نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم ،ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن، دوباره ایام حج را احساس کن. این دههی ذیحجه را هر روز را باشکر الله تعالی آغاز میکردم زیرا در سرزمینی قدم میزدیم که ... به قول استادویسی آهسته، کمی فکر کن پا در جای پای چه کسی میگذاری؟؟!! ساعت سه و نیم شب هست طبق معمول کمی زودتر از هتل بیرون اومدیم تا نماز شب را همراه میلیونها حاجی درحرم باشیم، ذیحجه شروع شده بود حجاج تقریبا همه تو مکه بودن. تا به مکه برسیم تا طبقه چهارم رو بسته بودند مالامال از جمعیت بود از طبقه چهارم وارد شدیم ازدحام جمعیت راه نمیداد امّا قسمت خانمها کمی جا داشت با پله برقی به طبقه همکف رفتیم، نگهبانی که در قسمت مروه ایستاده بود با لهجه شیرین عربی فریاد زد حجیه، حجیه، اشاره کرد میتونی وارد قسمت خانمها بشی، با خوشحالی وارد شدم در کنار حجاج خواهر افریقایی نشستم ابتدا نماز سنت تحیةالمسجد خواندیم و سپس نماز شب، بعد صدای دلنواز اذان آمد و نماز صبح را ادا کردیم، باهمسرم در سیل جمعیت ناپدید شدیم و به طواف رفتیم. الهی خودرا ذرّهای دیدم در اقیانوس، این چه شوریست ،حواست کجاست، دور چه میگردی، برای کی طواف میکنی، به یاد کی طواف میکنی؟؟؟ آیا دلت راخالص کردهای چو ابراهیم، آیا حاضری خودت را فرزندت را، داراییت را در راه خدا بدهی ... ادامه دارد ...
نظرات