"خورشید اگر در مدار کهکشان
تکرار شود
حجم فقیری است
که گنجایش امتداد تو را نخواهد داشت
قلمرو هبوط تو،آن سوتر از رویاست
و چشمان تو محفلی
که دریاها نماز باران را بدان اقتدا میکنند
این را ملائک نیز حتی میدانند
که آن سوی قلبت هنوز
نامکشوف مانده است
از افق بیانتهاتری
چشمهایی که به حرمت عشق
در تو سفر کردند
حیران در بیقراری عاطفه ایستادهاند
زمین؛ وجود من
بی تو؛ سایه معلقی است
بر سینه آسمان
و خورشید گرچه روشن، بزرگ
هنوز، کودک است
اگر با نگاه تو برابر شود...
دنیا فقط
چند پاییز به روشنی تن داد
و سبزی این دشتها
ته مانده همان اقیانوس بیانتهاست
که از چشمه وجودت جوشید
وگرنه خاک را
بی تو، انگیزه رویش نیست
تو آن امید ناتمامی که جان عقیم من
دیگر هیچگاه
به این معجزه سپید
تن نداد
آن یک بار نیز
در بلور تنگ من نگنجیدی
و فواره زد
شعاع نور مهربانیات...
صبح، انبساط شادی توست
ای پهناوری که
عشق و زخم را
به یک انحنا آوردی
جهان نمیتواند بداند
که تو
چه بر سر کهنه جان من آوردی
که چنین بیترانه
شاعر سایهها گشتهام!"
نظرات
بانوی قلم
14 مهر 1394 - 10:42احسنت ب قلم ظریف و زیبای خواهر عزیزم کلثوم جان خیلی خوشحال شدم بعد مدتها دوباره خطوط اندیشه هایت را خواندم تبریک میگم بهت نازنینم
بنان
14 مهر 1394 - 11:34باسلام دست و قلمتون هر روز پر برکت تر از دیروز باد... مثل همه ی کارهای خانم قائدی؛عاااالی.... متشکرم
آرزو
21 مهر 1394 - 06:49بسیاردلنشین بود احساست همچنان ناب ...