یک قاعدهی جدید از قواعد برقراری پیوند خانواده را بررسی میکنیم. این اصل روابط خانوادگی است آنگونه خدای تبارک و تعالی دوست دارد و میپسندد. باید خانواده بر اصلی به نام رحمت استوار باشد. من و همسرم، من و فرزندم، من و پدرم، من و مادرم، من و عمویم و من و خالهام، رحمت در میان ماست. رحمت در میان من و خواهرم هست. ممکن است تو برادری باشی که مواظب تمامی حرکات و سکنات خواهرش است، کسی که از او میترسد، همچنین میتوانی برادری باشی که با او مهربان و دوست است.
با پدری که نسبت به فرزندانش سختگیر است صحبت میکنم، پدری که از تمام رفتار و حرکات فرزندانش انتقاد میکند و پدری که از هیچ چیز خوشش نمیآید و همه چیز را اشتباه میبیند.
با پدری که غایب است صحبت میکنم. به او میگویم: فرزندانت نه فقط به آغوش مادرشان، بلکه به آغوش تو نیز نیاز دارند، به وجودت نیاز دارند.
با دختری که از خانوادهاش جدا شده و همواره تنها در اتاقش نشسته صحبت میکنم. با دختر جوانی که بدون آگاهی خانوادهاش با پسر جوانی آشنا شده صحبت میکنم. به او میگویم: حرام است. آیا آنان را فریب میدهی؟
با شوهر سختگیری که به همسرش توهین کرده است صحبت میکنم. رحمت را برای او یادآور میشوم. با مرد و زنی که همواره جلوی فرزندانشان با صدای بلند دعوا میکنند صحبت میکنم، با زنی که از شوهرش طلاق گرفته و خشمیگین شده و میگوید به خدا قسم دلش را نسبت به فرزندانش میسوزانم و به او اجازه نمیدهم آنان را ببیند، صحبت میکنم. رحمت کجاست؟
با جوانی که مادرش مرتب با او تماس میگیرد تا احوالش را جویا شود و او جوابش را نمیدهد، صحبت میکنم. با مردمی که از شهرشان خارج شدهاند و هر ماه یا بیشتر از یک ماه جویای احوال خانهی خود میشوند صحبت میکنم. با مادری که تربیت فرزندانش را به مربی سپرده است صحبت میکنم. با برادرانی صحبت میکنم که بزرگ شدهاند و به فرزندانشان که بزرگ شدهاند اجازه نمیدهند که با خانوادهی یکدیگر ارتباط برقرار کنند، صحبت میکنم. رحمت کجاست؟
عجیب اینکه هر وقت ارتباطات خانوادگی در قرآن ذکر میشود همواره کلمهی «رحمت» با آن ذکر میشود. مثل زن و شوهر:
«وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً...»[الروم: ٢١].
(و از نشانههاى قدرت اوست كه برایتان از جنس خودتان همسرانى آفرید. تا به ایشان آرامش یابید، و میان شما دوستى و مهربانى نهاد.)
فرزندان و پدران و مادران:
«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیانِی صَغِیرًا» [الإسراء: ٢٤].
(در برابرشان از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من، هم چنان كه مرا در خُردى پرورش دادند، بر آنها رحمت آور.)
ارتباط خانوادهی بزرگ با هم صلهی رحم نام دارد. خدای تعالی در حدیث قدسی میفرماید:
«أَنَا الرَّحْمَنُ وَهِی الرَّحِمُ شَقَقْتُ لَهَا اسْمًا مِنْ اسْمِی مَنْ وَصَلَهَا وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَهَا بَتَتُّهُ».[٥]
(من رحمان هستم و او رحم است، برای او نامی از نام خودم اشتقاق کردم. هر کس با آن ارتباط بر قرار کند من با او ارتباط برقرار میکنم و هر کس با او قطع رابطه کند من با او قطع رابطه میکنم.)
پس امید ما رحمت است و دعای ما رحمت است.
به پایان سورهی بقره نگاه کن که بعد از اتمام دستورات میفرماید:
«...وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا...» [البقرة: ٢٨٦].
(...گناه ما را ببخش و ما را بیامرز و بر ما رحمت آور...)
این پایان است. دعای صالحان نیز این چنین است:
«... وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» [آل عمران: ٨].
(...و رحمت خود را بر ما ارزانى دار، كه تو بخشایندهاى.)
پیامبر هم در دعایش میفرماید:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسأَلُكَ رَحمَةً تَجمَع بِهَا شَملَنَا، وَتَهدِى بِهَا قُلُوبَنَا، وَتَلُمّ بِهَا شَعثَنَا وَ تَرُدَّ بِهَا غَائِبَنَا».
(پروردگارا، من رحمتی را از تو خواهانم که با آن پراکندگی ما را به همبستگی تبدیل کنی، ما را از طریق آن متحد نمایی، دلهای ما را با آن هدایت کنی، و فرد ناپدید و سفررفتهی ما را با آن بازگردانی.)
ببین رحمت چه میکند؟ اگر میخواهی زندگیات بهبود پیدا کند و رحمت خداوند تو را در بر بگیرد به مردم رحم کن، رحم کن تا خدا به تو رحم کند، پیامبر میفرماید: «رحمان بر رحم کنندگان رحم میکند، بر کسانی که بر زمیناند رحم کنید که کسی که در آسمان است بر شما رحم کند.»
به خانواده و فامیلت رحم کن، اصل در ارتباطات رحمت است، بدون توجه از طرف دیگران. تو هرگز نمیتوانی پدرت را تغییر دهی مگر با رحمت.
امام غزالی در احیای علوم دین سخن بسیار زیبایی دارد. او میگوید: یک چیزی وجود دارد به نام شرط گذاشتن. برای خود شرط میگذاری که کاری انجام دهی، این ماه به خانوادهام رحم خواهم کرد، سپس اجرا میآید و دست آخر هم بررسی میآید. مثل نظامهای اداری.
میخواهم چند مثال برای رحمت در خانههایمان ذکر کنم.
اوّل: عدم استبداد رای، به ویژه از پدر یا شوهر که قدرت دارد. برخی از پدران هستند که پافشاری بر رأیشان به جایی میرسد که فرصتی به هیچ کس نمیدهند که نظرشان را بیان کنند یا پیشنهادی بدهند حتی در مورد کوچکترین مسایل. بعضیها در آغاز مناقشه خسته میشوند و صدایشان را بلند میکنند و در حالی که بر رأیشان پافشاری میکنند مناقشه را پایان میدهند. بدیهی است که خانواده یک فرمانده دارد، ولی باید در میان تو، همسر و فرزندانت مشورت باشد، حتی اگر خرد سال باشند. چرا که وقتی استبداد رای پیش میآید رحمت میرود، چون از درون فشار به وجود میآید و سپس برخورد متوقف میشود.
به قرآن کریم نگاه کن که مثالی برای شوری در مسألهای که انتظار نداری میزند. شوری در شیر دادن! آیه میگوید:
«وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَینِ كَامِلَینِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یتِمَّ الرَّضَاعَةَ... أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِمَا...» [البقرة: ٢٣٣].
(مادرانى كه میخواهند شیردادن را به فرزندان خود كامل سازند، دو سال تمام شیرشان بدهند... و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت و مشاورت یكدیگر فرزندشان را از شیر بازگیرند مرتكب گناهى نشدهاند.)
اگر در کم کردن دوران شیرخوارگی مشاوره و اتفاق با رضایت طرفین باشد، خدا راضی میشود، چرا قرآن در مورد شیرخوارگی صحبت میکند؟ چون اگر مشاوره در شیرخوارگی باشد در بقیهی امور مثل مدرسه، دانشگاه، ازدواج و.. استمرار پیدا میکند. همچنین بچه از همان کودکی بزرگ میشود و پدر و مادرش را میبیند که در کوچکترین مسایل با هم مشورت میکنند، پس خانه بر مشورت استوار است.
عدم استبداد رأی منجر به رحمت میشود، رحمت منجر به برقراری ارتباط خانوادگی میشود، پس چرا نمیکوشی این کاری را انجام دهی؟
زنهای بسیار لجباز و یکدندهای هم وجود دارند، اما به شیوههای مختلف مرد را بر آن میدارند که بگوید: هر کار میخواهی بکن. چون نمیخواهد بیشتر با او صحبت کند، چرا که خیلی یک دنده و لجباز است. این چیز دیگری است که رحمت را از بین میبرد.
این قاعده برای صحابه عجیب بود، یک مفهوم عجیب در جامعهی عرب بود. یک روز سیدنا عمر - رضی الله عنه - با همسرش نشسته بود به او گفت: میخواهم کاری انجام دهم.
همسرش گفت: نه، درست نیست این کار را انجام دهی.
به او گفت: آیا روی حرف من حرف میزنی؟
گفت: دخترت روی حرف رسولالله حرف میزند.
گفت: آیا حفصه این کار را انجام میدهد؟
نزد دخترش رفت و از او پرسید: آیا روی حرف رسولالله حرف میزنی؟
گفت: چرا این کار را نکنم؟! همهی همسران پیامبر این کار را میکنند.
نزد پیامبر - صلّیاللهعلیهوسلّم - رفت، دید که همسرانش در مورد نفقه با او صحبت میکنند. دید پیامبر - صلّیاللهعلیهوسلّم - لبخند میزند و میفرماید: اینها در مورد نفقه و مخارج خانه با من صحبت میکنند.
عمر بنخطاب - رضی الله عنه - میگوید: دیدم که وضعیت تغییر کرده است.
درست است که سرپرستی از مرد است و فقط یک نفر است که تصمیمات را اتخاذ میکند، اما گامهایی که منجر به اتخاذ تصمیم میشود کجاست؟ چرا مشورت نکنیم؟ چرا با هم فکر نکنیم؟ چرا اندکی عقب نشینی نکنیم؟
عمر بنخطاب - رضی الله عنه - بعد از این واقعه تغییر کرد. یک روز در خلافتش مردی با زنش بحث کرد و زنش روی حرف او حرف زد، او خانه را رها کرد و رفت تا به عمر - رضی الله عنه - شکایت کند. به خانهی عمر - رضی الله عنه - رسید، صدای زنِ عمر - رضی الله عنه - را شنید که روی حرفش حرف میزند. او در نزد و تصمیم گرفت که برود. همانطور که میرفت سرورمان عمر - رضی الله عنه - در را باز کرد به او گفت: آیا نزد من آمده بودی؟
مرد گفت: بله.
عمر گفت: چرا در نزدی؟
گفت: به خدا قسم آمده بودم از همسرم به تو شکایت کنم، دیدم همسر تو همان کار را با تو میکند که همسر من با من کرد. پس از تصمیمم منصرف شدم و بازگشتم.
ببین عمر - رضی الله عنه - چه گفت: او مرا تحمل کرد، لباسم را شست، رختخوابم را پهن کرد و فرزندانم را تربیت کرد. همهی این کارها را میکند و مرا تحمل مینماید، آیا وقتی صدایش را بلند میکند او را تحمل نکنم؟
یک زن نزد پیامبر - صلّیاللهعلیهوسلّم - میآید و به او میگوید: من سفیر زنان نزد تو هستم.
به او شکایت میکند، چون مردها ثواب بزرگی میبرند، ثواب جهاد، نماز جمعه و نماز در مسجد. ولی زنها چه پاداشی میگیرند؟ پیامبر - صلّیاللهعلیهوسلّم - فرمود: به زنانی که تو را فرستادند خبر بده که معاشرت خوب زن با شوهرش با همهی اینها برابر است.
یک شخص به نام «جریج عابد» بود که خیلی خدا را عبادت میکرد. هرگاه بلند میشد که نماز نفل بخواند مادرش او را صدا میزد. او میگفت: خدایا، مادرم یا نمازم؟ و نمازش را انتخاب میکرد و جوابش را نمیداد. این وضعیت تکرار شد و مادرش او را نفرین کرد. خداوند دعایش را قبول کرد. پیامبر فرمود: «خداوند برادرم جریج را رحمت کند، اگر عالم بود میدانست که دادن جواب مادرش مهمتر از نمازش است.» (این یک حدیث صحیح است.)
پیامبر - صلّیاللهعلیهوسلّم - میفرماید که خشنود کردن مادرت و جواب دادن به مادرت نزد خدا از نماز نفل پسندیدهتر است.
به مادرانتان رحم کنید، او فقط جواب مادرش را نداد، چون نماز میخواند، پس وضعیت کسانی که به خاطر مسایل دیگر جواب مادرشان را نمیدهند چیست؟ جوابشان را بدهید.
خداوند پدیدههای رحمت را در جهان هستی قرار داده است، مثل خورشید، ماه، ستارگان، آب و هوا، ولی پدیدههای خاموشی هستند. ولی یک رحمت قرار داده که نامش قلب مادر است. به مادرت رحم کن.
نکتهی آخر عبارت است از عفو و گذشت با خانواده، چند نفر از ما با یکی از نزدیکانش اختلاف دارند؟ عفو کن، رحم کن، تا خداوند به تو رحم کند. با آنها سخن بگو و آنان را راضی کن. قرآن این را میگوید. مگر «مسطح» - رضی الله عنه - پسر خالهی بانو عایشه ـ رضی الله عنها ـ در مورد ناموس او سخن نگفت. علیرغم اینکه ابوبکر - رضی الله عنه - به او انفاق میکرد. ابوبکر - رضی الله عنه - تصمیم گرفت بعد از آن به او انفاق نکند، قرآن نازل شد:
«وَلَا یأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» [النور: ٢٢].
(توانگران و آنان كه گشایشى در كار آنهاست، نباید سوگند بخورند كه به خویشاوندان، مسكینان و مهاجران در راه خدا چیزى ندهند. باید ببخشند و ببخشایند. آیا نمىخواهید كه خدا شما را بیامرزد؟ و خداست آمرزندهی مهربان.)
سیدنا ابوبکر - رضی الله عنه - گفت: «به خدا قسم به مسطح انفاق میکنم.»
اگر میخواهی رحمت نازل شود آنها را عفو کن و آنان را ببخش.
سرورمان یوسف علیهالسلام بیست سال خانه و پدرش را به خاطر برادرانش که او را در چاه انداختند ترک کرد. وارد زندان شد. در پایان گفت:
«...وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» [یوسف: ٩٩].
(گفت: به مصر درآیید كه اگر خدا بخواهد در امان خواهید بود.)
«...لَا تَثْرِیبَ عَلَیكُمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» [یوسف: ٩٢].
(...امروز شما را نباید سرزنش كرد خدا شما را مىبخشاید كه او مهربانترین مهربانان است.)
همهی اینها به خاطر اینکه خانواده سرجمع شوند. به پدرش گفت:
«...مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیطَانُ بَینِی وَبَینَ إِخْوَتِی...» [یوسف: ١٠٠].
(... پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد كرده بود...)
یوسفِ این زمان کجاست؟ در هر خانواده یک شیطان وجود دارد که اختلافات را به وجود میآورد. در هر خانه یک شیطان وجود دارد که آنان را به جان هم میاندازد. چه کسی بر وسوسهی شیطان غالب میشود؟ آیا میخواهی که خداوند به تو رحم کند؟ به خانوادهات رحم کن. به خاطر خدا آنان را ببخش، حتی اگر با تو بد رفتاری کنند. تو با خدا رفتار میکنی. هر چه در توان داری انجام بده. یک بار دیگر تلاش کن.
بکوش این کار را انجام دهی تا فرشتگان چیزی به تو بگویند که به سرورمان ابراهیم u گفتند:
«رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَیكُمْ أَهْلَ الْبَیتِ» [هود: ٧٣].
(رحمت و برکتهای خدا بر شما اهل خانه است.)
به همدیگر رحم کنید که این سخن به شما گفته شود.
نظرات