بسم الله الرحمن الرحیم
الها! تو رحیمی و تو کریمی 
الها! تو غفوری و تو شکوری
الها! تو عزیزی و تو حکیمی 
الها! تو مجیبی و تو مجیدی
الها! تو ندای حق کشیدی 
الها! تو زجه‌ی دردمندان بشنیدی
الها! در دلم غوغای درد است 
الها! هیچ کاره ام اما نزد تو امان است
خدایا! ما کودکان چگونه آرامش داشته باشیم وقتی که کودکان هم سن و سال‌مان در بعضی کشورهای دیگر آواره‌ی جنگ هستند. 
خدایا! ما چگونه شادی و بازی کنیم در حالی که بعضی کودکان شب‌ها و روزها به دنبال لقمه غذایی مسافت‌ها را راه می‌روند.
 خدایا! ما چقدر سنگ دل هستیم که با آرامش کامل بر پشت میزها در مدرسه جای می‌گیریم و درس می‌خوانیم در حالی که بسیاری از هم نوعان ما در کشورهای دیگر به دنبال والدین گم شده‌ی خود روزها و ماه‌ها اشک چشمانشان خشک نمی‌شود. خدایا در حالی که ما ساعت‌ها در آسایش و آرامش به هزاران انواع برنامه خود را مشغول کرده‌ایم و بعضی از کودکان سنگ و تفنگ به دست برای دفاع از خود هستند.
 خدایا ما چگونه مشغول ورزش و تفریح و گردش هستیم در حالی که بعضی کودکان بر سر مزار پدران و مادرانشان خون می‌گریند.
 خدایا شرمنده‌ام از خودم...
 از بزرگترهایم...
 از این که هیچ کاری از دستم بر نمی‌آید...
 از این که حتی منع شده‌ام که بدبختی این عزیزان را نگاه کنم... .
خدایا شرمنده‌ام از این که همه سم بی‌خیالی نوشیده‌اند و حتی به فکر دعا و صحبت کردن درباره‌ی شما هم نیستند! ولی من دیده‌ام و شنیده‌ام که شما نه مدرسه دارید، نه خانه دارید، نه خانواده دارید، نه پدر و مادر دارید، نه یک لقمه نان و نه می‌توانید بازی کنید و نه می‌توانید بخندید و حتی به یاد ندارید که برای چه زندگی می‌کنید و برای چه باید بخندید.
پس تصمیم گرفتم در این ماه مبارک رمضان که خدا دعای همه را قبول می‌کند برایتان دعا کنم که ای کودکان جنگ! و ای مبارزان کوچک! از خداوند برایتان می‌خواهم که همه‌ی شما را نجات دهد تا بتوانید مثل ما درس بخوانید، بازی کنید، بخندید و زندگی کنید و بدانید هنوز هستند کودکانی که به فکر شمایند و برایتان دعا می‌کنند.