اشاره: کشتار مسلمانان بىگناه میانمار در روزهاى اخیر یکى از وقایع تلخ تاریخ معاصر جهانى است که قلب انسانها را به درد مىآورد. رفتارهاى ضد انسانى در مناطق مسلماننشین اعمّ از قتل عام و آتش زدن جان و مال اقلّیّت مسلمانان میانمار سبب شده است صدها نفر قربانی و هزاران نفر از خانه و کاشانه خود آواره شوند.
در گفتوگوی زیر با جلیل بهرامینیا،کارشناس ارشد الهیات (تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی) از دانشگاه تهران و ساکن روانسر (استان کرمانشاه)، به برّرسی و واکاوی این فاجعهی انسانی و کمیّت و کیفیّت بازخوردها و واکنشهای جامعهی جهانی در قبال این موضوع میپردازیم:
- امروز دبیرکل سازمان ملل کشتار مسلمانان روهینگیا را به پاکسازی قومی تعبیر نمود؛ به نظر شما علل این کشتار از سوی ارتش میانمار چه میتواند باشد؟ آیا میتوان آن را جنگ عقیدتی میان بودائیان و مسلمانان تلقّی نمود؟
دوست داشتم قبل از اینکه سؤالی پاسخ داده شود، خدمت شما عرض کنم که ورود اسلام به میانمار (یا قبلاً به آن برمه میگفتند) به قرن اول اسلام برمیگردد و مطابق اسنادی که وجود دارد، در همان قرن اول اسلام و با شکسته شدن یک کشتی تجاری که دست مسلمانان بوده است، آنان در این سرزمین به اجبار پیاده شدند و ماندند و زندگی در آنجا را شروع کردند. یعنی حدود سال ٧٢٨ میلادی (قرن ٨ میلادی) اسلام در آن منطقه حضور پیدا کرد و با توجه به تبلیغاتی که کردهاند و جمعیتی که آنجا دین اسلام را پذیرفتهاند تدریجاً آمارشان زیاد شده است.
آن مسلمانان حکومت محلّی هم داشتند؛ حتی حدود ٣٥٠ سال و در حدود بیش از ٤٠ حاکم محلّی مسلمان داشتند؛ تا اینکه در اواخر قرن ١٨ام میلادی یک بودائی به نام «بودا بای» در ١٧٨٤ میلادی این بخش مسلماننشین میانمار را که به آن آراکان یا راخین یا راکین میگویند، تصرّف میکند و به حکومت خودش ملحق میکند و حدود ٤٠ سال بر آنجا حکومت میکند تا اینکه در ١٨٢٤ یعنی در نیمهی اول قرن نوزدهم، انگلیس که آن موقع هند را در مستعمرهی خود داشت، این منطقه را تا حدود ١٩٤٨ مـ. تصرّف میکند. البته این را خدمت شما عرض کنم که با توجه به سیاست انگلیس با شعار «تفرقه کن و حکومت بینداز» در سال ١٩٤٢ بودائیان آنجا که به آنان «ماغ» میگویند با اسلحهای که در اختیارشان گذاشته بودند حدود ١٠٠هزار مسلمان را قتل عام کردند.
خاطرهی تلخ این قتل عام و کشتار در تاریخ آن مردم و کشور باقی است و تأثیرات خودش را دارد و هنوز هم کسانی هستند که تجربهی تلخ آن جنگ و کشتار را دارند و طبیعتاً آنان به واسطهی اینکه تا شکلگیری فرهنگ لیبرال و فردیت که به همین چند دههی اخیر برمیگردد، هویّت اجتماعیشان بیشتر با دین تعریف میشده و دستهبندیهای اجتماعیشان حول محور دیانت و مذهب صورت گرفته و رنگ و بوی دینی پیدا کرده، این نزاع و تنافر و همگریزی و همستیزی دینی طبیعتاً بر مناسبات سیاسیشان تأثیر گذاشته است. این کشور در ١٩٤٨ به دنبال جنگ جهانی دوم از استعمار انگلستان مستقل میشود؛ به شرط اینکه به اقوام و اقلّیّتهایی که آنجا هستند در صورت تمایل خودشان، استقلال بدهد.
حتی در مراسمات استقلال برمه یا میانمار از انگلستان، بهرغم اینکه حدود ١٣٠ نژاد، بافت اجتماعی آن کشور را تشکیل میدهند، همهی گروهها را به مراسم استقلال دعوت کردند به جز مسلمانان؛ به خاطر همان نزاعها و درگیریهایی که سابقهی تلخش در خاطر دو طرف وجود داشت و آنان از اینکه اسلام توسعه پیدا کند خوف داشتند. آراکان یا راخینی که در جنوب غربی کشور میانمار و در مرز بنگلادش وجود دارد، حدود ٧٠درصد آن را مسلمانان تشکیل میدهند؛ البته در کلِ میانمار حدود ١٠میلیون مسلمان زندگی میکنند که حدود ٥میلیون در آراکان بوده و حدود ٦میلیون آنان تحت تأثیر جنگها و نزاعها از آن مکان گریختند و الآن در کشورهای دیگر زندگی میکنند.
حدود ١٩٦٣ مـ. حکومت نظامی در برمه شکل میگیرد، تحت سلطهی ژنرالی به نام ژنرال «یونین» و با افکاری ماتریالیستی و کمونیستی. او با حمایت دولت چین و روسیهی آن زمان و با توجه به سیاست هویّتی و نگرش فکری خودش وضعیت مسلمانان را از دوران گذشته بدتر میکند.
الآن نیز طبق آمار رسمی که خود دولت میانمار اعلام کرده، نسبت مسلمانان از حدود ٥٤ میلیون حدود ٤درصد است؛ البته خود افراد آنجا تعداد مسلمانان را بیشتر میدانند.
به هر حال خدمت شما عرض کنم که تحت تأثیر این عوامل و این نزاعهای هویّتی و عقیدتی و... اکنون آنجا وضع بسیار وحشتناک است. تبعیض سازمانیافته، قتل، کشتار، اجبار به خروج و آوارهسازی، منع تعلیم و تربیت، حتی منع تولّد، همهی اینها علیه اقلّیّت مسلمان وجود دارد. سال ١٩٨٣ مـ. که قانون شهروندی تصویب میشود میانماریهای غیرمسلمان تعریفی را مبنایی برای قبول افراد تحت عنوان شهروند برمه یا میانمار قرار دادند به اینصورت که کسانی را که قبل از سال ١٨٤٤ مـ. یا آن حدود، در میانمار بوده باشند، جزو شهروند قبول میکنند. حال دولت میانمار و مردم غیرمسلمان میگویند که مسلمانان برمه برای کارگری و خدمت به انگلیسیها از کشورهای همجوار مثل بنگلادش آورده شدهاند و آنان را اساساً شهروند لایق احترام سیاسی و خدمات عمومی که توسط دولت ارائه میشود، نمیبینند و در کمپها و اردوگاههای مخصوص نگهداری میکنند. در نتیجهی این فشارها البته گروههای نظامیای هم از مسلمانان آراکان یا روهینگیا تشکیل شده و الان یک نزاع نظامی شکل گرفته که نتیجهاش را میبینیم.
- اگر به تاریخ معاصر میانمار مراجعه کنیم مسلمانان میانمار با چه مشکلاتی مواجه بودهاند؟ اگر ممکن است موارد نقض حقوق بشر در این کشور علیه اقلّیّت مسلمان را بیان کنید.
اولین مورد نقض حقوق بشر، انکار هویّت است. شما میدانید که روشهای مختلفی وجود دارد در زمینهی سیاستهایی که حکومتها در مورد اقلّیّتها بهکار میبرند، که اولین آنها انکار هویّت آنان است؛ مثلاً قبول نمیکنند که اصلاً یک هویّت قومی یا مذهبی یا دینی در آنجا وجود دارد.
مورد دوم تحریف است؛ مثلاً فرض کنید به عنوان مثال به کردها میگویند ترک کوهی. آنان این هویّت را انکار کردهاند. گفتهاند اساساً دخلی و سهمی در این کشور ندارند.
مورد بعدی سرکوب است. آنان را به واسطهی همین تفاوت هویّتی مورد سرکوب قرار دادند. منع حقوق قانونی است. طبیعتاً وقتی یک فردی را جزو آن کشور حساب نکنند و شناسنامه و کارت ملی آن کشور را برایش صادر نکنند، به معنای منع او از برخورداری از تمام حقوق قانونی و سیاسی و آموزشی است. مصادرهی مؤسّسات مذهبی و منع تعلیم و تربیت خاص آن هویّت؛ بودائیان مساجد و مدارس دینی مسلمانان را مصادره و تبدیل به مدارس بودائیان کردند؛ بعضیها را حتی به زمین ورزشی تبدیل کردهاند. آوارهسازی، اجبار به خروج و تبعید، یعنی همه نوع موارد نقض حقوق بشر علیه این اقلّیّت: در فقر نگهداشتن، جدا از جامعه قرار دادن، منع تعامل و ارتباطات، حتی منع ازدواج، منع فرزندپروری... همهی آنچه که برای نابودی یک اقلّیّت ممکن است، متأسفانه علیه مسلمانان میانمار اعمال شده است.
- عکسالعمل اقلّیّت مسلمان در قبال تبعیض، ستم و نقض حقوق بشر توسط دولت این کشور تاکنون چگونه بوده است؟ آیا مواردی هم بوده که به مقابله به مثل و خشونت و عملیات نظامی علیه این دولت متوسّل شوند؟
طبیعتاً بله؛ با توجه به اینکه مسلمانان اقلّیّت بودهاند و آن هم یک اقلّیّت فراموش شده. این را یادآوری کنم که به هر حال درست است همدینی و اشتراک عقیدتی در دین اسلام یک سری وظایف را بر برادران دینی اعمال میکند، اما به قول یکی از دوستان، مسلمانان بدون نفت خیلی سرنوشتشان برای دیگران مهم نیست. این اقلیت اغلب فرار کردهاند، یعنی الآن متأسفانه آنقدر فشار زیاد بوده که شاید بیشتر از حدود ٦میلیون آنان به کشورهای دیگر فرار کردهاند. حتی به وضعی رسید که مالزی درسال ١٩٩٧ ورود آنان را منع کرد. مسلمانان فراری در کوالالامپور کمپی مربوط به سازمان ملل و سازمان پناهندگان را ایجاد کردند و همچنین به بنگلادش و کشورهای دیگر گریختند. این اواخر اقلیت مسلمان جبههای نظامی به نام جبههی انقاذ یا جبههی نجات تشکیل شده است که با حکومت مبارزهی مسلحانه میکند و در حال حاضر هم این خشونتهایی که وجود دارد دولت بهانهاش این است که این روستاها کانون این حرکت مسلّحانه است. یعنی فاز نظامی مبارزهی آنها به چند سال میرسد.
- امروز موج جدیدی از خشونتها، کشتار و آوارگی علیه این اقلّیّت مسلمان در میانمار شروع شده و باعث نگرانی در میان مسلمانان نیز شده است. اما سؤال اینجاست که سازمانها و کشورهای اسلامی تاکنون چه عکس العمل جدّیای نسبت به این کشتار و نقض آشکار حقوق انسانی انجام دادهاند؟ آیا در این زمینه شاهد انسجام و هماهنگی لازم در جهان اسلام بودهایم؟
این واکنشها در دو سطح رسمی و حکومتی و سطح مدنی است. در سطح مدنی که شخصیّتها، احزاب اسلامی، گروهها و مؤسسات مدنی اکثراً واکنش نشان دادهاند و ابراز همدردی کردهاند و دیگران را به واکنش و اعتراض به این قتل و کشتاری که الان علیه این مسلمانان توسط دولت انجام میشود، فراخواندهاند.
در سطح رسمی هم تا آنجایی که من یادم هست دولت ترکیه و آقای اردوغان واکنش خوبی نشان دادهاند؛ دولت افغانستان هم تلفنی با وزیر خارجه ایران و با دیگران در این زمینه تماسهایی داشتهاند و در چچن هم، حکومت چچن گردهمای بسیار بزرگی تشکیل داد و در حد سخنرانی و اعلام حمایت، واکنش مؤثری داشتند. در سطح رسمی هم روز به روز واکنشها گستردهتر میشود. جدیداً هم من صفحهی مخصوص به آراکان را در فیسبوک که نگاه کردم آقای چاووش اوغلو اعلام کرده که تصمیم دارد به این زودی یک کنفرانس بینالمللی در آمریکا برای بررسی وضعیت این مسلمانان برگزار کند و با مشارکت سازمانهای بینالمللی و کشورهای مختلف این مسأله را به لحاظ سیاسی و به لحاظ رسانهای یک مقداری بیشتر مورد توجه قرار بدهند. اتّحادیّه جهانی علمای اسلامی هم محکوم کرده بود ولی در خصوص واکنش سازمان کنفرانس اسلامی و سازمان همکاری اسلامی اطّلاعی ندارم؛ در کل واقعاً بخش مدنی و بخش اجتماعی جهان اسلام بسیار نسبت به این قضیه خشمگین است.
- حال اگر به جامعه بینالمللی و حقوق بشری در قبال کشتار مسلمانان روهینگیا بپردازیم به نظر شما آیا این مجامع مدافع حقوق بشر و دموکراسی توانستهاند موضعگیری قابل قبولی در این زمینه از خود نشان بدهند؟ چرا علیرغم تقبیح بینالمللی، این فاجعه و نسلکشی همچنان استمرار یافته است؟
بهرامینیا: واکنش جامعه بینالملل در دو سطح محکوم کردن لفظی و اقدام عملی بوده است. اقدام عملی آنان حدود سال ١٩٩٧ که به دلیل اینکه مسلمانان آراکان در صندوقهای رأی ـ که آنجا رأیگیری برگزار شد ـ رأی به حزب حاکم نداده بودند، مورد خشم واقع شدند و با توپ و تانک و... روبرو شدند و نوعی انتقامگیری از آنها شروع شد؛ موج آوارگیشان در آن تاریخ شروع شد ولی با حمایت سازمان ملل حتی حدود ٩٠هزار نفر از این مهاجران بازگردانده شدند. ولی حالا به صورت عملی اینکه چه اقدامات دیگری صورت گرفته در این زمینه اطلاع دقیق ندارم. اینکه آیا قطعنامهای در این زمینه صادر شده باشد یا نه!
ولی به هر حال حکومت میانمار آنچنان که میدانید یک حکومت نظامی بود نه حکومتی که پایبند ارزشهای پلورالیسم سیاسی و دموکراسی و... حتی خانم سوچی خودش مدت زیادی در زندان بوده و بعد از شبه انقلابی که صورت گرفت و حکومت نظامی را کنار گذاشتند، ایشان سرکار آمدند. منتها یک حالت احتقان و انباشت نفرت و خصومت در آنجا وجود دارد که خود خانم سوچی میگوید: من هرگاه در مورد دموکراسی و حقوق بشر و مراعات آزادی و اقلیتها و... صحبت میکنم، این تندروها بیشتر تحریک میشوند و خون بیشتری از این مسلمانان ریخته میشود.
در نتیجه من اگر به صورت ریز و مستند بخواهم اشاره کنم چه اقدامات عملی توسط این سازمان صورت گرفته نتوانستم جمعآوری کنم ولی اینکه محکوم کردن به لحاظ سیاسی و رسانهای و از دولت خواستهاند که به حقوق اقلیتها توجه کند در این سطح وجود داشته و حتی جدیداً شما هم اطلاع دارید و در اول فرمایشاتتان هم گفتید که آمریکا محکوم کرده، سازمان ملل محکوم کرده، حتی این را به جینوساید تعبیر کرده بودند، در این حد من اطلاع دارم.
- آقای بهرامینیا به نظر شما مسلمانان امروز چگونه میتوانند با این معضل بینالمللی مقابله کنند؟ یا چه ابزارهایی برای حل و فصل این نقض حقوق شهروندی اقلّیّت مسلمان در برمه در اختیار دارند؟
در بخش مدنی از طریق تشکیل کمپینها، شرح وضعیت آنان در نشریات و رسانهها، فشار به حکومتها و فشار به حکومتهای خودشان میتوانند این کار را بکنند. همچنین از طریق سازمانهای اسلامی، احزاب، سازمانهای مدنیای که وجود دارند و از طریق ارتباط با سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر و تحریم ـ البته که این خیلی امیدی به آن نیست ـ البته حکومتهای اسلامی با توجه به اینکه تعدادشان خیلی زیاد است میتوانند به راحتی با تحریم اقتصادی و فراخواندن سفرا، به حکومت حکومت میانمار فشار وارد کنند.
متأسفانه مسلمانان برمه تا قبل از این جریانات اخیر خیلی در میان مسلمانان شناخته شده نبودند. تبلیغات حمایتی اگر بشود، اقدامات سیاسی از طریق احزاب، ارسال کمکها، پناه دادن به مسلمانانی که آنجا هستند و... همهی این کارها در دنیای کنونی ممکن است؛ منتها به شرط اینکه در معرفی این مسلمانان و بیان وضعیت رقّتانگیزشان و ظلم و فشار و جنایتی که علیه آنان میشود، تبلیغات کافی و مناسبی انجام شود.
- امروز خانم آنگ سان سوچی، رئیس دولت برمه که در جهان به عنوان یکی از نمادهای دموکراسی و دفاع از آزادی مطرح است، انتقادات علیه دولتش را قلب واقعیت خوانده و اصولاً میگوید: اصلاً چنین خشونتهایی با این حجم دروغ است و قلب واقعیت است. به نظر شما حق با کدام یک از طرفین است؟ آیا ادعای مسلمانان در این قضیه به واقعیت نزدیکتر است یا خانم آنگ سان سوچی که برندهی جایزهی صلح نوبل هم هست؟
میشود گفت خانم سوچی الان از یک فعال حقوق بشری به نوعی تنزّل پیدا کرده به یک حاکم. کم هستند کسانی که مثل نلسون ماندلا وجاهت آزادیخواهی و انصاف خودش را در سیاست حفظ بکنند. تحلیلها میگویند سوچی بیشتر به واسطهی حفظ رأی حزب خودش - حزب دموکراسی ملّی - چنین عمل میکند چون میداند اگر از مسلمانان حمایت بکند رأی اکثریت مردم را از دست میدهد. با توجه به آن مسائلی که عرض کردم آن تاریخ پرتنش و نفرتزایی که وجود دارد، برای ایشان سقوط سیاسی است. وگرنه مسألهی جنایتهایی که علیه مسلمانان صورت میگیرد تأیید سازمانهای حقوق بشر و سازمان ملل را دارد و میدانید که از آن تحت عنوان نسلکشی و جنایت علیه بشریت نام بردند که اینها واژههای معناداری در حقوق بینالملل و در حقوق بشر هستند و واضح و آشکار است خیلی به سخن ایشان توجه نمیشود.
- به عنوان سؤال پایانی، به نظر شما این خشونتهای سازمانیافتهی دولت برمه علیه اقلّیّت مسلمان زمینه و بستری را فراهم نمیکند که گروههایی امثال داعش و القاعده فعالیتهای تروریستی و خشونتآمیز خود را در سراسر جهان گسترش بدهند؟ آیا خشونت عریان علیه مسلمانان در گوشهای از جهان خود بسترساز این نیست که گروههایی به عنوان مدافع اسلام خشونت را با خشونت جواب دهند؟
به لحاظ کلی فضای فشار سیاسی و مخصوصاً ناامیدی از احقاق حق، حاصلخیزترین فضا برای رشد خشونت است و این در دنیا ثابت شده است. هر جا که اختناق سیاسی باشد افراط بستر مناسبی برای رویش پیدا میکند. این حجم از خشونت و سنگدلی و قتل و کشتاری که در جهان امروزی، جهان رسانهای و دهکدهشده اعمال میشود، قطعاً تأثیر دارد و مخصوصاً اگر نهادهای بینالمللی و سازمانهای مدافع حقوق بشر اقدام جدّیتری انجام ندهند و اعتبار اخلاقی خودشان را در این زمینه بازسازی نکنند، به لحاظ اعتبار اجتماعیشان در سطح جهان دچار مشکل میشوند. مخصوصاً در جهان اسلام و در این شکّی نیست. منتها از طرفی هم احزاب و گروهها خیلی نمیتوانند از طریق فعالیت مسلّحانه، به لحاظ سیاسی به نان و نوایی برسند. گمان میکنم با توجه به اینکه در شبکههای اجتماعی در میان مسلمانان این همه نگرانی و ناراحتی وجود دارد، این همه احساس تنگی و احساس بیپناهی وجود دارد، خب کسانی هم هستند که میشود گفت از این احساسات و غلیان عواطف استفاده میکنند برای تغذیهی نگرشهای نظامی و خشونتطلبانه و از این گریزی نیست؛ ولی فکر نمیکنم به آن صورت بشود. یعنی فاز نظامی به لحاظ اینکه در سطح جهانی مقبولیتی ندارد و مسلمانان برمه هم پشتیبانان قویای ندارند که آنها را به لحاظ لجستیک ساپورت کند، از این جهت فکر نمیکنم خیلی بتواند برای آنان مؤثر باشد.
نظرات