این بار سؤال چهارم که چگونه؟ این ارتباط ما چگونه باشد؟ علایم ارتباط ناسالم دو مورد است: 1- آن را پنهان میکنیم 2- خیلی ادامه دارد. ارتباط در 2 یا 3 شب چه معنی دارد؟ یعنی این ارتباط شما سالم نیست، معنا ندارد 5 ساعت با هم با تلفن صحبت میکنید! این نوعی بیماری است هیچ شکی در آن نیست. مطمئنم این افراد اگر تست روانشناسی انجام دهند بیمار قلمداد خواهند شد! اگر غیر از این بود از همه کارهای خودم استعفا میدهم! و آن زمان من اعتراف میکنم که من بیمار هستم. چون سوءظن داشتهام، ولی یقین دارم که این افراد بیمار هستند، بنابراین ارتباط خیلی طولانی مشکلات خاص خود را دارد. ارتباط پنهانی هم همینطور. چگونه؟ آن کلماتی که به کار میگیرید، ادبیاتی که از آن استفاده میکنید. زمانی این سخنان را که گفته بودم- الحمدالله که هم دختران هم پسران خیلی به من اعتماد داشتند- دختری نزد من آمد و گفت: آقا فلان پسر به من پیشنهاد داده است و نامهای به من داده، اگر ممکن هست آن را بخوانید و بدانید چه شخصیتی دارد من هم که نامه را باز کردم پر بود از شعر حافظ! گفتم: من از این هیچ سر در نمیآورم اما فقط این را میدانم این آقا کامل نیست و کمبود دارد. وگرنه شعر حافظ به او چه ارتباطی دارد؟ و اینکه اگر پر داشتم میپریدم! و... و چه کارها که میکردم! گفتم: من واقعا از این طرف شناختی ندارم از او بپرس حرف حساب او برای شما چیست؟ به آنها 25 سؤال دادم که به آن جواب بدهند، و گفتم: این 25 سؤال مشخص میکند شما چگونه انسانی هستید برای هم شایسته هستید یا نه؟ شما ساعتها وقت خودت را شب و روز هدر میدهید، حواس و تمرکز را از شما سلب میکند، زندگی شما را نابود میکند، در میان خانواده بر اعصابت مسلط نیستی و با خود درگیر هستی، حساس شدهای، زود رنج و منزوی شدهای، دروغگو شدهای، این عشق است؟! این کاملا دروغ است. ارتباط سالمی نیست. ارتباط سالم یعنی اگر زمان مناسب خودش رسید به راحتی میگویید: من میخواهم ازدواج کنم، فلان نفر را میخواهم و تحقیق میکنید و حتی مشورت هم میکنید. باور کنید این ارتباطها راه شناخت همدیگر نیست، باید نفر سومی در این بین باشد، این بحث چگونگی رابطه است. بایستی ارتباط پنهانی نباشد شب و روز و مداوم نباشد، ادبیات گفتوگو بهداشتی و سالم باشد، اگر آن حرفهایت پخش شد از آن هراس نداشته باشی. من موقع ازدواج برای همسرم نامهای نوشتم هنوز هم آن را نگه داشتهام، اگر وارد فضای مجازی هم شود ترسی از آن ندارم، چون سخنان بچه گانهای در آن نیست، مسائل بسیار اساسی زندگی در آن است تربیت فرزند به چه شیوهای باید باشد، تحمل تو برای فلان مسئله چگونه باشد. یعنی گاهی اوقات باید فلسفی بحث کنید مسائلی که واقعا به وجود تو معنا دهد، تو هنوز وجودت معنا ندارد چه برسد به ازدواجت. وجود شما خاصیتی را ثابت نکرده است چه برسد به تشکیل خانوادهات، این است که سؤالاتی اساسی و مهم که چرا این کار را انجان میدهید؟ یا انجام نمیدهید؟ اصلا شما از ازدواج چه هدفی داری؟ از او بپرسید، شما چرا من را انتخاب کردهای؟ چه چیزی در وجود من است؟ اگر گفت زیبا هستی! بگو خب از من هم خوش چهرهتر و زیباتر هم هست. زیبایی به چه درد میخورد من در آینده پیر میشوم یا احتمال دارد، بیمار شوم و این زیبایی را از دست بدهم. من باید بدانم چه چیزی را در من دیدهاید؟ پس چگونگی این موارد هستند ادبیاتی که با آن سخن میگویید، کلماتی که شما موقع سخن گفتن رد و بدل میکنید قطعا اگر به طور پنهانی جواب پیام دادید و رابطه را پنهان کردید این رابطه مشکل دارد وقت آن نرسیده است. نفر سومی هم باید در میان باشد این مسئله برای ما خیلی مهم است، چرا که دو نفر بخاطر آن فضای روانی که در آن هستند که البته برایشان فوق العاده لذت بخش است؛ متوجه نیستند که مشغول انجام چه کاری هستند و چه حرفهایی میزنند. حالا اسم آن را هم عشق گذاشتهاند! من همیشه جملهای بکار میبرم و میگویم که خدا به آن کسانی که عاشق میشوند رحم کند!. کسی که عاشق شود اول کر میشود و چیزی را نمیشنود و بعد از آن کور میشود و بعد از آن عقلش را از دست میدهد، خب شما با این وضعیت چگونه میخواهید از او شناخت پیدا کنید؟ نفر دیگری باید به شما کمک کند.
ادامه دارد
نظرات