینجایی و اکنونی زیستناند. بیشتر آنان علاقەای به دین اکثری و قرائت ماکزیمالیستی از اسلام ندارند و در هر چیزی حداقلها را میجویند. آنان متافیزیک غلیظ ادیان ابراهیمی را به آسانی برنمیتابند و خدای متشخص انسانوار برای آنان فاقد توجیه عقلی، کلامی و فلسفی است. آنان همچنین به اسلام سیاسی و دخالت همەجانبەی دین در همەی امور زندگی بهویژە در دولت و قدرت سیاسی چندان روی خوش نشان نمیدهند؛ البته این خوانشها با هوش-بهرەی آنان رابطەی مستقیم دارد. جماعت اگر بخواهد نسل امروز را با خود همراه کند باید در سیاستها و گفتمان خود، تجدید نظر جدی کند؛ چرا که نسل امروز دیگر اعتقادی به پیشتازبودن با آن معنای «قطبی» ندارد، نسل امروز خواهان زندگیای اینجایی- اکنونیاند و شدیدا به دنبال تفرّد و استقلال هویتی خویش. آنان - بە جز اندکی- علاقەای به گفتمان ایدئولوژیک از دین و اسلام با قرائت انقلابی و کمالگرایانە و جامعیتنگرانە ندارند و زمان به آنان آموخته است که از هر پدیدەای باید درحد خودش انتظار کارکردگرایانە داشته باشند؛ آنان نیک میدانند که برای فراگیری سیاست، اقتصاد، روانشناسی و فیزیک و شیمی و بیولوژی باید سراغ علوم تجربی بروند و انتظار خلق سیستم سیاسی و اقتصادی و علم از قرآن و اسلام ره به ناکجاآباد می برد. آنان به تواضع علم و نیز دین باور دارند که هرکسی و هر چیزی را بهر کاری ساختەاند. جوانان ما هویت ملی و قومی و از آن فراتر هویت جهانی برایشان مهم است و هویتهای فراملی و پانها را که یادآور زمان امپراتوریهاست را خیلی بر نمیتابند. بهعنوان مثال جوانان ایرانی سنّی به تبع اکثریت همنسلان ایرانیشان، بیشتر به آزادی، دموکراسی، عدالت و از همە مهمتر به اقتصاد و رفاه اهمیت میدهند تا ایدەی خام بازگشت و احیای خلافت و یا پان کردیسم و... به هر حال بندە به عنوان یک ناظر، ورود به این بحث را جدی مییابم و انتظار کار میدانی و پژوهشهای علمی در این زمینە دارم تا راههای برونرفت این بحران، مطالعه و بررسی شوند.