همهی واژهها قدرت دارند– حتی آنهایی که پشت سر کسی پچپچکنان گفتهاید– چرا غیبت میکنیم؟ چرا همدیگر را دست میاندازیم؟ چرا پشت سر دیگران بد میگوییم؟ آیا این کار باعث میشود احساس بهتری دربارهی خودمان داشته باشیم؟ آیا مسخره کردن کسی که خارج از چهارجوب معیارهایی است که ما فرض میکنیم قابل قبولاند، باعث میشود احساس امنیت بیشتری کنیم؟ آیا اگر بتوانیم به عیبهای آنها اشاره کنیم باعث میشود عیبهای خودمان کمتر شود ؟ البته که نمیشود.
در واقع ، سنگهایی که اغلب بر میداریم تا به سمت دیگران پرتاب کنیم سنگهایی هستند که قبلا به سوی خودمان پرتاب شده بودهاند.
چیزی که میخواهم بگویم این است که همهی ما دربارهی همدیگر قضاوت میکنیم، اما با وجود اینکه همگی این کار را میکنیم اما باز هم توجیه پذیر نیست چرا که قضاوت کردن همنوعان یکی از آسیبزاترین و کینه توزانهترین تمایلاتی است که داریم و جلو دوستیهای زیبا و با اثرهای مثبت را میگیرد و ما را از ارتباطی عمیقتر و به شیوههایی غنیتر باز میدارد، چون بیش از حد به فرضیات سطحیای که داریم چسبیدهایم.
بعضیهایمان به اشکال مختلف قضاوت میکنیم: به نحوهی لباس پوشیدن یک نفر چپ چپ نگاه میکنیم، به بچهای بد رفتار در فروشگاه مواد غذایی اخم میکنیم یا دربارهی مادر دیگری که در صف والدین منتظر بچهها هنگام تعطیلی مدرسه حالت جدی دارد و هر روز کت و شلوار میپوشد و به نظر عصبانی میرسد حدسهایی میزنیم.
برای دیگران قضاوت کردن مشکل بزرگتری است : سرزنش خواهر کوچکترتان، چون دیدگاهایش با شما متفاوت است، غیبت بدخواهانه با زنان دیگر، رفتن به شبکههای اجتماعی برای نوشتن حرفهایی نفرت انگیز برای آدمهایی که حتی نمیشناسید، فقط به این دلیل ساده که آنها پایشان را فراتر از چیزی گذاشتند که شما فکر میکنید خوب است.
اولین گام برای گذاشتن از میل به قضاوت و رقابت کردن، پذیرفتن این است که هیچ کس از آن در امان نیست.
اگر همین حالا قضاوت گر هستیم( و بیایید با هم صادق باشیم، اکثرمان هستیم) باید سخت روی کنترل کردن و زیر نظر گرفتن خودمان کار کنیم.
وقتی متوجه میشوم دارم در ذهنم دربارهی کسی قضاوت میکنم، خودم را وادار میکنم دست از قضاوت کردن بردارم و به خوبیهای آن فرد فکر کنم.
با انجام دادن این کار، یاد میگیریم به جای گشتن دنبال نکتههای منفی دنبال مثبتها باشم.
از ابتدا شروع میکنیم و به خودمان یاد میدهیم ذهنمان را بدون قضاوت کردن نگه داریم.
با اولین سلام یا دست دادن شروع میکنیم و جلو خودمان را میگیریم که بدون پایهی حقیقت و تجربه تصمیم بگیریم.
به جای جستجو برای تفاوتها، به دنبال وجه اشتراک بگردیم. چیزهایی مثل مو یا لباس یا وزن یا نژاد یا مذهب یا پیشینهی اجتماعی اقتصادی را نادیده بگیریم.
به چیزهایی مثل شخصیت و قلب و خرد و تجربه توجه میکنیم .
شاید آسان نباشد، اما قول میدهم ارزشش را دارد. جمع دوستان شما آن بیرون است و اگر هنوز پیدایش نکردهاید، شما را به چالش میکشم که در نظر بگیرید شاید دوستانتان مجموعهای متفاوت با آنچه فکر میکردید باشند.
دومین گام فهمیدن این است که چون فقط شما به چیزی باور دارید، به این معنا نیست که برای دیگران هم درست است.
در بسیاری مواقع، قضاوت کردن از احساسات بر میآید، انگار شما به نوعی تمام چیزی را فهمیدهاید، اما دیگران نفهمیدهاند.
قضاوت کردن دربارهی دیگران در واقع باعث میشود در انتخابهای خودمان بیشتر احساس اعتماد به نفس کنیم. از اعتقادات بیش از هر چیزی سوء استفاده شده است.
تصمیم میگیریم مذهبمان صحیح باشد؛ بنابراین هر مذهب دیگری بیشک غلط است. در همان مذهب یا حتی همان کلیسا، آدمها دربارهی یکدیگر به این دلیل که مسیحی، کاتولیک، مورون یا جدای درستی نیستند قضاوت میکنیم.
نمیدانم اصول محوری اعتقاد شما چیست، اما اصل مرکزی اعتقاد من این است:« همسایهات را دوست بدار، اگر ظاهر و عمل و فکرش مثل خودت بود» نه اینکه« همسایهات را تا زمانی دوست بدار که لباسهای درست میپوشد و حرفهای درست میزند. »
چیزهایی که به من کمک میکند تا کمتر قضاوت کنم :
_ دوستانی که دربارهی کسی قضاوت نمیکنند.
ما اغلب از همان کسانی میشویم که خودمان را با آنها احاطه کردهایم. اگر دوستانتان مدام غیبت میکنند و حرفهای تند میزنند، قول میدهم شما هم عادتشان را پیدا میکنید. وقتی به دنبال گروهی از زنان هستید، دنبال گروههایی بگردید که به جای تخریب یکدیگر، به دنبال پیشرفت هم باشند.
_ کنترل کردن و زیر نظر گرفتن خود، به خودمان یا دهیم ذهنمان را بدون قضاوت کردن نگه داریم، و خود را وادار کنیم دست از قضاوت برداریم.
_ کنار آمدن با آن.
معمولا قضاوت و غیبت کردن ما ناشی از چاهی عمیق در اعتماد به نفس خودمان است. بفهمید مشکلتان چیست؟ چه چیزی باعث میشود به بقیه ضربه بزنید؟ اولین گام برای اینکه به مدلی بهتر از خودتان تبدیل شوید صداقت است، صداقت واقعی دربارهی اینکه چه چیزی باعث بد بودنتان میشود.
نظرات