۱.بهار و رویش
هر دانهای که در زمین فرو میرود، عاقبت از خاک سر بر میآورد.
کدام دانه به زمین فرو رفت که نرست
چرا به دانه انسانیت این گمان باشد
دانهی انسان که در رحم قرار میگیرد شروع به رستن میکند و پس از اجل معدود از رحم به خاک زمین بیرون میافتد تا دنیای تازهای را تجربه کند و به رشد خود ادامه دهد.
مگر ما آهنیم یا سنگ؟ یا بزرگتر از آن؟ چه کسی ما را زنده میکند؟
(قُل کُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً (۵۰) أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...) [اسراء: ۴۹-۵۲]
بهار که میشود نگاه خود را از برف و زمهریر بر میگیریم و به گلهای هزار رنگ و صد برگ چشم میدوزیم.
این بهار نو زبعد برگ ریز
هست برهان وجود رستخیز
بهار دارد میآید!
حادثهی عبرتناک در حال رخ دادن است.
تصور کن که همه مردم مردهاند و در شیپور دمیده شده است... ا ندکی بعد بار دیگر نفخه میآید... همه بر میخیزند... «یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا...»
گیاهانی که زمستان را خوابیدهاند... وقتی نسیم بهاری بهشان میخورد سر بر میآورند.
این هم از زندگی...
ما در این میان چون کودکانیم... برای امر حقیری گریه میکنیم... و به نان پارهای راضییم...
۲. بهشت کجاست؟
حال ما چون است با بهار که چشم از سبزه و گل و سنبل سیر نمیشود. حال دل به سوی بهشت میپرد.
بهشت آنجاست... دور از همه جهنمها... جایی نزدیک سلامتی و امنیت... جایی نزدیک درخت سدر... جایی نزدیک عرش... جایی در کنار خداوند... همراه با پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحان...
اگر راهش را بدانید برای رسیدن به آن تلاش میکنید؟
میخواهم راه بهشت را به شما نشان دهم! مگر من کیام که راهش را به شما نشان دهم؛
راه بهشت را خداوند به ما نشان داده است:
«عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى. عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى . إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ مَا یَغْشَى» (نجم: ۱۴-۱۶)
زمین را که ترک میکنی و از آسمان ششم میگذری منظره درختان سدر (کُنار) دیده میشود، میوههایی به بزرگی کوزه و دارای برگهایی به بزرگی گوش فیل «... وَرُفِعَتْ لِی سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى فَإِذَا نَبِقُهَا کَأَنَّهُ قِلَالُ هَجَرَ وَوَرَقُهَا کَأَنَّهُ آذَانُ الْفُیُولِ...» (صحیح بخاری: ۲۹۶۸) و سپس بیت المعمور دیده میشود: «... ثُمَّ رُفِعَ لِی الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ...» (بخاری: ۳۵۹۸)
سدره المنتهی را رنگهایی پوشانده است که نمیدانی چیست و پیامبر خدا هم تشخیص نداد «... حَتَّى نَأْتِیَ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى فَغَشِیَهَا أَلْوَانٌ لَا أَدْرِی مَا هِیَ...» (مسلم: ۲۳۷)!
سبحان الله!
از آنجا ببعد دیگر بهشت قرار دارد «... ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَإِذَا فِیهَا جَنَابِذُ اللُّؤْلُؤَ وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْکُ...» (مسلم: همان) بهشتی که خاکش از جنس مشک است.
و تنها یک بهشت وجود ندارد، بهشتهای فراوان «... یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْتَ مَنْزِلَةَ حَارِثَةَ مِنِّی فَإِنْ یَکُنْ فِی الْجَنَّةِ أَصْبِرْ وَأَحْتَسِبْ وَإِنْ تَکُ الْأُخْرَى تَرَى مَا أَصْنَعُ فَقَالَ وَیْحَکِ أَوَهَبِلْتِ أَوَجَنَّةٌ وَاحِدَةٌ هِیَ آنها جِنَانٌ کَثِیرَةٌ وَإِنَّهُ فِی جَنَّةِ الْفِرْدَوْسِ» (بخاری: ۳۶۸۳) که صد درجه دارد و فاصله هر درجه به مانند فاصله آسمان و زمین است و بالاترین مقام همان فردوس است که محل بهشتهای فراوان است و عرش و سرچشمه رودهای بهشتی در آنجا قرار دارد. (بخاری و ترمذی و طبرانی).
خدا خود میداند که آنها چه هستند...
«أَعْدَدْتُ لِعِبَادِیَ الصَّالِحِینَ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ مِصْدَاقُ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ (فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)» (مسلم: ۵۰۵۰)
برای بندگان صالح خود در بهشت نعمتهایی آماده کردهام که نه گوشی دربارهی آنها شنیده و نه چشمی دیده و نه بر قلب بشری خطور کرده است و این مصداق آیه است که میفرماید:
هیچ کس نمیداند، در برابر کارهائی که (مؤمنان) انجام میدهند، چه چیزهای شادیآفرین و مسرّتبخشی برای ایشان پنهان شده است. (سجده: ۱۷)
البته آنگونه که در آیه۱۶ سجده آمده است این نعمتها مخصوص کسانی است که به قیام و نماز در شب میپردازند و پهلوهایشان از رختخواب فاصله میگیرد و آغوش همسرشان را رها میسازند و در مقابل پروردگار خود از خوف و خشیت زانو میزنند و در راه خدا انفاق میکنند.
«تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»
پهلوهایش از بسترها به دور میشود (و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان میپردازند و) پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند، و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، میبخشند.
من نگاه کردم که آنچه موجب روشنایی نور چشم و شادی مومنان در بهشت میشود چیست، دیدم که در آیه۴۰ طه دیدن فرزند عامل این شادمانی معرفی شده است.
«إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى»
در آن هنگام خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون تو را میپائید و) راه میرفت (چون دید که تو را از آب گرفتند و به دنبال زن شیردهی میگشتند، بدیشان) گفت: آیا کسی را به شما نشان دهم که سرپرستی او را بر عهده گیرد و (دایه خوبی برای وی باشد؟ پس از موافقت آنان، مادرت را بدیشان نمود، و آن وقت) ما تو را به سوی مادرت باز گرداندیم تا چشمش (از دیدن تو) روشن شود (و از زنده بودن تو شاد گردد) و غمگین نشود....
سوگند به خدا که در آن لحظات بر مادر موسی چه میگذشت و چه حالی داشت زمانی که کودک شیرخوارهی خود را دید، چشمانش روشن شد و برق زد.
حال خداوند در مورد نعمتهای بهشتی با آوردن این مثال میخواهد حس زیبای مومنان را در آنجا با این شبیهسازی که برایمان قابل درک است، نشان دهد.
در جایی دیگر همسر هم در کنار فرزندان مایه روشنی چشم معرفی شده است:
«وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً» (فرقان: ۷۴)
و کسانیند که میگویند: پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما عطاء فرما (که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده، مایه سرور ما و) باعث روشنی چشمانمان گردند، و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان (به گونهای که در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پیروی نمایند).
و در مورد آن درجات اعلی خداوند متعال میفرماید: «وَمَنْ یأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى» (طه: ۷۵) و هرکه با ایمان و عمل صالح به پیش پروردگارش رود، چنین کسانی دارای مراتب والا و منازل بالایند.
اما این منازل بالا چیست؟
«لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ» (زمر: ۲۰) و امّا کسانی که از (عذاب) پروردگارشان (خویشتن را) بپرهیزند، آنان (در بهشت برین جای دارند و) دارای قصرها و کاخهایی هستند که بالای یکدیگر ساخته شدهاند و در زیر آنها رودبارها جاری است. این وعده را خدا میدهد و خدا خلاف وعده نمیکند.
«أُوْلَئِکَ یجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیةً وَسَلَاماً» (فرقان: ۷۵)
به اینان بالاترین درجات و عالیترین منزلگاههای بهشت داده میشود در برابر صبر و استقامتشان (بر انجام طاعات و دوری از منکرات)، و در آن (جایگاههای والای بهشت، از هر سو) بدانان درود و سلام گفته میشود.
پناه بر خدا از این همه عظمت و بزرگی که در حدیث شریف در باره این منازل و غرفههای بهشتی آمده است. تفاوت فاصله میان منازل چنان است که شما حرکت ستارگان درخشان را در افق از مشرق یا مغرب دنبال میکنید. (لفظ مسلم، صحیحین، احمد)
هنوز هم چشمان تو در سبزی بهار میگردد؟
۲.آرامش
میگویند طبیعت آرامبخش است، البته که چنین است اما؛
برخی آدمها هم خیلی آرامند، آنها بهارند، در صلحی دائمی بسر میبرند که میان خود با خود، خود با خداوند و خود با مردم و بالعکس تعادلی شگرف برقرار کرده است.
راه که میروند زمین در زیر پایشان چونان مخمل نرم و سیال گامهایشان را درست سرجایش میگذارد. باد که در اطرافشان میوزد فرحبخش است و بوی باران سرزمینهای دور را به آنها منتقل میکند. شب که میآید همچون پاسبانی شبگرد که مامور امنیت است «وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ» [تکویر: ۱۷] و بر پرچین شب دست میکشد آنها را به آرامش خواب و راز و نیاز رهنمون است. صبحگاهان در هنگامی که انوار سپیده فرش میشود و خط سیاه و سپید از هم فاصله میگیرد، در زمانی که فرشتگان شام و صبح از هم جدا میشوند برای او آرزوی دهش بیشتر مینمایند. جو آسمان زیبایی خیره کنندهای مییابد و همراه با سراسر هستی واژه واژه تسبیح را به تکرار مینشینند و وجودشان در آرامشی شگرف فرو میرود.
صبح را با زیبایی دلانگیز آیات رحمان شروع میکنند که برنامه روزشان را ترسیم میکند و دلی شاد از اینکه در طول روز خدا یارشان است و برنامهای دارند و هدفی که جزئی از مسیر طولانی را برای آنها طرح کرده است، پس بر خود میبالند.
در کنار همسران که قرار میگیرند دو روح به همدیگر اتصال مییابند و عشق از فواره هستی فرو میریزد، لبها نجوا میکنند، گوشها مترنم میشوند، پوست، پا و... با زوجیت طبیعت همراز میشوند.
در دل طبیعت که مینشینند با رود، کوه، دشت، دریا و درختان مرتبط میشوند، انگاری روح جهان را میفهمند و با طبیعت به زبان کیهانی سخن میگویند، طبیعت در دست آنان میچرخد.
... و خداوند از آن بالا به فرشتگان فرمان میدهد که دوستی و رضایت او را در سرتاسر هستی جار بزنند، و هم از این رو سنگ، چوب، خاک، آدمها و... همه و همه مشتاق او میشوند و دوستدارش.
بهشت شب و روز خود را برایشان میآراید و انتظار میکشد که این بندگان خوب خداوند به آنجا برسند و اوست با همهی میوهها و حوریها و کوشکها و بریانیها و لذت چشم و گوش و قلب و....
اینان نه که در شهر رویاها بلکه بر زمین راه میروند و تنها کسی وجودشان را محسوس مییابد که چون آنان پاک و متقی باشد.
به من بگویید که آیا کسی قادر است این ارواح متعالی را ذلیل سازد و به دنی دنیا دلخوش دارد.
حاشا و کلا!
راهش این است که سرسپرده دوست باشی و دل از علایق کنده باشی تا در آن عظمت اهورایی برانگیخته شوی و پیامبر صلح و آزادی شوی.
اگر دل از علایق کنده باشی
به منزل بار خود افکنده باشی
چنان گرم از بساط خاک بگذر
که شمع مردم آینده باشی
آدمها به واسطه بهار در بهار قرآن بهاری میشوند... سبز سبز.
۴. سالی که نکوست...
از قدیم گفتهاند، سالی که نکوست از بهارش پیداست. گمان نمیکنم که این قاعده صد در صد صدق کند؛ چرا که ما ممکن است بهار پر گل و سبزهای داشته باشیم اما پس از آن یک خزان زودرس بسیاری از رشتهها را پنبه کند. خوشیُمنی و تفأّل تنها به طبیعت فیزیکی ربط ندارد، بلکه به این هم وابسته است که پس از بهار اوضاع و احوال چگونه باشد و در چه اهوالی! بیفتیم.
ما برای همه زندگان آرزوی خوشبختی و نو شدن پی در پی میکنیم، اما آرزوها همیشه به تحقق نمیپیوندند و چه بسا ممکن است به کانالی دیگر بیفتند.
حقیقت امر آن است که همه امور ریز و درشت هستی در دست توانای قادر مطلق، پروردگار اوضاع و احوال است و هرگونه که بخواهد امور را میچرخاند، حالها را دگرگون میکند، روزها را نوروز میسازد، قلبها را متقلب میکند، فکرها و اندیشهها را تغییر میدهد و به طور خلاصه آنچه میکند که میخواهد.
اگر بهاری پر باران داشته باشیم، البته که میتوانیم امیدوار باشیم که بساط گل و بستان، فرش خواهد شد و عروس طبیعت خود را برای ما خواهد آراست و با هزار غمزه و ناز عشوهگری خواهد کرد، اما خشها و خشونتهای طبیعت ما روی ماه آن عروس را خواهد خراشید و بهار آزار خواهیم شد و دیری نمیپاید که آنچه شایسته و بایسته دلبستگی است به محاق خواهد افتاد.
چگونه از بهار نارنج کام میگیریم در حالی که، لطافت طبع نداریم و گوش مناسب برای شنیدن آواز بهار نپرداختهایم. باید که لیاقت بهار را داشته باشیم تا ما در کنار بهار و او در کنار ما بیاساید.
چقدر دوست دارم که که در این ایام گل صدبرگ، که چشم هزار به دهان گل خیره مانده است و جوی و کوی جویای صدنام و یاد است، از فرش به عرش صعود کنم و مهربانی و لطف حضرت دوست را نظاره کنم و در ژرفنای حسنای او بیندیشم تا آنچه را که مناسب با این بهار و رحمت است در خود ساری و جاری کنم.
الرحمان، الرحیم، القدوس، السلام، المومن، الخالق، الباری، المصور، الحکیم و در یک کلام همه جمال را.
رحمان و رحیم است که زمستان سرد را از ما ستانده است و بهار زیبای پرطراوت را با هزار نعمت محسوس و نامحسوس ارزانی داشته است.
قدوس است که در این کار پرنقش و نگار، نگارههایی زده دلنواز با هر آنچه در تصور است و نیست از هنر، بیسر سوزن کوتاهی که فکر میکنی دیگر بهتر از این نمیشود.
سلام است که آرامش و سلامتی به واسطه انعام بهاری به زمینیان میرسد که هم محیط بهداشتی است وهم روح و روان را تندرست گردانیده است.
مومن است که اعتماد و یقین و اطمینان را در طبعت پخش کرده است.
خالق است که این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود زده است و «باری» است که از هیچ، بود کرده است.
مصوِّر است که هزار گل به هزار رنگ، هزار پرنده به هزار آوا و هزار هزار به صورت آورده است و صورتگری نموده است.
حکیم است که در میان فصول، بهاری قرار داده است که در آن هوا معتدل، آب فراوان و زمین با آسمان در صلح است و هرچیز دقیقا بر اساس همان چیدمان خداخواسته است.
... و دیگر همه چه بسیارند اسمای جمال که اخلاق بهاری خداوند را در آینه آنان ادراک کنیم و خلق خود را با اخلاق خدایی او رنگ کنیم... که (صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً) [بقرة: ۱۳۸]... رنگ... و چه رنگی نیکوتر از رنگ خدا.
پس شود که؛
الف) در این بهار دلانگیز دلافروز، مهربانیها را به علاوه و کدورتها را منها کنیم که تفریقی مبارک و میمون است.
ب) کاردرست باشیم و هم، عمل خود را تا سرحد اتقان و استواری بالا بکشیم.
ج) به همدیگر سلام کنیم و کوی و برزن را پر از ندای الرحمان کنیم که سلامتی در رفتار و سخن موج بزند.
د) به ابداع رو آوریم و در این سال جدید، فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم؛ نه یک طرح و بلکه طرحهایی که مبتکرانه جنبههای مختلف زندگیمان را در برگیرد.
هـ) محیط خود را تا جایی که مقدور است زیبا سازیم و نقشهایی بدیع در روح و جان بیفکنیم و به هنرمندان ارج بگذاریم که کارشان تصویرسازی است و تصورات آدمی را پر و بال میدهد تا بر دوست به پرواز آید.
و) هر کاری را درست در زمان و مکانش انجام دهیم تا حال غمدیدهمان به شود و آن سر شوریده به سامان آید.
مجال اندک است و حوصلهها کم و الا میتوان سر رشته را گرفت و از همه صفات جمال بهاریه در آورد و هم در جان خود پیاده کرد.
پس آن مثل پارسی را این گونه اصلاح میکنم که؛
سالی نکوست که، با آن نیکویی که خداست و به نسبت بندگان خوب است آغاز شود تا بهاری پدیدار گردد که به فضل خداوند به تاراج خزان نرود و بلکه بهار پشت بهار و گل در پی گل و مهر در پی مهر و نفس اندر نفس ریهها را از اکسیژن حیاتبخش پر کنیم و هرگز مباد که سردی و برف ما را اسیر خود کند.
۵. صدای بهار
آه نوروز و پس از این باید به تماشای بهار هزار رنگ بنشینیم که چهره طبیعت را گلگون میکند. زمانی فرا میرسد که سبزهها میرویند، چلچلهها میخوانند و صدای رعد و برق به گوش میرسد، هوایی دلپذیر و نسیمی فرحبخش و جانافزا خواهد وزید و مژده وصل و طراوت را به ما خواهد داد.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس زشقایق نگران خواهد شد
همه اینها خود را در آینه زیبای طبیعت خواهد نمود.
این آمد و شدهای جریان طبیعت که میآیند و میروند، این بهار و تابستان و پاییز و زمستان، هرکدام دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که اگر ما را به تفکر و تامل در صنع عجیب حضرت دوست نیندازد براستی چه ارزشی دارد.
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ» [آلعمران: ۱۹۰]
آیا سهم ما از بهار دلآرا فقط آن باشد که در دل سبزههای آن آرام گیریم و تفرج کنیم بیآنکه در صنعت و نقاشیهای مجسم رب العالمین بیندیشیم. خوب است موسم بهار به نکات زیر توجه کنیم:
۱. وقتی به دل گلستان و بوستان ره سپردی و در سایهسار باغ و بهجت کهساران نشستی بدانی که به بهشت دلانگیز خدا هم میتوانی بروی، و این را آرمان خود کنی و با این هدف سال نو را آغاز کنی که امسال کاری خواهم کرد که باغ بهشت خود را آباد خواهم کرد و با ذکر و فکر در آن درختان انار و انگور و نخل و میوههای رنگارنگ خواهم کاشت.
وقتی که در دل بهار سفره گستردی به یاد خوانهای بهشت و سفره رب العالمین بیفت که در آن هرچه بخواهی وجود دارد، هر میوهای که بخواهی و گوشت بریان هر پرندهای که دلت خواهد. (واقعه: ۱۹-۲۰)
پس باید که در این بهار دلآرا اخلاق بهشتیان را پیدا کنیم که:
«لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا * إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا» [واقعه: ۲۵ و۲۶]
... که در آن چیز بیهوده و گناه آلود نمیشنوی، جز سلام و سلام... و آرزوی سلامتی که در بهار برای هم آرزوی سلامتی کنیم و حرفهای گوشنواز مورد رضایت رب بزنیم تا دلخوری و ناراحتی پیش نیاید.
برای رسیدن به بهشت باید ملکهی صبر را در خود پرورش دهیم و به ذکر رو آوریم و در دل شب سجده کنیم.
«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا * وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَوِیلاً» (انسان: ۲۴ تا ۲۶)
۲. خدا میداند که چقدر خداوند را برای همه نعمت که در اختیارمان قرار داده است باید که سپاس گذاریم.
لذت چشم در دیدن سبزینههاست، لذت گوش در شنیدن صداهای پرندگان است، لذت زبان چشیدن میوههای بهاری است، لذت روح آرامش در آغوش طبیعت است.
زبان حمد وقتی میچرخد که در برابر طبیعت بایستیم و با نظاره در آن به بزرگی صانع برسیم و سپس از نعمتها آنگونه بهره ببریم که خود فرموده است.
«الحمد لله رب العالمین * الرحمن الرحیم * مالک یوم الدین * ایاک نعبد و ایاک نستعین * اهدنا الصراط المستقیم * صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الا الضالین» (حمد: ۱-۷)
۳. بهار موسم نو شدن و سبز پوشیدن زمین است. سبز میپوشد تا روح و چشم را بنوازد. گلهای رنگارنگ را میفرماید که غنچه را گل کنید، میوهها را تلنگر میزند که برسید... به آبها میگوید که شرشر در دل کوهستانها جاری شوید.
همه اینها برای ماست تا روح و جان ما هم سبز شود و طراوت یابد.
اگر زمین بهاری باشد اما سبزههای ایمان و میوههای حیرت و معرفت در دل ما نرسد و آب حیات معنوی از چشمه دل نجوشد آمدن بهار برای ما چه ثمری دارد.
نگاه کنیم، اما نگاهی پرمعنا که بتوانیم صیادی کنیم.
۴. بهاران زنده شدنی پس از مردن است و مردن به هیچ وجه مترادف با نیستی نیست.
زمستان را دیدهاید که با برف و سرما چگونه حیات را از سبزهها میگیرد و مرگ را صورتگری میکند.
این صورت و آن صورت هر دو جلوههای رنگین طبیعت است که به ما میگوید تغییر لازمه هستی است و اگر تغییر نباشد زندگی متصور نیست.
چه کسی میگوید که در زمستان دانهها از بین رفتهاند، آنها هستند اما امکان رشد و سبز شدن از آنها گرفته شده است. بهار این امکان را فراهم میکند که با آب فراوان، خاک حاصلخیز، هوای معتدل و نور مناسب سبزی و رشد را میسر کند.
این مردگان وقتی فضا را مناسب دیدند سر بر میآورند و حیاتی دوباره مییابند.
این است که مولانا میفرماید:
این بهار نو ز بعد برگ ریز
هست برهان بر وجود رستخیز
این باروری پس از پوشیده شدن دال برآن است که ما پس از مردن همچون آن دانهها سر بر خواهیم آورد و در محضر الهی حاضر خواهیم شد.
راست میگوید خدای بزرگ که:
(مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى) [طه: ۵۵]
ما از خاک سیاه سبز شدیم، در خاک مدتی میمانیم و سپس همچون دانهها مدتی زیر خاک از دیدهها پنهان میشویم و دوباره سبز خواهیم شد.
بدان امید که روسیاه و شرمسار از خواب برنخیزیم!
-----
منابع:
۱. قرآن کریم، تفسیر نور
۲. سیمای رستاخیز، محمد بن احمد کنعان، ترجمه خوش خبر یعقوب، انتشارات صدیقی، چاپ اول، ۱۳۸۴.
۳. صحیح بخاری
۴. صحیح مسلم
نظرات