ما هیچآگاه مثل درختها نبودهایم، امّا هر سال با بهار برای شروع دوبارهی زندگی جشن گرفتهایم و آرزو کردهایم، حافظه مان نو شود، از تن خشکمان شکوفه دربیاید و همه چیز از اول شروع شود. انگار که روزهای قبل اصلا نبودهاند. هر سال آرزو کردهایم روزهای پیش رو متفاوت باشند. ناراحتیها پشتِ درِ ٢٩ اسفند بمانند و با ما وارد سال بعد نشوند. انگار که آنها چیزی جز ما هستند. چیزی جز حافظهی ما، و خطهای صورت ما. غافل از این که ما هیچ گاه مثل درختها نبودهایم.
ما هر روز را با زخمهامان با جای زخمهامان، با فقدانها و دردهامان تمام میکنیم
و فردا دوباره تمامشان را توی چینهای دور چشممان، تارهای سفید موهایمان و شِکنهای بخش حافظهی مغزمان جا می دهیم و روز را شروع می کنیم. ماه را شروع می کنیم، سال را شروع می کنیم. اصلا ما خودِ رنجهای بُرده مان هستیم. ما خودِ جاهای خالیِ ادراک کرده مان هستیم و زمان برای ما نقطهی بُرِشی ندارد. ما در زمان جریان داریم و وقتی سال جدید و بهار را شروع می کنیم، چیزی از ما پشتِ در نمیماند.
اما ما دوست داریم باور کنیم که مثل درختانیم. که با بهار حافظه مان نو میشود. دوست داریم باور کنیم زندگیمان نقاط برش زیادی دارد؛ مثل فردا، شنبه، ماه بعد و سالِ نو. ما به فرصتهای دوباره دل دادهایم. ما با وعدهی تمام شدنِ چیزها، عوض شدنِ روزها دلخوشیم. ما برای نفس تازه کردن، برای ادامه دادن، به بهار، به دیدن حافظهی جدید درختها نیازمندیم. غافل از این که ما در یک پیوستار زندگی می کنیم و دردها و رنجهایمان با نو شدنِ روزها و سالها پاک نمیشوند.
فصل بهار
ما هیچگاه مثل درختها نبودهایم. ما بهتر زیستهایم. ما زندگی چندبارهی درختان را با یک حافظهی مشترک زیستهایم. ما از جای زخمهامان برای سالهای بعد یادداشت برداشتهایم. ما با هر زخم، با هر فقدان، با هر اندوه، هویت تازهای شکل دادهایم و آن را با خود به فرداهایمان کشاندهایم.
ما هیچگاه مثل درختها نبودهایم؛ رشد ما هیچ گاه محدود به بهار نبوده است. ما هر روزی را که زیستهایم، رشد کردهایم. از پسِ دردها و از دست دادنها رشد کردهایم. با شروع فصل و سال، آغار نشدهایم، بلکه ادامه یافتهایم. با همهی اینها هر سال با بهار، برای شروع دوبارهی زندگی جشن گرفتهایم و آرزو کردهایم، حافظهمان نو شود، از تن خشکمان شکوفه دربیاید و همه چیز از اول شروع شود. انگار که روزهای قبل اصلا نبودهاند. ما آرزو کردهایم که مثل درختان باشیم. غافل از آن که ما از درختان پویاتر بودهایم. از آنها بیشتر زیستهایم.
اصلاً رشد کردن و تداوم داشتن در لحظهها خاصیت ماست. هزار خاطره، هزاران هزار اتفاق، با خود به سال جدید آوردهایم و اتفاقات این سال را با عصارهی تجاربمان از سالهایی که گذشت، رقم خواهیم زد. یا درس خواهیم گرفت، خودمان را خواهیم شناخت و تغییر خواهیم کرد، یا بدون شناختنِ چیزی بیشتر از خود، الگویی را مکرر ادامه خواهیم داد. این سال جدید نیست که روزهای ما را آیندهی ما را شکل می دهد؛ ما هیچ گاه مثل درختها نبودهایم، ما هستیم که سالها و روزهای خود را می سازیم.
نظرات