آری، دلشاد ابوبکرزاده، آن دانشآموز پرشور و پرانرژی که روزی بر صندلی کلاس من مینشست، این روزها به ستارهای درخشان در آسمان تعلیم و تربیت تبدیل شده بود. ستارهای که با نوری گرم و مهربان، راه دانشآموزان را روشن میکرد و دلهایشان را به سوی خوبیها و ارزشها سوق میداد.
هرگز از یاد نمیبرم روزی را که به پاس تلاشها و علاقهی وافر دلشاد به کتاب و دانش، کتاب پرمهر ماموستا ههژار موکریانی، "بو کوردستان"، را به او هدیه کردم. آن روز، در نگاهش شوقی وصفناپذیر میدیدم که حکایت از روحی بلندپرواز و آیندهای روشن داشت.
دلشاد، معلمی متین، دلسوز و سرحال بود. او با تمام وجود به شغلش عشق میورزید و برای دانشآموزانش پدری مهربان بود. با وجود همه سختیها و کم لطفیهایی غیر منصفانه که از سوی برخی مسئولان تنگ نظر متحمل شد، هرگز از پای ننشست و به کارش ادامه داد.
اما سرنوشت، تقدیری تلخ برای این معلم فداکار رقم زد. او در اوج جوانی و در اوج خدمت به دانشآموزان، جان خود را فدای نجات یکی از آنها کرد. این حادثه تلخ، نه تنها خانواده و دوستانش را داغدار کرد، بلکه جامعهی آموزشی را نیز به سوگ نشاند.
دلشاد، با فداکاری خود، درس بزرگی به همه ما داد. او به ما آموخت که عشق به دانشآموزان، فراتر از هر مسئولیتی است. او به ما نشان داد که معلمی، صرفا یک شغل نیست، بلکه یک رسالت است.
من به عنوان معلمی که روزی افتخار داشتم به او آموزش دهم، امروز به او افتخار میکنم. او الگویی بیبدیل برای همه معلمان دلسوز و متعهد است. یاد و نامش همیشه در قلب ما زنده خواهد ماند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
"ای معلم فداکار، تو در دل تاریخ ماندگار شدی. کتاب "بو کوردستان" را با دستان مهربانت ورق زدی و در نهایت، با فداکاریات، صفحهای ماندگار در تاریخ کردستان رقم زدی."
نظرات