آذر ماه ۱۳۹۲ به همراه دو تن از دوستان به خدمت استاد جمیلالدین مهاجری، معروف به: جمیل افندی؛ (افندی در گویش تالشی به عالم دینی اطلاق میشود) یکی از علمای نامی و بزرگوار تالش رسیدیم و در فضایی صمیمی ساعتی را با ایشان به گفت و شنود نشستیم. در این نشست صمیمانه که آقایان محمد توفیق قطبی و بابک یعقوبی نیز حضور داشتند، استاد ما را به دنیای خاطرات خود برد و پس از سیر و سفر در میان خوشیها و ناملایمات یک دنیای غریب و پرخاطره و شنیدن آنچه شاید به نظر شگفتانگیز میآمد، با دلی سرشار ایمان و آراسته با مهر و محبت از محضر استاد مرخص شدیم.
طبق قرار قبلی ساعت ۱۰ صبح به محضر استاد رسیدیم؛ در بالای یک ساختمان دو طبقه و مشرف به خیابان اصلی، استاد در کنار همسر وفادارش تنها انیس و غمخوار دوران کهنسالی، واپسین سالهای عمر پربرکتش را سپری میکرد. در حالی وارد شدیم که سجاده پهن کرده، وضو ساخته و آمادهی خواندن نماز چاشت بود. از آمدن ما بسیار خوشحال شد و به ویژه از دیدن آقای قطبی و به احترام میهمانان، دیدار را بر نماز سنت ترجیح داد و با ما به گفتوگو نشست. حکایت دوران پیری بیشتر از سیمای ایشان پیدا بود تا در کلامشان؛ از اینکه در این مرحلهی اجتنابناپذیر از زندگی به خاطر کهولت سن و سستی جوارح مدتی است از دیدار دوستان و آشنایان محروم مانده است ابراز تأسف کرد. چگونه دیدار میسر شود در حالی که خود نه با زبان شِکوه که با دلی خرسند از قضای الهی اظهار داشت کهگاه پیش میآید تا ده روز به حیات خانهاش هم پا نگذاشته است!
با استاد در دنیای خاطراتش
به خاطر رعایت حال و مراعات ادب، عنان سخن را در اختیارش گذاشتیم تا در یک فضای صمیمانه آنچه مناسب حال میداند از خود بگوید و جز در دو سه جا وارد جریان کلامش نشدیم و شنیدیم آنچه را با هم در این مقال خواهیم خواند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از اینکه لطف فرمودید و بنده را به عنوان خادم طلاب علوم دینی سرافراز کردید و به کلبهی محقر تشریف آوردید از شما بسیار متشکرم. بنده جمیل الدین مهاجری در سال ۱۲۹۹ در خانوادهای از تبار مشایخ مهاجرین به دنیا آمدم؛ نیاکان ما از اعراب مهاجر بودهاند و ما از اولاد حضرت علی از غیر فاطمه -رضی اللّه عنهما- هستیم. در ایام شیرخوارگی مادرم از دنیا رفت و چند نفر از زنان مرا دایگی کردند. در سن شش تا هفت سالگی قرآن مجید را ختم کردم و دیباچهی گلستان سعدی را نزد پدر مرحوم آغاز کردم. به علت وضعیت وخیم اقتصادی نتوانستم به طور منظم درس بخوانم؛ هر سال یکی دو ماه بخشهایی از گلستان و بوستان و طیبات و قصاید سعدی و دیوان حافظ را میخواندم. از تألیفات امام غزالی نیز کتابی به نام واجبات را خواندم. چند سالی هم به طور کلی از کتاب و درس فاصله گرفتم. در سن ۱۶ تا ۱۷ سالگی در محضر عموی بزرگوارم درس نصاب الصبیان و بخشهایی از احکام اسلامی را خواندم و چند سالی پس از فوت عمو و سپس فوت پدر آواره و سرگردان ماندم. در سال ۱۳۲۳ خورشیدی یکی از مشایخ کردستان به نام محمد صاحب کوکبی به تالش آمده بود؛ به خدمتش رسیدم و در مورد امکان ادامهی تحصیل در کردستان از ایشان سؤال کردم و پس از آگاهی از وضعیت و کسب نظر مساعد ایشان، راه دیار کردستان را در پیش گرفتم و در محضر مرحوم علاءالدین نقشبندی که در کنار ریاضت و صوفیگری به کار تدریس و تعلیم هم اشتغال داشت دروس اسلامی را آغاز کردم و کتاب تصریف زنجانی و بحثهایی از نحو را در آنجا خواندم. یک سال بعد وارد مدرسهی بیارهی شریفه شدم؛ در آن زمان مرحوم شیخ عبدالکریم مدرس که بعدها به سمت رئیس علمای بغداد راه یافت در آنجا تدریس میکرد. به مدت ده سال در بیاره به فراگیری علوم اسلامی مشغول بودم از محضر اساتید زیادی بهرمند شدم و از گلستان هر یک کدام گلی چیدم و از خرمن هر یک خوشهای اندوختم. دوران طلبگی بسیار سخت و پرمشقت بود با زحمت سپری میشد و از نظر مادی وضعیت مناسبی نداشتیم؛ از لحاظ لباس، خوراک و مسکن مشکلات زیادی را تحمل میکردیم و به قناعت روزگار میگذراندیم. بیشتر اساتید ما ملکوتیصفت بودند به ویژه شیخ عبدالکریم مدرس که از محضر ایشان بهرهی علمی و روحی فراوانی بردم.
بازگشت به وطن
در سال ۱۳۳۴ پس از تکمیل علوم دینی و اخذ اجازهنامهی مرسوم در عراق، به سنندج آمدم و به خدمت شیخ محمود، مفتی وقت کردستان و سید محمد شیخ الاسلام کردستان که از اساتید دانشگاه تهران نیز بود شتافتم و از محضر آن دو بزرگوار نیز اجازهنامه دریافت کردم و آن را در شورای عالی وزارت فرهنگ وقت ثبت کردم. به تالش بازگشتم و در زادگاهم منطقهی اسالم سکونت گزیدم؛ در آن زمان منطقه از لحاظ علمای دینی بسیار فقیر بود و تنها عالم منطقه مرحوم اسدالله ذبیحی بود. پس از یک سال با همکاری اهالی محل، مسجدی در نزدیکی اسالم احداث کردیم و بنده به عنوان امام جمعه در آن مشغول شدم. پس از شش سال فعالیت، ادارهی فرهنگ وقت، مسجد را اشغال و آن را به مدرسه تبدیل کرد در نتیجه نماز جمعه هم تعطیل شد و تلاشها و اعتراضهای ما نیز به جایی نرسید. در سال ۱۳۳۹ موفق به دریافت دفتر ازدواج و طلاق شدم. در سال ۱۳۵۷ همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران مدرسهای در اسالم افتتاح شد که به مدت دو سال فعال بود اما پس از آن به دلایلی تعطیل شد. همزمان استاد قریشی و مرحوم هارون شفیقی مقدمهی تأسیس مدرسهی محمدیهی تالش را فراهم کردند و تعدادی از طلاب مدرسهی ما نیز جذب آنجا شدند. بنده نیز چند سالی در مدرسهی یاد شده به تدریس مشغول بودم. از آن پس تا امروز در منطقه حضور داشتهام و با علمای منطقه همکاری و ارتباط تنگاتنگ دارم؛ در بیان مسایل دینی و در جایی که نیاز به فتوا بوده در کنار سایر علمای بزرگوار در حد توان به مسئولیت شرعی خود عمل کردهام.
در بخشی از گفتگو دربارهی نحلههای فکری موجود در بین جامعهی اهل سنت تالش نظر استاد را جویا شدیم و ایشان پاسخ دادند: همان گونه که انسانها در خلقت ظاهری با هم متفاوتند و هیچ دو نفری به طور کامل به هم شباهت ندارند، در عالم فکر و اندیشه و استعداد نیز این تفاوت مشاهده میشود و به طور طبیعی در اخلاق و منش و رفتار افراد بروز میکند. اهل سنت تالش از جنوب تا شمال همه شافعیمذهب و از نظر فقهی پیرو امام شافعی هستند. تا جایی که اطلاع دارم با سلایق مختلف به دعوت و تبلیغ مشغولند. همه باید حد مشترک و مسألهی اعتدال را حفظ کنند و از افراط و تفریط در امور بپرهیزند.
وقتی از میزان آشنایی ایشان با جماعت دعوت و اصلاح در منطقه سؤال کردیم پاسخ دادند: این جماعت روی هم رفته در منطقه نوظهور است و غالب اعضای آن را جوانان تشکیل میدهند و بنده به خاطر شرایط سنی ارتباط زیادی با آنان نداشتهام؛ اما رویهمرفته با توجه به افرادی که در بین آنان میشناسم و کم و بیش از فعالیتهایشان خبر دارم، از حضورشان در جامعه تالش و خدماتی که ارائه میدهند خوشحالم و برایشان دعای خیر میکنم.
از وضعیت علمای منطقه وقتی پرسیدیم استاد، دل خوشی در این زمینه نداشت و قدری گلهمند بود؛ ایشان اظهار داشت: علاوه بر اینکه به اندازهی کافی عالم دینی در منطقه وجود ندارد، احیانا در سطح علمی نیز با کاستیهای روبرو هستیم و زمانی که به مسألهی عزل و نصب ائمهی جمعه و جماعات میرسیم مشکل حادتر میشود. بنده از این جهت رضایت ندارم؛ برای عزل و نصب علما همه باید از یک مرجع پیروی کنیم و از اعمال سلیقه پرهیز کنیم. متأسفانه تاکنون این مرجع مشخص نشده است و در بسیاری از موارد به صورت سلیقهای عمل میشود.
سخن پایانی استاد توصیه به علما و طلاب دینی بود که در جملاتی کوتاه همه را به عمل به دانستهها و تلاش برای اصلاح جامعه دعوت کرد. ایشان از علما خواست با وجود اختلاف سلیقه، ارتباط فیمابین را حفظ کنند و در حد توان بکوشند تا دچار تفرقه و پراکندگی نشوند.
در پایان ما نیز از استاد به خاطر وقتی که در اختیار ما گذاشتند تقدیر و تشکر کردیم و ضمن آرزوی طول عمر مبارک برای ایشان و درخواست دعای خیر از محضرشان مرخص شدیم.
نظرات
مریم پورعینی
28 فروردین 1393 - 08:07سلام خدمت بردر بزرگوارم، از مصاحبه زیبایی که ترتیب داده بودید بی نهایت سپاسگذاریم، واقعا اقدام ارزنده و مفیدی بود، به نمایندگی از همه ی مردم تالش عزیز از شما و حاج آقا قطبی تشکر می کنم
بدوننام
16 اردیبهشت 1393 - 06:00با سلام و احترام ضمن تقدیر و تشکر از زحمات دست اندرکاران این مصاحبه،به استحضار می رساند که این روند انجام مصاحبه با دیگر اساتید علوم دینی، اساتید دانشگاه و نخبگان شهرستان ادامه داشته باشد امید است با انعکاس تجارب و فعالیتهای اساتید و نخبگان منطقه، زمینه تلاش موثر ومفید را برای جوانان فراهم کرده باشیم
بدوننام
25 شهریور 1399 - 08:25نکات مهمی را استاد مهاجری مرقوم فرمودند اما ناگفته نماند آقای وفا حسن پور فقط به دنبال بحث اصلاح و تبلیغ بودند و بقبولانند که استاد مهاجری جماعت تبلیغ را قبول دارد و در کل مصاحبه جناب حسن پور جنبه منفعت شخصی و و اصلاح و تبلیغ بود