در حریم حرمت، آه! چه امن است دلم
در هوای خوش کویت به کجا ره ببرم
دلخوشم من به همین مژده‌ی" لا تقنطوا"ات
ورنه من تا سر کوچه، به خدا ره نبرم
من کجا ؟عشق کجا؟ خانه‌ی انوار کجا؟
لطف تو کرده دلم زار و شده بال و پرم
من نظر کرده‌ی الطاف تو گشتم یارب
حیف باشد که به سمت تو نباشد سفرم
یارب این قلب سیه را به تو بسپارم من
هیچ هم نیست ولی جز تو به سوی که برم؟
خودت آگاه‌تری بر دل و احوال بدش
حافظش باش که تنها منم و چشم ترم
در زمین شکر تو ایزد که کسان بسیارند
لیک تنها توکسی اول و آخر به برم