نویسنده: الیزابت فریزر
مترجم: نیاکوییان
(گزارشی از کتاب«The problems of communitarian politics» به قلم Elizabeth Frazer )
توجه : این گزارش توسط جناب آقای نیاکوییان، دانشجوی دوره دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران تهیه شده است.
یکی از مباحثی که امروزه در حوزههای تئوریک علوم سیاسی گسترش چشمگیری یافته است. اجتماعگرایی یا communitarianism است که در رابطه با آن منابع مفیدی به زبان انگلیسی به رشته تحریر در آمده است. یکی از این منابع کتابی است تحت عنوان «The problems of communitarian politics» که به قلم Elizabeth Frazer نگاشته شده است این کتاب در هفت فصل گردآوری شده است.***
فصل اول به بحث اجتماعگرایی فلسفی و سیاسی میپردازد. در ابتدا سه نوع اجتماعگرایی از هم تفکیک گشته است. برخی افراد بیش از هر چیز آرزومند مشارکت در ایجاد و برپا داشتن اجتماعات میباشند. برای این افراد معضل عمده سیاسی و اجتماعی وضعیت اهالی مردم و اجتماعات میباشد و بر این باورند که تنها راهحل مشکل خانهسازی و یا آلودگیهای سمی، ایجاد و برپاداشتن اجتماعات «Communities» میباشد. این گفتمان را میتوان اجتماعگرایی بومی «Vernacular» نامید. نوع دیگری از اجتماعگرایی که در شکل انتقاد از فردگرایی لیبرال بروز میکند، اجتماعگرایی فلسفی میباشد و در نهایت مجموعهای از تحلیلها، تئوریها و ادعاهای سیاسی وجود دارد که با توجه به هدف کتاب میتوان آن را اجتماعگرایی سیاسی نامید. نویسنده از طریق این واژه میخواهد به پرورش یک اجتماع آرمانی و تجویزهایی درباره نهادهای اجتماعی و سیاسی که میتوانند آن آرمان را محقق کند اشاره نماید البته تمایز میان این سه قسم اجتماعگرایی پیش از آنکه جنبه عینی داشته باشد تحلیلی است و نمیتوان بیان داشت که فلسفه، سیاست و زندگی روزمره سه موجودیت کاملاً مجزا از هم میباشند با این حال چنین تمایزی میتواند از نظر تحلیلی مفید باشد. البته باید در نظر گرفت که در میان اجتماعگرایان طیف عظیمی از چپگرا تا راستگرا و از لیبرالتر تا اقتدارگراتر قابل تمییز میباشند. اجتماعگرایان فلسفی با نقدگرایی لیبرال شروع کرده و نوع نگاه لیبرالها را تقلیلگرایانه میبینند. مهمترین انتقاداتی که به فردگرایی لیبرال میتوان وارد نمود عبارتند از:
1- پدیدههایی از قبیل نقشها، روابط اجتماعی، گفتمانها و نهادها بر ساختههای اجتماعی میباشند.
2- بسترهایی که افراد در آن زندگی و رشد مینمایند در واقع غیرطبیعی میباشند.
3- فرد، انتخابهای او، عقل و کنشهایش تصادفی ولی قابل تبیین از نظر اجتماعی میباشند. (عقل reasons)
4- مفاهیم اجتماعی مرتبط با فرد با پدیدارشناسی، هرمنوتیک، سنتهای علمی اجتماعی ساختارگرا ملازم و درمقابل نظریه انتخاب عقلانی و رویکردهای علمی اجتماعی تجربهگرا که با فرد گرایی لیبرال ملازم است میباشد.
5- این مفاهیم اجتماعی فرد با یک تاکید هنجاری بر ارزشهایی که نظم اجتماعی را بر پا میدارند. مرتبط بوده و بر ماهیات اجتماعی فرد تمرکز دارند. ریشههای اجتماعگرایی فلسفی را میتوان در هرمنوتیک، پدیدارشناسی، پراگماتیرم ردیابی نمود در حالی که کاملاً مغایر با عقلانیت و تجربهگرایی که ملازم فلسفه سیاسی لیبرال است میباشد. علاوه بر این اجتماعگرایی با ساختار گرایی که با برخی از انواع نظریههای مارکسیستی و تئوریهای اجتماعی ملازم است نیز منافات دارد.
در اجتماعگرایی فلسفی مخالفت با جهان شمولی و تاکید بر فرد اجتماعی محوریترین نظریات میباشند در این جا به مهمترین آیتمهای مورد نظر این دسته از اجتماعگرایان اشاره میگردد.
1) از منظر هستیشناسی مخالفت با این باور که تنها چیزی که در دنیا وجود دارد فرد است. اجتماعگرایان مانند بسیاری از فلاسفه اجتماعی دیگر بر اهمیت و تقلیلناپذیری نهادها، روابط، معانی و اعمال جمعی تاکید میکنند.
2) اهمیت فرد اجتماعی یا حتی اجتماع و یا جامعهای که فرد عضوی از آن است به علاوه تاکید بر اهمیت مجموعهای از ارزشها که در فلسفههای لیبرالی مورد غلفت قرار گرفته از جمله سنت، همبستگی، اعتماد، تعامل و .....
3) اصل روش شناختی مورد نظر اجتماعگرایان، مخالفت با جهان شمولی است و آنها تاکید میکنند که ارزشها باید براساس شیوه زندگی گروهها، جوامع و اجتماعات مورد تفسیر و پالایش قرار گیرد.
اجتماعگرایان با تاکید بر تمهای فوق این باور را که فرد در روابط مستقیم بیواسطه با دولت و جامعه قرار دارد را رد کرده و تاکید زیادی بر نهادهای میانجی و واسط مینمایند طوری که ادبیات اجتماعگرایان مملو از تاکید بر بنیادها، سازمانهای داوطلبانه، گروههای شغلی و نهادهای مذهبی و .... میباشد. در این نهادها افراد وارد روابطی با یکدیگر میگردند که براساس مجموعهای از هنجارها و کنشهای مشترک میباشد با تاکید بر این نهادها درمییابیم که منفعت شخصی ابزاری را نمیتوان فاکتور و محرک اصلی در زندگی آدمی در نظر گرفت حتی بازار نیز (market) نیز براساس اعتماد، درک مشترک و تطابق با هنجارهایی شکل میگیرد. اجتماعگرایان بر اجتماع و سنت تاکید زیادی دارند و بیان میدارند که ما در رابطه با یک جامعه خاص نمیتوانیم بگوئیم که ارزشهای گران مایه چه باید باشند و چگونه سامان یابند. همه چیز به سنن و شیوه زندگی جامعه بستگی دارد. علاوه بر این ما نمیتوانیم بگوئیم که مثلاً آزادی چیست و براساس چه معیارهایی میتوانیم بگوئیم که یک فرد آزاد است یا نه. معنای آزادی، چگونگی توزیع قدرت و اقتدار و سوالاتی از این دست را تنها با توجه به شیوه زندگی در جامعه و چارچوب استقرار یافته آن میتوان پاسخ داد و نمیتوان به طور جهان شمول سخن گفت.
نویسنده در ادامه به اجتماعگرایی سیاسی و ریشههای آن میپردازد و نقد فلسفه سیاسی لیبرال، رگهها و ریشههایی از تفکرات مذهبی از جمله سنتهای رهبانی ادیان عمده، سوسیالیزم، محافظه کاری و جمهوریخواهی را مهمترین ریشههای اجتماعگرایی سیاسی میداند در ادامه نویسنده به 4 نوع مختلف اجتماعگرایی که در حزب کارگر انگلستان، محافظهکاران انگلستان، اجتماعگرایی امریکایی که فراتر از جناح چپ و راست است و اجتماعگرایی امریکایی که حول ژورنال Tikun به فعالیت میپردازد اشاره کرده و ریشهها و تفاوتهای آنها را بر میشمارد. در مجموع میتوان روح مدنی، مسئولیت برای خویشتن و برای اجتماع، تعامل و مشارکت در اجتماعات، روابط میان توانایی خانوادهها و اجتماعات، تاکید بر باورها، ارزشها و اهداف مشترک در اجتماعات و ..... را مشترکات در تمام نظریات اجتماعگرایان سیاسی نامید. همچنین این اصل هنجاری که اجتماعات باید اقتدار داشته باشند و فرد بایستی در اجتماعی که عضو آن است مشارکت نماید و این که اجتماعات میتوانند خیر (Good) را تولید و توزیع کنند طوری که نه مکانیزم بازار قادر است و نه حکومتها، اصل مهم مشترک دیگر در تمام نظرات اجتماعگرایی سیاسی میباشد. نویسنده در پایان فصل به شیوههای متفاوت استدلال در میان اجتماعگرایان و همچنین مشکلاتی که در رابطه با اجتماعگرایان به ویژه تعریف مفهوم اجتماع و عدم توافقاتی که در روابط با موجودیتی به نام اجتماع وجود دارد اشاره کرده و بقیه مباحث را به فصول بعدی واگذار میکند.
***
فصل دوم کتاب به بحث درباره مفهوم اجتماع میپردازد نکته جالب در ادبیات اجتماعگرایان این است که کمتر میتوان در ادبیات آنها به تعریفی جامع از اجتماع دست یافت و فردی که به متون اجتماعگرایان و یا حتی تئوریهای سیاسی میپردازد به طرز شگرفی با غیبت تعریف از اجتماع مواجه میگردد همچنین در میان اجتماعگرایان در رابطه با معیارها، نوع نگاه به اجتماع و ..... نیز تفاوتهای شگرفی وجود دارد. نویسنده بحث را از اینجا آغاز میکند که مفاهیم با تئوریها به هم پیوسته و ملازم میباشند و تحلیل مفهومی مطالعه نگرش و نوع روشی است که در آن مفاهیم در طرحهای تئوریک رقیب به طور متفاوتی ادراک میگردند لذا برای مارکسیستها یا محافظ کاران و دیگران، اجتماع مفاهیم متفاوتی دارد به عنوان مثال برای مارکسیستها، اجتماع به معنای یک فرماسیون اجتماعی است که در آن گروهی از مردم به طور برابری در کنار هم قرار گرفتهاند و براساس روابط همکاری، تعامل و همبستگی ادغام شده و براساس اهداف، باورها و موقعیت مادی مشترک متحد گشتهاند حال آنکه محافظهکاران، اجتماع را یک گروه انسانی سازمان یافته سلسله مراتبی که براساس تعهدات ادغام و براساس تمایل به یک سنت مشترک متحد گشتهاند میدانند. مایکل فریدمن به این بحث میپردازد که چگونه مفهوم اجتماع (Community) در تئوریهای مختلف تحت تاثیر مفاهیم دیگری که درون آن تئوری قرار دارند، قرار میگیرد. نویسنده در ادامه به نظرات افرادی چون والزر، ساندل و مک اینتایر پرداخته و به چالشهای گوناگون در رابطه با مفهوم اجتماع اشاره مینماید. نویسنده بر آن است که اجتماع اولاً یک موجودیت میباشد گروهی از مردم یا یک نهاد یا رشتهای از نهادها مانند شرکت، دانشگاه، خانواده و .... ثانیاً اجتماع به معنای وجود روابط خاصی میان افراد است بسیاری از چیزهای مشترک مانند اصول مشترک، معنای مشترک، اهداف، خیر مشترک و زندگی مشترک را میتوان نام برد. روابط در میان اجتماع هم عینی و هم ذهنی است و در نهایت اجتماعات تمایل به تاکید بر تداوم موقت این اجتماعات دارند. همچنین عامل دیگری که مشترک میباشد یک گذشته و یک آینده است. نسلهای گذشته و اعقاب آینده.
یک دیدگاه راجع به اجتماع بر آن است که میتوان اجتماع را عملیاتی نمود طوری که با در نظر گرفتن شاخصهایی بتوان این موضوع را که کدام مجموعه اجتماع است یا نه، مورد ارزیابی قرار داد. حال آن که دیدگاه دیگر مخالف این نظر است و میگوید که اندیشه اجتماع را باید در گفتمانها و کنشها ردیابی نمود. کوهن به عنوان مثال معتقد است ک پروژهای که به دنبال ارائه شاخصهای ساختاری اجتماعی برای Community در مقابل سایر اشکال اجتماعی دیگر است بیهوده بوده و هیچ یک از معیارهایی که توسط دانشمندان علوم اجتماعی مطرح شده مانند پیچیدگی، ما قبل مدرنیت بودن و بیساختاری .... معتبر نیست. در رابطه با مرزهای اجتماع، ویژگیهای ساختاری، نوع روابط در اجتماع و ..... نیز مباحث چالش انگیزی در میان اجتماعگرایان جریان دارد. اگر ما عملیاتی نمودن اجتماع را رد نمودیم پس چه معیاری وجود دارد که گروههای مذهبی، زبانی، روستائیان، و یک اجتماع محسوب میشوند حال آنکه تماشاگران یک تئاتر اجتماع محسوب نمیگردند؟
این فصل در نهایت با ارائه نموداری از اجتماع، نوع موجودیت آن، نوع روابط، الگوهای روابط و ... به پایان میرسد.
Community
اجتماع
از نظر روابط
از نظر موجودیت
مجموعهای از روابط اخلاقی و اجتماعی/ پیوندهایی که میان اعضا درونی شده و موجود است
الگوهای روابط
عظیم
متوسط
کوچک
تداوم موقتی
موجودیت فراگیر
خودمختاری
...
متراکم
Dense
مرکب/ چندگانه
Multiplex
فراگیر
Encompassing
مرکزگرا
Centered
محصور و کراندار
Bounded
سازمان یافته/ بیساختار
سلسله مراتبی یا همپایگی
انواع روابط
...
رودررو
کل شخص
دوسویه
Reciprocal
عاطفی
Affective
تعدی افسونگرانه
Magical transgress
گروه همبسته
solidaristic corporation
مشترک در برخی ارزشها
از جمله زبان/ فرهنگ/ دین/ کنش/ نهادها و شرایط عینی و محلی
...
یک ارزش/ Ethics علم اخلاق
ایدهآل
- مجموعهای از متغیرها علوم اجتماعی
- یک آرمان( ایدهآل)
جهتگیری افراد نسبت به این روابط
جهتگیری معطوف به مرکز
معطوف به نقشه برای همه
تعهد به هر فرد
آگاهی موثر از مشترکات
ذهن گرایی
...
تعهد به کل
...
نکتهای که همواره باید مدنظر قرار داد این است که روابط در اجتماع فراتر از روابط مادی قرار دارد و روابط انسانی محدود به نقشهای اجتماعی محدود نیست بلکه روابط انسانی است و ما نمیتوانیم نسبت به انسانیت دیگران وجود خالص و شخصی آنها، بیتفاوت باشیم لذا اجتماع یک مفهوم متعالی است.
***
- در فصل سوم نویسنده به اجتماعگرایی، تفسیر و علم سیاست میپردازد. تفسیرگرایی (interpretivism) یک اصل اساسی در اجتماعگرایی سیاسی و فلسفی میباشد. اول از همه اجتماعگرایان برآنند که بهترین، منسجمترین و کاراترین طریق انجام کردارها و همچنین فلسفه سیاسی این نیست که یک سری اصول کلی و بنیادین را به کار برد بلکه تفسیر و پالایش ارزشها براساس شیوه زندگی گروههای معین، اجتماعات و جوامع میباشد. این نظر در دیدگاههای مک اینتایر والزر و اتزیونی به اشکال مختلف مشهود است. علاوه بر این اجتماعگرایان استدلال میکنند که مدلهای اجتماعی علمی و تئوریها باید بنیاد تفسیری داشته باشد این بدان معناست که اعمال (Practices) علمی اجتماعی مانند مدلسازی و پیمایش را نمیتوان بدون یک ادراک تفسیری از کنشهای جامعه مورد نظر ادامه داد. در واقع فهم علمی چگونگی زندگی مردم و پیامدهای کردار آنها، فهم و فرآیندهای تصمیمسازی عاملان را منعکس خواهد نمود.
به طور کلی برای اجتماعگرایان، اجتماع در پیوند با تفسیرگرایی معنا مییابد از آن رو که اولاً ارزشها و کنشها محصول اجتماعات و ناشی از شیوه زندگی آنها بوده لذا تفسیر و استدلال درباره این ارزشها و کنشها باید در اجتماع و براساس شیوه زندگی رخ دهد. ثانیاً ما به عنوان موجوداتی تفسیرگر، قبل از آن که تصمیم بگیریم چگونه یک قاعده یا عادت یا هنجار را مورد تفسیر قرار داده و سپس کنش انجام دهیم، به سایر اعضای اجتماع خود رجوع کرده و کنشها و معانی آن را مورد تفسیر قرار میدهیم. در ادامه نویسنده به تفسیرگرایی پرداخته و اذعان میدارد که این اصطلاح در حوزههای مختلفی در مقابل دیدگاههای دیگری قرار دارد به عنوان مثال در جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی تفسیرگرایی در مقابل تجربهگرایی و ناتوراسیم است و در متافیزیک و معرفتشناسی در مقابل تجربهگرایی، عقلگرایی و ایدهآلیسم. نکات محوری در این بخش عبارتند از این که چه چیزی مورد تفسیر قرار میگیرد؟ آیا هر مجموعهای از دادهها و حقایق معطوف و وابسته به تفسیرند؟ تفسیر چگونه صورت میگیرد؟ چقدر رادیکال؟
برخی برآنند که جهان را بایستی به صورت یک متن در نظر گرفت که خوانندگان آن، معناسازان یا یابندگان معنا میباشند و توقعات، ترجیحات، آمال و .... خوانندگان موثر میباشد بر این اساس مدلهای کنش انسان نمیتواند برای همه صحیح باشد نویسنده در ادامه بیان میدارد که موضوع تفسیر به طور نزدیکی به موضوع فهم وابسته است حتی درباره حقایق علمی.
موضوع بعدی آن است که چگونه میتوان کتب و متونی را که در یک بستر تاریخی و فرهنگی بسی دور از ما به رشته تحریر در آمده، تفسیر نمود؟ چگونه میتوان این تفاسیر را معتبر دانست چه میزان بستر تاریخی وقوع متن بر روی معنای آن تاثیر میگذارد و چه میزان بستر تاریخی که خواننده در آن بسر میبرد.
دسته بعدی جدالهای فکری از اینجا برمیخیزند که بین تفسیر و تحلیل مفهومی ارتباط وجود دارد ما مفهوم (Concept) را هر گونه که تصور کنیم، فرآیند تحلیل با تفسیر آغاز میگردد. واژهها در مقابل چشمان ما راه نمیروند بلکه آنها در متون بکار میروند و ارتباط آنها با مفاهیم از طریق خواندن ایجاد میگردد. محتوای مفاهیم تنها از طریق خواندن و تفسیر چیزهایی که نویسندگان و گویندگان میگویند یا نمیگویند یا به طور ضمنی دلالت میکنند و ارجاع به زمانی که آنها واژه را به کار میبرند واشکافته میگردد. در ادامه نویسنده مدلی را برای تفسیر ارائه میدهد که شامل موضوع، نویسنده، معنا، مفسر، تفسیر و ناظران (Audience) میباشد نویسنده در رابطه با مباحث هرمنوتیکی به دیدگاههای مختلف اشاره میکند مثلاً دورکین بین تفسیر محاورهای که معنا را در ارتباط با انگیزهها، اهداف و دل مشغولیهایی که برای گوینده متصور است و تفسیر نوآورانه که به قصد و انگیزه مولف تاکید جدی نمیکند تمایز قائل است. در مباحث هرمنویتک به طور کلی این موضوع که آیا باید به نیت و قصد مولف پی برد و یا متن را فراتر از قصد مولف مورد تفسیر قرار داد مورد بحث و مناقشه است. در برخی مواقع نیت مولف آشکار نیست و بسیاری نیز برآنند که ممکن است یک شکاف قابل توجه بین چیزی که نویسنده قصد داشته یا تلاش نموده که بیان دارد (معنا دهد) و چیزی که خود متن معنا میدهد، وجود داشته باشد. برخی از فلاسفه و نظریهپردازان معنای یک چیز (thing) را به رابطه میان آن چیز، قصد نویسنده، فرآیند تفسیر و ناظران مرتبط میکنند بر این اساس معنا به رابطه بین چیز (thing) مورد تفسیر و موضوعات اجتماعی (نویسندگان، مفسران، ناظران و افراد علاقهمند) بستگی دارد. لذا مفسران مختلف احتمالاً تفاسیر متفاوت و رقیبی را ارائه میدهند. بحث پرمناقشه در اینجا قضاوت میان این تفاسیر رقیت است. نویسنده در این راستا نظرات افرادی چون والزر، استانلی فیش، جوزف راز و دیگران را بیان میدارد به عنوان مثال استانلی فیش بر آن است که این تفاسیر رقیب ناشی از اجتماعات یا زیر اجتماعات (subcommunitiest) رقیب میباشد (چون تفسیر در اجتماع (Community) رخ میدهد. لذا فیش اجتماعات تفسیری را مقدم بر مفسران میداند.
در آخر این فصل نویسنده به تفسیر و اجتماع میپردازد. مفهومی از اجتماع که برای مباحث مرتبط با تفسیر مناسب میباشد. وجود معنای مشترک میباشد برخی بیان میدارند که معنای مشترک برای حصول اجتماع ضروری است و تنها هنگامی که معنای مشترک وجود دارد اصول، ارزشها، طرق زندگی و نهادهایی که اجتماع را بنیان مینهند میتواند وجود داشته باشد (حاصل گردد) با این حال در میان برخی اجتماعگرایان این تمایل وجود دارد که معنای مشترک میتواند شرط کافی برای اجتماع- شرط کافی برای تولید سایر ویژگیهایی که اجتماع به آن وابسته است- باشد. نویسنده در انتها بیان میدارد که چیزی که تفاسیر جدید را تولید میکند بوسیله موقعیتهای سیاسی یا اجتماعی جدید ادراک میگردد. تئوریسهایی که مورد بحث قرار گرفتند (سندل، تیلور، دورکین، ...) تاکید میکنند که نقش اجتماع از طرفی معتبر نمودن تفاسیر و از طرف دیگر تبیین چرایی کمبود توافق است.
در واقع در تمام این تئوریها موضوع حائز اهمیت هم در رابطه با تفاسیر و هم پذیرش یا عدم پذیرش آنها، کارکرد نقشها و موقعیتها و جایگاههای اجتماعی میباشد. به طور کلی قبول یا رد تفاسیر موجود مستلزم در نظر گرفتن هویتهای اجتماعی مفسر و شنوندگانی که مخاطب او هستند میباشد. برای رسیدن به دیدگاه اجتماعی یک مفسر و یا مستمعینی که به تفاسیر ما گوش فرا میدهند ما نه تنها باید به موقعیت مادی افراد توجه کنیم بلکه همچنین باید به احساسی که آنها از کیستی خود دارند و افرادی که آنها نسبت بهشان احساس وفاداری و اتحاد دارند نیز بپردازیم.
***
فصل چهارم کتاب به سازه گرایی/ساخت گرایی اجتماعی میپردازد (Social Canstructionism) یکی از واژههای پراهمیت در اجتماعگرایی، ساختگرایی اجتماعی است به عنوان مثال هنگامی که اجتماعگرایان فلسفی علیه فردگرایی لیبرال موضع میگیرند و برآنند که ما وابسته به بستر اجتماعی، سنت، فرهنگ و روابط با دیگران هستیم، وقتی که استدلال میگردد واژههایی چون آزادی و عدالت را نمیتوان از یک نظرگاه غیر تاریخی نگریست و ارزشها و قضاوتهای اخلاقی حداقل به درجهای به طور اجتماعی ساخته شدهاند (بر ساخته اجتماعیاند)، ..... آنها ادعای ساختگرایی اجتماعی میکنند. در میان ساختگرایان سئولاتی چون چه چیزی ساخته میشود و این چیز از کجا و ناشی از چه عواملی و چگونه ساخته میشود از مباحث پرمناقشه میباشد نویسنده به این باور است که نمیتوان همه چیز را ساخته اجتماعی (برساخته) دانست.
ساختن (construction) در اینجا هم به فرآیند ساخته شدن و هم چیزی که ساخته میگردد اطلاق میشود. به طور کلی در علوم اجتماعی تمام مفاهیم تئوریک اعم از طبقه اجتماعی، شخصیت اقتدارگرا، جنسیت، معضل اودیپی و .... همگی ساخته شدهاند و ادبیات ساختگرایان مملو از مباحثی در رابطه با ساختهشدن مجموعه عظیمی از چیزها از جمله هویتهای اجتماعی، انواع روابط میان افراد، جرم، بیماری، معضل اجتماعی، اعتماد، اقتصاد و سایر نهادهای اجتماعی و همچنین مباحثی چون دانش علمی، حقایق و تئوریهای علمی و .... میباشد. مفهوم اجتماعی واژه دیگری است که مورد مداق نویسنده قرار میگیرد برخی این مفهوم را در مقابل فردی به کار میبرند، برخی در مقابل بیولوژیکی و برخی در مقابل طبیعی (در اینجا اجتماعی تقریباً به معنای مصنوعی به کار میرود و این تقسیمبندی در نظریهپردازان قرارداد اجتماعی وجود دارد). برخی افراد دیگر نیز سعی کردهاند که از این دوگانهپنداری فراتر روند و این تمایز را رد میکنند. به طور کلی به سه دلیل ساختگرایی اجتماعی در نظرایات اجتماعگرایان جایگاه ویژهای دارد.
1) اجتماعگرایان فلسفی بر ساختهشدن اجتماعی تئوری سیاسی و اخلاقی اصرار دارند.
2) اجتماعگریان بر ساختهشدن اجتماعی ارزشها، نقشها، و نهادهای اجتماعی تاکید میورزند
3) اجتماعگرایان تئوریهای مرتبط با ساختهشدن اجتماعی سوژه یا چیزی که آنرا خویشتن مینامند بسط میدهند.
نویسنده در ادامه پس از بیان نظرات سندل، والزر و مک اینتایر در رابطه با موارد فوق بیان میدارد که این تئوری امید به تغییر اجتماعی را بسی افزونتر از تئوریهایی که در آن، چیزها (thing) صرفاً ساخته شده زیستشناختی هستند، میگرداند. نویسنده سپس ویژگیهای ساختهای اجتماعی را بدین صورت بیان میدارد.
1- این ساختها را میتوان به عنوان چیزی شبیه موجودیت ادراک نمود.
2- این ساختها شکننده (fragile) نیستند و به راحتی نیز به حالت قبل برنمیگردند.
3- این ساختها بر روابط و فرآیندهای اجتماعی بنیان نهاده و بر این اساس ساخته شدهاند لذا با تغییر در روابط و فرآیندهای اجتماعی تغییر خواهند کرد.
تئوری اجتماعی و سیاسی ساخت گرایان اجتماعی، توجه را از استقلال عقلی و استفاده از قانون و اقتدار (که در سوسیالیزم و لیبرالیزم مطرح است) با حمله به معنا و کنش (assault on meaning and practice) به منظور آسیبزدن یا نابودکردن ساختهای اجتماعی جلب میکند. در اجتماعگرایی سیاسی نیز تاکید بر سطح هنجاری است نه حقوقی و این که این هنجارها چگونه و توسط چه نهادهایی ساخته میشوند؟ چه رابطهای میان این هنجارها و روابط اجتماعی جدید وجود دارد؟ روابط اجتماعی جدید چگونه ساخته میشوند و .... مورد بحث قرار میگیرد.
***
فصل پنجم کتاب به موضوع اجتماع، سرزمین (بودگاه) و سیاست اختصاص دارد نویسنده در ابتدا سعی میکند که رابط اجتماع و سرزمین را در تفکر اجتماعگرایان بررسی کند. اجتماعگرایان اعم از سیاسی و فلسفی در مجموع به طور مبهمی راجع به این رابطه سخن گفتهاند در حالی که در مباحث اجتماعگرایان فلسفی این رابطه در حاشیه قرار دارد، اجتماعگرایان سیاسی تاکید بیشتری بر این رابطه نمودهاند و حجم عظیمی از تحلیلها و استدلالهای آنها به محل (سرزمین locality) میپردازند و میتوان این گونه بیان داشت که مجاورت همراه با خانواده و عضویت در سایر نهادها از منظر اجتماعگرایان سیاسی، منابع کلیدی برای معنا و هویت افراد میباشند. برای اجتماعگرایان سیاسی مهمترین اجتماعات، اجتماعات محلی (local) میباشند همچنین در میان نظریهپردازان حکومت محلی نیز مفهوم اجتماع جایگاه کلیدی دارد. برخی از نظریهپردازان علوم سیاسی این دیدگاه را دارند که دولت محلی باید در مقابل اجتماعات پاسخگو باشد نویسنده در ادامه به برخی چالشها که در این مورد وجود دارد اشاره کرده که میگوید اگر چه در برخی جوامع روابط عمده افراد اعم از تبادل، هویت و همبستگی به مکان محدود بودهاند ولی این سخن را دیگر نمیتوان درباره جوامع صنعتی یا پسا صنعتی به کار برد و تحلیلها بیانگر آن است که برای افراد در این جوامع اکثر پیوندها غیر محلی میباشد. فرماسیونهای نسبتاً جدیدی همچون اجتماع همجنس گرایان یا فمینیستها بر محل مشترک یا ملاقاتهای فیزیکی بنا نهاده نشده است. در عصر جدید مطبوعات و سایر رسانهها شرایطی را فراهم آوردهاند که مکان را پشت سر میگذارد و این تکنولوژیها تغییر کیفی عظیمی را در ارتباط با رابطه زمان و فضا ایجاد نموده است. امروزه بسیاری از انجمنهای خود تنظیمگر (صفتی که مورد پسند اجتماعگرایان است) اعم از داوطلبانه،تخصصی و ... احتیاج به مکان ندارند و بسیاری از آنها از اعضایی تشکیل شدهاند که از طریق ایمیل یا سایر تکنولوژیهای ارتباطی به هم پیوند خوردهاند. همچنین مطالعاتی که در روابط با مجاورت و همسایگی (neighborhood) وجود دارد مبین آن است که اجتماعات سنتی که در آن سرزمین محوری وجود دارد نیز در مواقعی که شبکههای اجتماعی نسبتاً انبوه و همکاری متقابل وجود دارد بیشتر بر اساس مذهب، نژاد، خویشاوندی یا شغل ریشه دواینده اند و نه محل. در واقع پیوندهای مذهبی، خویشاوندی، هویت قومی یا شغلی بسی مهمتر از محل یا مکان مشترک بوده است. با این حال اهمیت این شبکهها و روابط نباید باعث گردد که تصور کنیم سرزمین (مکان) هیچ اهمیتی برای افراد ندارد. محل همچنان اهمیت دارد حداقل به این دلیل که یک احساس ذهنی متعلق بودن وجود دارد همچنین بسیاری از مسائل از جمله ساختار طبقاتی، صنعتی شدن و .... همچنین کنش افراد و استراتژیهای آنها به نوعی بوسیله عوامل محلی تحت تاثیر قرار میگیرند و نمیتوان آن را کتمان کرد.
بخش بعدی حائز اهمیت در این فصل ارزش سرزمین (مکان)، میباشد که در آن نویسنده به تحلیل اجتماعگرایان در مورد حکومت محلی میپردازند و بر آن است که حکومت محلی به طور منحصر به فردی برای پرداختن به نیازهای اجتماعات مناسب است. در ادامه برخی مسائل و مشکلات برای ادراک سرزمین (بودگاه) به عنوان اجتماع بیان شده و تلاشهای قانونی، نهادی و داوطلبانه برای اجتماعسازی مورد بررسی قرار گرفته است.
نویسنده سپس بحث را بدین صورت بیان میدارد که اگر چه امروزه تحرک اجتماعی و جغرافیایی شگرفی وجود دارد طوری که بسیاری از وفاداریها و روابط افراد از سرزمین (مکان) عبور میکند ولی به هر حال حتی افراد بسیار پست مدرن امروز نیز میزان عظیمی از زمان خود را در ارتباط با مکانی که در آن زندگی و کار میکنند میگذرانند و این مکان باید مفرح، ایمن، مدنی و ... باشد این بحث جامعه شناختی در واقع یک استدلال هنجاری به نفع سرزمین به عنوان یک ارزش میباشد. کار مشترک در زمینه پروژههای محلی همراه با سایر همشهریها و در ارتباط با سایر گروههای اجتماعی، همچنین مردم را با روابط مسئولیتها و تعاملها به یکدیگر پیوند میزند.
در نهایت نویسنده با توجه به اهمیت سرزمین، استفاده از دانش محلی در طراحی پروژههای خاص و مکانیزم انتخاب جمعی در رابطه با کارهای عمومی و با ارزش از جمله طراحی مکانهای عمومی و همگانی و اینکه دولت محلی باید در فضاهای عمومی فعالتر گردد را توصیه مینماید.
***
فصل ششم کتاب- اجتماعگرایی سیاسی و زندگی خانواده- به دنبال آن است که طرقی را که خانواده و اجتماع در سیاست اجتماعگرایان به یکدیگر پیوند خوردهاند را مورد بررسی قرار دهد. این دو مفهوم در شماری از متون گفتمانی (context) در کنار هم قرار گرفتهاند البته رابطه نزدیک اجتماع و خانواده چیزی نیست که اجتماعگرایان اختراع کرده باشند بلکه این رابطه در نظرات افراد اعم از راست، چپ، میانه، محافظهکار، لیبرال، و سوسیال دموکرات مشهود است نویسنده سپس به خانواده اجتماع گرا (communitarian family) پرداخته و این مفهوم را مورد تامل قرار میدهد. چه در اجتماعگرایی سیاسی و چه فلسفی، خانواده به عنوان مثال بارزی از اجتماع در نظر گرفته شده است. خانواده مکان روابط گرانسنگ اخلاقی خاص بوده و این روابط در مقابل نگاه منفعت محور، داوطلبانه و بازارگرایی است که در تئوری لیبرالی برجسته است. خانواده مثالی از روابط غیر انتخابی، تعهدات و وظایف مجموعهای از افراد میباشد که براساس خود محوری بنیان نهاده نشده است. به طور کلی دو ادراک به خانواده وجود دارد اولی خانواده را مثالی از اجتماع اصیل میداند و دومی آنرا بنیاد و جز سازنده اجتماع تلقی مینماید. خانواده اجتماعگرا (مورد نظر اجتماع گرایان) با دو والد (والدین) که از جنسهای مخالف میباشند و بین آنها روابط همکاری و برابرانه وجود دارد و عمیقاً درگیر پرورش فرزندان میباشد و در آن همه اعضا به طور اشتراکی و فردی در اجتماع مشارکت میورزند مشخص گردیده است. این خانواده مسئولیت اخلاقی خود را پرورش و تربیت درست فرزندان میداند و تربیت درست فرزندان را مسئولیتی در برابر اجتماع میداند البته منتقدان به نقد اجتماعگرایان پرداخته و اشکال جدید و روز افزونی از خانواده را که به صورت زوجهای همجنس یا افراد مجرد همراه با فرزندان و افراد مجرد همخانه و .... وجود دارند بیان میکنند. به هر حال اجتماعگرایان در رابطه با این پدیدهها به صورت مبهمی نظر دادهاند. این ابهام شاید متاثر از ویژگی پیچیده اجتماع باشد که حداقل سه عنصر را در برمیگیرد. گروهی از افراد که از نظر ژنتیکی مرتبطاند، افرادی که از نظر اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی مرتبط شدهاند و در نهایت یک خانواده کمینه (حداقل) که شامل گروهی از افراد است که در یک نظام خانگی- شاید توام با عناصر اخلاقی و احساسی بعلاوه روابط اقتصادی و اجتماعی به سر میبرند. در مجموع در این که چه روابطی خانواده را ایجاد میکند؟ شبکههای خویشاوندی به چه میزان باید باشد؟ درجه گسترش یک خانواده چقدر است؟ مرز میان خانواده و واحد بزرگتر کجاست؟ وسئولاتی از این دست اجماع چندانی در میان اجتماعگرایان وجود ندارد. موضوع اصلی که در خانواده محل بحث است این میباشد که تغییرات جدید در ساختار خانواده، روابط خانواده اعم از توزیع قدرت و اقتدار و فرآیند تربیت و پرورش فرزندان در شبکهای از روابط خویشاوندی چه تاثیراتی اعم از مثبت یا منفی برای نوجوانان، کودکان و کل جامعه داشته است. که این موضوع محل انجام تحقیقات و منازعات فراوانی گشته است. موضوعاتی چون تاثیر طلاق، پیامدهای منفی خانوادههایی با یک مادر تنها و .... تاثیر آن بر عواملی چون اعتیاد، افول تحصیلی فرزندان و سلامت فیزیکی و روانی آنها و ... در بسیاری از تحقیقات مورد بررسی و مشاجره قرار گرفته است. نویسنده در ادامه بیان میدارد که پایه اصلی مدل آرمانی خانواده اجتماعگرا آن است که اعضای خانواده معاشرتی و سرگرم روابط با اهالی محل در دانشگاهها و سایر انجمنها باشند. همچنین باید درجهای از تلفیق و همبستگی میان خانواده و مراکز آموزشی و کاری موجود باشد. تاکید بر اهمیت منابع و خیرات اجتماعی غیر مادی مانند اعتماد، تعامل، .... در میان اجتماعگرایان (در مقابل سوسیالیستهای سنتی که همواره بر توزیع خیرات عمومی مادی چون ثروت، دسترسی به آموزش و درآمد و .... تاکید دارند) و همچنین قرار گرفتن اجتماع به عنوان نهادی میانجی بین حوزه عمومی و خصوصی طوری که این تمایز را نیز کمرنگ مینماید، نیز مورد بحث قرار گرفته است. نویسنده در پایان به موضوع جنسیت و نقش آن در خانواده و گفتمانهای اجتماع میپردازد و چالشها و نظرات مختلفی که در رابطه با نقش والدین در اجتماع، خانواده و خارج از خانه و .... و تاثیرات آن بر سعادت فرزندان و اجتماعات وجود دارد را بیان کرده و نظرات اجتماعگرایان و انتقادات فمینیستها (مبنی بر نو سنتیبودن اجتماعگرایان) را مورد نظر قرار میدهد. اجتماعگرایان سیاسی میان دو جریان گیر افتادهاند. از طرفی آرمان انعطافپذیری دموکراتیک و برابری جویانه در خانواده اجتماعگرا که در آن تمام اعضا از یکدیگر مراقبت و پشتیبانی میکنند، پدران و مادران نمونههایی از دموکراسی، برابری و گشودگی در مقابل فرزندان بوده و همه اعضا تمام توان خود را در شبکههای مرتبط خویشاوندی، همسایگی، آموزشی و دولتی به کار میگیرند و از طرف دیگر یک نمونه هنجاری (normative) والدینی (Parenting) است که به سمت تئوریای از جنسیت که به طور غیر واقع بینانهای طبیعیگرایانه، دو گانه و غیر اخلاقی است میلغزد. نویسنده کتاب استدلال میکند که مدل خانواده اجتماعگرا به طور غیر واقع بینانهای رها از تنش- با روابط آزاد و قرارگیری در اجتماع دیگر- میباشد اگر چه اجتماعگرایان این را نپذیرفته و یادآوری میکنند که آنها درباره این که روابط خانواده چگونه باید باشد صحبت میکنند (آرمان).
***
فصل آخر کتاب به تفکر اجتماع سیاسی میپردازد. در این فصل نویسنده به دنبال آن است که تئوریهای هنجاری و مدلهای علم سیاست را که در ذیل نظریات اجتماعگرایان قرار دارد مورد بحث قرار دهد. نویسنده در ابتدا به کنش گرایی اجتماع میپردازد. یکی از آشکارترین عناصر تئوری اجتماعگرایی در سیاست، کنشگرایی اجتماع است. اهمیت سازمانهای محلی مردم و کنشها در ارتباط با جرم، امور مسکن و تسهیلات فراغت و همچنین کنشهایی که توسط گروههایی مثل همجنسگرایان، زنان و گروههای مذهبی یا قومی رخ میدهد و .... همه همه یکی از مهمترین عناصر اجتماعگرایی میباشند. کنش گرایی اجتماع پیامدهایی دارد که مهمترین آنها عبارتند از ایجاد پیوندهای مدنی، ایجاد روابط و تعهدات خارج از ساختار خانواده و خویشاوندی و بازار، تمرینی برای انجام سیاست در سطح بالاتر و ارائه درکی بهتر از ساختار قدرت، سیاست، و ... و در نهایت اجتماع مهمترین منبع برای افرادی میباشد که مایلند در مقابل قدرت سرکوبگر مقاومت کرده و عدالت را تضمین کنند. تاکید عمده دیگری که در مدلهای اجتماعگرایی وجود دارد مبتنی بر این است که اجتماعات بین دولت و فرد قرار میگیرد، از این جهت این تئوری رقیب تئوریهایی است که به دنبال آرمانی نمودن روابط مستقیم فرد با دولت میباشد. نویسنده در ادامه به سنت جمهوری خواهی و قرابتهای آن با نظریه اجتماعگرایی سیاسی پرداخته و سپس استراتژیهای سیاسی اجتماعگرایان را مورد بحث قرار میدهد. اگر چه اجتماعگرایان از جنبشهای سیاسی متعارف و تاکتیک عرفی مانند پوشش مطبوعات و مداخله در مناظرات و .. استفاده میکنند ولی یکی از استراتژیهای منحصر به فرد آنها دست یا زیدن و ترویج روح اجتماعی میباشد که شامل ادراک معرفتی از فواید تعامل و ادراک عقلانی روشنگر از خویشتن و منفعت مشترک و مهمتر از همه یک تعهد احساسی به روابط با دیگران و تاکید اخلاقی بر چیزهای مشترک میباشد نویسنده سپس به قرابت اجتماعگرایی سیاسی و برخی از مدلهای دموکراسی گفت و گویی میپردازد که این موضوع خود 2 بحث مهم رابطه تفسیر و سیاست و ساختگرایی اجتماعی را پیش میکشد (که مورد بررسی قرار گرفتند). اهمیت معنای مشترک به عنوان بنیان ضروری توافق از یک طرف و همچنین نزاع بر سر تفسیر و گشودگی نسبی معنا از سوی دیگر به این معناست که حتی در اجتماعاتی که محدود بوده و ورود به آنها دشوار است، یک معنای شفاف، ثابت و پایدار، مورد توافق واقع نمیگردد. نویسنده در پایان این بخش از فصل به اجتماع سیاسی میپردازد و برخی از تعاریف را بیان میدارد برخی اجتماعی را سیاسی میدانند که در آن پیوندهای سیاسی یا نهادهای سیاسی و ارزشهای مرتبط با آن مشترک است و برخی میگویند که در اجتماع سیاسی پیوندهای سیاسی به سایر پیوندهای اقتصادی، فرهنگی و سرزمینی، اضافه میگردد. برخی اجتماعی را که در راستای خطوط ساختگرایی (مورد بحث) به طور سیاسی ساخته میشود اجتماع سیاسی میدانند و دیگران بر ماهیت تصوری (imaginary) اجتماع تاکید میکنند و برخی .....
در ادامه فصل نویسنده به ماهیت گیجکننده و پرمنازعه سیاست پرداخته و نظرات و چالشهای گوناگون را درباره این که چه چیزی سیاست است؟ قلمرو سیاست کجاست؟ ماهیت توافق سیاسی به چه صورت است؟ و .... بیان میدارد و در نهایت به نقد اجتماعگرایان از سیاست میپردازد. به طور کلی اجتماعگرایان اعم از سیاسی و فلسفی به میزان قابل توجهی یک ذهنیت و نگاه تقلیل گرایانه به سیاست دارند و بر اهمیت فرهنگ و ارزشها تاکید فزونتری میکنند «اگر فرزندان در خانواده اجتماعگرا پرورش و در مراکز آموزشی اجتماعگرا آموزش یابند و در مکانهای اجتماعگرا به سر برند، آنها هم ابزار و هم علاقه لازم را برای این که در نهادهای سیاسی همساز- با ارزشهای همساز و الگوهای تعامل مشابه- مشارکت کنند بدست میآورند. نویسنده در ادامه به برخی چالشها که راجع به این نگاه وجود دارد اشاره میکند. در انتهای فصل نویسنده به رابطه اجتماع و جامعه سیاسی میپردازد و این سئوال را مطرح میکند که آیا جامعه سیاسی یک اجتماع است یا باید به عنوان اجتماع تصور گردد؟ در این زمینه نیز نظرات گوناگون و متناقضی وجود دارد. با این حال نویسنده خود به مشکلاتی که در زمینه تصور جامعه سیاسی به عنوان یک اجتماع وجود دارد اشاره کرده و میگوید منازعاتی که براساس واگرایی منافع وجود دارد و همچنین تنش، پرخاشگری و احساس ناشی از آن میتواند به آرمان اجتماع ضربه زده و آنرا مختل کند در حالی که اینها مشخصههای واضح هر جامعه سیاسی میباشند علاوه بر این سیاستهای دموکراتیک معاصر نمیتواند به راحتی با ماهیت کراندار اجتماع سازگار باشد. در حالی که اعضای اجتماع در موقعیتی هستند که میتوانند به طور مشروعی برخی افراد مایل به ورود در اجتماع را خارج نگه داشته و راه ندهند چنین چیزی را نمیتوان به راحتی برای جامعه سیاسی در نظر گرفت. اجتماعات مایل و در جستجوی ساختن «روح اجتماع» میباشند در حالی که جوامع سیاسی با مرزهای مورد منازعه و کشمکشهای خود نمیتوانند چنین کنند.
نظرات