راب مالی نماینده آمریکا در امور ایران پس از سفر خاورمیانهای خود گفته است که کشورهای حاشیه خلیج فارس در صورت احیای برجام آماده توسعه روابط سیاسی و اقتصادی خود با ایران هستند.
جدا از این که سخنان مالی گویای این واقعیت تلخ است که در کل روابط خارجی ایران، چه سیاسی چه اقتصادی، تحت الشعاع تحریمهای آمریکا و سیاست فشار حداکثری این کشور قرار گرفته است و بدون به نتیجه رسیدن مذاکرات وین و لغو تحریمها امکان گشایشی جدی در روابط خارجی ایران به ویژه در حوزه اقتصادی وجود ندارد، اما یک روی دیگر این اظهارات این است که عادی شدن روابط میان ایران و عربستان منوط به رسیدن به توافق در وین و به تبع آن احیای برجام است و بدون آن امکانپذیر نیست. از این رو، با توجه به تاکیدات مکرر دولت جدید ایران بر توسعه روابط با همسایگان، به نوعی دولت آمریکا اعلام میکند که این مساله از طریق رسیدن به توافقی با آن در مذاکرات غیرمستقیم وین امکانپذیر است.
این حجم گسترده تاثیرگذاری آمریکا بر روابط خارجی ایران دو دلیل عمده دارد: نخست هژمونی آمریکا در سیاست بینالملل و الزامات آن در جهت دهی به روابط فیمابین کشورها و دیگری برآیند شناخت غیرعلمی تصمیمسازان و کارگزاران سیاست خارجی از ماهیت روابط بینالملل در دنیای مدرن و حرکت بر مدار شناختی کلاسیک از این روابط است که کارآیی خود را از دست داده است. واقعیت این است که نظریهپردازان داخلی هنوز در تعاریف کلاسیک و کلیشهای مولفههای قدرت، استقلال، روابط خارجی، خودکفایی و غیره ماندهاند و این مقولات کلیدی در دنیای مدرن تعاریفی نوین بر اساس مقتضیات و تحولات جدید یافتهاند که اگر در تصمیمسازیها ملاک قرار نگیرد، نتیجه آن میشود که امروزه میبینیم اقتصاد و روابط خارجی ایران بدون هیچ گونه رابطه دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی با آمریکا، آن چنان سخت تحت تاثیر تصمیماتی قرار میگیرد که در کاخ سفید اتخاذ میشود و کشور با وجود برخورداری از منابع عظیم، اما به علت درهم آمیخته نشدن اقتصاد آن با اقتصاد بینالملل امروز فاقد بازدارندگی اقتصادی شده و اقتصاد به پاشنه آشیلی تبدیل شده است. در واقع، در دوران بین المللی شدن اقتصاد و تقسیم کار ناشی از آن، استقلال اقتصادی در معنایی که در گذشته نظریه وابستگی از آن مستفاد می کرد، دیگر محلی از اعراب ندارد.
فارغ از این مباحث بنیادین، قبلا هم در یادداشتهای متعددی بر این گزاره تاکید شده است که تنشهای منطقهای ایران به ویژه با عربستان بر اثر طولانی شدن و لاینحل ماندن به بخشی از تنش بزرگتر با آمریکا و در کل غرب تبدیل شده است؛ به گونهای که زمان برای حل یکی بدون دیگری تا حدود زیادی از دست رفته است. از این جهت، نتیجه گفتگوها با عربستان به نوعی با سرنوشت مذاکرات وین گره خورده است.
همچنین، عربستان و اسرائیل دو طرف منطقهای مخالف برجام بودند و خروج آمریکا از این توافق هم به نوعی نتیجه لابیگری آنها در دولت ترامپ بود. حالا این پرسش هم مطرح است که عربستان که خود مخالف برجام بود، چگونه حاضر است پس از احیای آن روابط خود با ایران را نه تنها از سربگیرد، بلکه گسترش دهد؟ البته اسرائیل نیز با وجود مخالفتهای سرسختانه خود با بازگشت آمریکا به برجام اخیرا به نوعی موضع اعلامی خود را تعدیل کرده و بنی گانتز گفته است که تلآویو در صورت بهبود برجام و توسعه آن با شمولیت مهار برنامه موشکی و سیاست منطقهای ایران با آن موافق است.
عربستان نیز چنین خواستههایی را مطرح کرده و احتمالا موافقت آن با احیای برجام مشروط به تامین این خواسته هاست که این خود به معنای همان برجام پلاس است. حالا باید دید، منظور آمریکا از احیای برجام چیست؟ صرفا زنده کردن همان توافق 2015؟ یا احیای سطحی از آن و ریلگذاری برای توافقی جامعتر است که متحدان منطقهایش با این اطمینان خاطر با احیای خود برجام موافقت کردهاند؟ یا این که آمریکا در سایه دشواریهای احیام کامل برجام 2015 و همچنین رسیدن به برجام پلاس توانسته است موافقت این متحدان را با توافقی موقت به عنوان پیش مقدمهای برای توافق کاملتر جلب کند. در این صورت چون همچنان بخش اعظم سیاست فشار حداکثری حفظ خواهد شد، احتمالا عربستان نیز با چنین توافقی تحت عنوان احیای برجام موافقت کرده است. البته ناگفته هم نماند که خروج آمریکا از افغانستان و سپس عراق به یک نوع نگرانی در میان متحدان منطقهای آن دامن زده است، از این رو، بعید نیست که یکی دیگر از دلایل موافقت ریاض با احیای برجام از سرناچاری و معطوف به همین نگرانیها باشد.
نظرات