تماسها برای آشتی با دمشق حدوداً از سه سال پیش شروع شده بود، اما زیرزمینی و در ماه گذشته با تماس تلفنی عبدالله دوم و بشار اسد رنگ علنی به خود گرفت؛ تا این که وزیر خارجه امارات هفته پیش به دمشق رفت و مورد استقبال گرم اسد واقع شد؛ سفری که با بازگشت سردار جواد غفاری فرمانده نیروهای ایرانی در سوریه به تهران همزمان شد و همین هم محمل بیشتری برای گمانهزنیها فراهم کرد.
اما داستان این هروله عربی چیست؟
واقعیت این است که ساختار نظام سوریه تفاوتی ماهوی با بیشتر ساختارهای قدرت عربی ندارد؛ چه پادشاهی چه ریاست جمهوری. یک ساختار غیردموکراتیک و موروثی که مشکل کشورهای عربی با آن، نه ماهیت علوی این ساختار، بلکه ارتباط آن با جمهوری اسلامی و حزب الله است. در کنار آن نیز، سوریه هر چند با طرح صلح عربی عربستان در سال٢٠٠٢ موافقت کرده بود که متضمن شناسایی اسرائیل است، اما در قبال منازعه فلسطین موضع متفاوتتری نسبت به بیشتر کشورهای عربی دارد و به پلی برای انتقال تسلیحات نظامی به حزب الله لبنان تبدیل شده بود. همچنین گروههای فلسطینی چون حماس و جهاد اسلامی در دمشق دفتر نمایندگی و حتی مراکزی برای آموزش نظامی داشتند. اما حالا موقعیت سوریه در منازعه با اسرائیل تضعیف شده و کار به جایی رسیده است که روزانه در معرض حملات اسرائیل قرار میگیرد، بدون این که پاسخی مشابه داده شود. البته مقابله به مثل به یک جنگ منجر خواهد شد که اولا توان نظامی به تحلیل رفته سوریه آمادگی ورود به این جنگ را ندارد و ثانیا پیامد آن میتواند بر هم خوردن معادله برآمده از جنگ داخلی و سرنگونی نظام حاکم باشد. از این رو، میتوان گفت که اسرائیل فعلا برنده اتفاقات یک دهه اخیر در سوریه است. همچنین اگر سوریه در گذشته تهدیدی علیه اسرائیل به شمار میرفت، امروزه تلآویو از این بابت خیالش تا حدودی آسوده است و حضور نظامی روسیه در این کشور این آسودگی خاطر را بیشتر میکند.
اما در آن سو، مساله ارتباط دمشق با جمهوری اسلامی ایران و حزب الله همچنان پابرجاست و در یک دهه اخیر تقویت شده است. قطع این ارتباط امکانپذیر نیست، اما به حداقل رساندن و خنثی کردن آن هدف آشتی عربی با دمشق است. اما بازیگر پشت پرده آن کیست؟
بعد از بقای نظام سوریه به عنوان هدف مشترک ایران و روسیه، دیگر آن منفعت مشترکِ جهتدهنده روابط دو بازیگر در سوریه منتفی شده و جای خود را به تعارض منافع داده است. موقعیت سوریه در همسایگی با اسرائیل و لبنان در سیاست منطقهای ایران که بر مدار عداوت با اسرائیل تعریف شده است، اهمیتی ویژه دارد. اما اتفاقا منافع روسیه در سوریه در نقطه مقابل این رویکرد ایران قرار دارد و اصل امنیت اسرائیل در سیاست خاورمیانهای مسکو جایگاه مهمی دارد. از این جهت، روسیه حضور نظامی ایران و حزب الله را در سوریه بر نمیتابد، اما در عین حال هم نمیخواهد خود را در تقابل آشکار با تهران قرار دهد و وارد یک چالش جدی شود. به همین علت دو رویه در پیش گرفته است؛ نخست این که دست اسرائیل را برای مقابله با حضور نظامی ایران و حزب الله در سوریه بازگذاشته است و اگر هم هماهنگی ضمنی در کار نباشد، نفس بیعملی پدافند روسی در سایه اطلاع پیشینی و لو چند دقیقه قبل از حملات، برای اثبات سطحی از تبانی کافی است. اما رویه دوم نیز کشاندن پای کشورهای عربی به سوریه است؛ آن هم کشورهایی که با اسرائیل رابطه آشکار یا غیر مستقیم دارند، از مصر و اردن گرفته تا امارات و عربستان. از این رو، میتوان گفت که پشت پرده این بازگشت عربی، روسیه قرار دارد. گزارشهایی هم بر این مدعا صحه میگذارد. البته با وجود مخالفت اعلامی آمریکا، اما چراغ سبز آن برای کشورهای عربی متحد خود برای آشتی با دولت سوریه مشهود است و اگر غیر از این بود که آمریکا قانون تحریمی "قیصر" را علیه این کشورها اعمال میکرد. به هر حال، مادام که منفعت اسرائیل در این آشتی است، موافقت آمریکا هم همراه آن است.
همچنین روسیه به عنوان بازیگری بینالمللی در سوریه با یک کشور ویران مواجه است و همین در سایه عجز آن در بازسازیاش یک تهدید جدی برای تامین نفوذش در آینده است. اما تحت فشار تحریمهای آمریکا، شرکتهای روسی تمایلی برای مشارکت فعال در بازسازی ندارند و حتی در جریان سفر اخیر نفتالی بنت، پوتین از وی خواست که به آمریکا برای مستثنی کردن شرکتهای روسی از تحریمها فشار بیاورد. از این رو، کشاندن پای همه متحدانِ عربِ آمریکا به سوریه این هدف را هم دنبال میکند که آنها در بازسازی سوریه مشارکت کنند و همین امر تحریم همه این متحدان از جانب آمریکا را دشوار میگرداند. البته برآیند و غایت این مشارکت هم جز تنگتر کردن عرصه بر ایران در سیاست و اقتصاد سوریه نیست؛ چیزی که هم آمریکا، هم روسیه، هم اسرائیل، هم این دول عربی میخواهند.
نظرات