خدایا چه خوب است دارم تو را

چه بهتر که خوانم تو را ربنا

خدایا چه حظی برم با تو من

چه خوب است هستم من از تو رضا!

شود با امیدم بگویم چنین:

که مرضیه هستم به پیشت خدا؟

شود پر کنم دل ز امید تو..؟

که "لاتقنطوا" گشته باور مرا؟

خدایا نه خوفم ز آتش بود

که از هیبتت گشته‌ام مبتلا

خدا این چه دینی ست؛ شکرت هزار

چنین پاک و زیبا، چنین خوش نوا

خدایا به جان می‌خرم بندگیت

ز خوشبختی است این که دارم تو را!

بسا شاعران و بسا عارفان

که بردند نامت به صدها صدا...

ز توصیف تو من چنان عاجزم

که دل کرده‌ام خوش به این شعرها...

کمالت نگنجد در این فهم کم

به عقل دنی چون بخوانم تو را

زبانم قصیر است و رویا دراز

زفضلت بود جایکی مر مرا؟

به ناقص نمازم اگر بنگری

به دیگر عبادات و ذکر و دعا،

ندارم به این شک که بازنده ام

اگرلطف و فضلت نباشد مرا

خدایا! به قربان نامت شوم

ببخشم به اشکی که آید تو را...

13 شهریور1391/حسناخورشیدی