نفس میخواهیم، همان که نشانهی زنده بودن ماست، همان که عزیزترینهایمان را به آن ملقب میکنیم. برای نشان دادنش، چه در بدنمان و چه در محیط پیرامونمان دستگاهها ساختهایم.
چیست این نفس؟
سرچشمهاش کجاست؟
چرا این روزها کم میاریمش؟
بچه که بودم بهترین نقاشیهایم حتما درخت داشت، و امروز کودکانم همان را بر سپید دفترشان به تصویر میکشند.
شما و فرزندتان هم تجربهی من را داشتهاید.
15 اسفند را روز درختکاری نامیدهاند و این نیاز مشترک امروز و دیروز و فردا را در این روز در تقویم گنجاندهاند و به نامش نام گذاری کردهاند تا بلکه بیشتر نفس بکشیم.
درخت...
همان که جز سود از دستهای پر لطفش نچیدیم.
ریشهاش، تنه و شاخ و برگش همه منفعت است و خداوند عظمت خویش را با نام بردن از آن به من و تو میفهماند. و من میفهمم که پروردگارم دلیل زندگیم را رویاند تا من تا آن لحظه که باید به خوبی و خوشی بمانم.
نیاکانم از سر محرومیت و از سر نیاز و از سر جهل هر چه کردند را فراموش میکنم. اما من چرا؟
من چرا قدر این ثروت را نمیدانم؟ من چرا با وجود این همه دستگاه و آمار و اعداد و هشدار بازهم شده با نوک تیز چاقویی بعد از کلی تفریح در جمع دوستان و خانوادهام در پیکنیکی به یاد ماندنی، تن بی آزارش را با ذکر تاریخ خوشی امروزم و به نام نامی خویش میآزارم؟!. من چرا به به بهانهی پیشرفت، تیشهی بیتوجهی و خودخواهیام را بر ریشه مظلومش فرود میآورم؟
من چرا با این همه ادعای سواد و فرهنگ هنوز به چرخهی طبیعت بیتوجهم؟
من چرا؟
من چرا؟
کمی پیشتر از نقاشیام گفتم و همینطور از نیاز نیاکانم؛ اما به یاد می آورم پدر بزرگم درختهای بلوط دهمان را هرس میکرد؟
یا نه برایم میگفت فلان باغ را مرحوم فلانی کاشت و وقف کرد.
آری شاید آنان برای گرما و پخت و پز درختهای خشک و بعضا تر را قطع و تکه تکه میکردند اما راه جبران را هم میدانستند.
اما ما چه؟
ما چه که وقتی جنگلی در آتش ندانم کاری همین ما، میسوزد میگوییم:" به ما چه !".
واقعا چرا؟
تا کی؟
به وقت بحران نفس، تنها خلاقیت ما انداختن تصویرهای سلفی است!
اما به زودی بیشتر ما فراموش میکنیم ...
فراموش میکنیم نفس کشیدن خود و فرزندان و دوستان و عزیزانمان را...
فراموش میکنیم اگرچه طبیعت برای ماست، اما حق همین طبیعت را بر دوشمان گذاشتهاند.
عجیب است داستان ما و درخت!...
بهار تصویر زیباترین شکوفهها را به هم نشان میدهیم .
تابستان از ثمر و خنکای سایهاش بهره میبریم.
پاییز که میشود عاشقانههایمان زیر باران برگ ریزان رقم می خورد.
ولی زمستان همین درخت اگر تا آن زمان هیزم و کاغذ نشده باشد و یا به جایش آپارتمان و ویلا سبز نشده باشد؛ دست به دعاست تا بلکه سال دیگر باز هم تجربهی رنگین ما تکرار شود.
براستی درختان همهی سال از آن مایند پس چرا یک روز و یک هفته به این موهبت بزرگ و جلوههایش اختصاص مییابد؟
اگرچه کاشت اکثر درختان در این فصل سال مرسوم است اما بیاییم باقی فصلهای سال را مراقب نفسهایمان باشیم.
تا آسمان آبی، هوا پاک و دل شاد گردد.
هر روز سال روز اهتمام به درختان یعنی هر روز پاسداشت زندگی بر کره زمین.
به امید کسب این همت، به امید دیدن آن روز.
نفسهایتان گرم و درخت زندگیتان سرسبز باد.
نظرات