شرف، شعور، معرفت، انسانیت یخ زده!
"خاک بر سر کلماتی که نمیتوانند چنین صحنهای را توصیف کنند. "
شب تا صبح چند بار بیدار میشوم و روی پسرم پتو میکشم. با اینکه زیر سقف و داخل چهار دیواری است. با اینکه روی تخت و زیر سرش نرم ترین متکاست. با اینکه لطیفترین پتوها را رویش انداختهام. دستش را میگیرم و با دست دیگرم آرام نوازشش میکنم و خودم را فدایش...
شرمندهام پسرم!
شرمندهات هستم!
من از تو و دستهای کوچکت با اینکه داخل جیبت گذاشتی اما گرم نشدند!
از تو شرمندهام با اینکه نخوابیدی، دراز نکشیدی و نشستی اما...
اشک و آه پسرم...
حتی اشکهای من هم گرم نیست!
شرمنده رویت شدم!
یخ شدم!
آب شدم!
کاش میتوانستم تو را مهمان کلبه محقرم کنم.
تا کی باید در سوگ کودک سوریم شیون کنم؟!
اشک بریزم!
مرثیه بسرایم!
آه پسرم... داغ آیلانم را تازه کردی!
هر روز، هر روز،
نقاشی کشیدنها!
نمایشگاهها! شعرها! حرفها! خبرها!
...ها...!
...ها!...
فایده ندارد! گوشها کر شدهاند!
انسانها حیوان!
درنده، سنگ دل، بیرحم، انسانیت یخ زده!
نظرات
بدوننام
02 بهمن 1395 - 07:14انسانیت یخ زده مناسب ترین تعبیر انسانیت عصر حاضر است برای آن منظره رقت انگیز کودک سوری یخ زده در محل پلاسکو آنجاییکه عکس یادگاری و سلفی میگیرند در حریق ظلم و بیدادی که دامن بیگناه آن دو کودک معصوم را در خود گرفت فرمسیک جان خواهر گلم لطافت روح پاکت را میستایم یقینا سخنی کز دل برآید بر دل نشیند قلمت مستدام در پناه حق خواهرت هاجر
فرمیسک فرهادی
08 بهمن 1395 - 07:58سلام علیکم و رحمه الله و برکاته خواهر عزیزم داده هاجر گیان سپاسگزارم جزاک الله احسن الجزاء التماس دعا
بهرامی
30 دی 1395 - 09:53واقعا هزاران افسوس... بسیار تاثیرگذار نوشتةاید، قلمت مانا
حسینی
30 دی 1395 - 10:18احسنت بر نویسنده.متن بسیار تاثیرگذاری بود و حسابی اشکم را سرازیر کرد و به حال بچه های بی پناه سوری واقعا دلم سوخت.خداوند متعال با کرم واسعه خود فرج و گشایشی در کارشان ایجاد کند.آمین.