مردم ترکیه، از هر زبان، نژاد، و مذهب، روز هفتم ژوئن، بر سر صندوقهای رأی حضور پیدا خواهند کرد، تا نمایندگان منتخب خود را روانه‌ی مجلس نمایند. این دوره، بنا به اذعان تمامی‌احزاب شرکت کننده، دوره‌ای حساس و سرنوشت‌ساز تلقی شده است. در طول دوره‌ی گذشته، بنا به ادعاهایی نظیر رشوه‌خواری و اختلاس، فراز و نشیبهایی بین دولت و گروههای اپوزیسیون کشور صورت گرفته و حدس و گمانه‌زنیهایی مبنی بر افزایش و یا کاهش محبوبیت حزب عدالت و توسعه (حزب حاکم) در میان تتیترهای رسانهای به چشم می‌خورد. البته، مثل همیشه، آرای مردم، که در فضای کاملاً باز سیاسی به صندوقها ریخته میشوند، حرف آخر را خواهد زد.

 آنچه که در این نوشتار مختصر به آن خواهیم پرداخت، وضعیت سیاسی و روانی کُردها‌ی ترکیه است که در بین انتخاب دو حرکت ملیگرایی و دینی، سرگردان مانده و متعاقب با فضای متراکم تبلیغات و نیز واکنشهای رهبران دو حزب عدالت و توسعه، و حزب صلح و آشتی ( متعلق به کُردها‌) بر سر دوراهی قرار گرفته‌اند.

در اصل، انسان موجودی متشکل از همه‌ی ویژگیهای لاینفک انسانی است. انسان، یک بافت کلی است که انبوهی از نیازهای مادی و معنوی، وجود او را احاطه کرده و جدا کردن او از هر کدام از خواسته‌هایش، و توجه افراطی به برخی از جنبه‌ها و فراموش کردن سایر جوانب، سبب ایجاد ناهنجاری در حیات خدادای وی گردیده و نوعی ظلم و ستم بر او تلقی می‌شود. متأسفانه، در مسیر مبارزات ملی برای احقاق حقوق ملت کُرد، شاهد وقوع چنین ظلمی‌بوده‌ایم. احزاب ملی، به نام دفاع از حقوق طبیعی و قانونی ملت کُرد، همواره دو جبهه را دانسته یا نادانسته در مقابل خود گشوده‌اند. یکی جبهه‌ی مبارزه با دولت مرکزی، و دوم جبهه‌ی مبارزه با باورها و اعتقادات مردم. سرآغاز قیامهای مردمی‌علیه رژیمهای لائیک، نظیر نظام شاهنشاهی ایران و جمهوری سکولار ترکیه، این مبارزات، صبغهی دینی-ملی داشته و از همین رو مورد استقبال اکثریت مردم بوده است. اما به تدریج، با نفوذ روشنفکران وفادار به سکولاریسم، سوسیالسیم و کمونیسم، جبههی مبارزه با دین و یا دین گریزی، در کنار مبارزه با حکومتهای مرکزی گشوده شد، و از این طریق، مردم به دو بخش مجزا و متفرق ( ملی یا مذهبی) تبدیل گردیدند. این جدایی، نه تنها موجب افزایش محبوبیت و موفقیت رهبران ملی‌گرا نشد، بلکه هواداری و پشتیبانی بخش عظیمی‌از مردم را از دست داده، و احزاب ملی‌گرا را دچار رکود سیاسی و ملی گردانید و بسیاری را به حاشیه راند.

واضحترین مثال برای ادعای فوق را می‌توان رویکرد حزب کارگران کردستان ترکیه و احزاب سیاسی داخلی دانست که همگی برای به دست آوردن حقوق طبیعی و قانونی ملت کُرد پا در میدان مبارزه نهاده‌اند. از بدو شروع مبارزات مسلحانه‌ی کردها علیه دولت مرکزی، همواره بخشی از مردم کُرد، به دلیل گرایش این احزاب به افکار غیر دینی و سکولاریسم، رغبتی برای حمایت و یا همراهی با آن حرکت را در خود احساس نمی‌کردند. این حقیقت زمانی بیشتر آشکار گردید که، حزب عدالت و توسعه، تحت شعار دین و برادری دینی، در جرگه‌ی رقابت سیاسی کشور ظهور پیدا کرد و در مقابل چشمان متحیر رهبران اپوزیسیون کُردی، در نهایت بیش از نیمی‌از آرای مردم کُرد را به سوی خود جلب نمود. این وضعیت، هم‌اکنون نیز ادامه دارد و در کاروان تبلیغاتی انتخابات ترکیه تا به امروز، حزب عدالت و توسعه، در دل بسیاری از کُردها‌ی ترکیه جای خاصی پیدا کرده است. در حالی که به طور طبیعی انتظار می‌رفت، با توجه به ظلم و ستمی‌که سالهای مدیدی بر این ملت روا داشته شده است، همه‌ی آحاد این قوم مصیبت‌دیده، تحت حمایت و رهبری یک جنبش، گرد آمده و یکپارچه و یکصدا، از حقوق پایمال شده‌ی خود دفاع کنند. اما اینگونه نشد!

عبدالله اوجالان، رهبر زندانی حزب کارگران کردستان، یکی از مشتاقترین رهبران چپ‌گرا با گرایشات مفرط کمونیستی و مائوئیستی بود. این گرایشات را می‌توان در کتابهایش به وضوح مشاهد کرد. بعد از دستگیری، بنا به دلایلی، این التهاب در او افول پیدا کرده و وی به نوعی سوسیالیسم شبه دینی روی آورد. وی در پیامهای نوروزی خود، در لابلای کلماتش، تغییر نگرش و انعطاف‌پذیری فکری خود را به عموم رسانده است، تا جایی که رهبران جانشین او در آنسوی مرزهای کشور، از این تغییر احساس نارضایتی کرده و غیر مستقیم تلاش کرده‌اند تا این فرد درجه یک حزبشان را، به نوعی در حاشیه جای دهند. اوجالان، این حقیقت را درک کرد که جدا کردن انسان از دین و باور، خطا بوده و مبارزات را به جایی نخواهد رساند. وی این واقعیت را در عملکرد حزب عدالت و توسعه و میزان اسقبال کُردها‌ به چشم دید و آن را به عنوان یک تجربه‌ی زنده‌ی تاریخ پذیرفت.

متأسفانه، اشتباهی را که اوجالان در جدایی دین از مردم در مسیر مبارزات مرتکب شده بود، امروز در رهبری حزب دموکراتیک خلقها (HDP)- حزب صلح و آشتی (BDP) پیشین، تکرار می‌شود. هیچ شبهه‌ای در این نیست که قریب به اکثر ملت کُرد، از وجود حزبی به نام خود استقبال کرده و انتظار دارند که این حزب در راستای دفاع از حقوقشان گام بردارد. اما به چه بهایی؟ 

ادعای آقای صلاح‌الدین دمرتاش، از رهبران حزب دموکراتیک خلقها، مبنی بر حذف وزارت دین، در صورت رسیدن به قدرت، کُردها‌ی دیندار ترکیه را بهت‌زده کرد. ادعای حذف وزارتی به نام دین برای مردمی ‌که بیش از 98 درصد مسلمان هستند، قابل هضم نیست. وی با بی مورد خواندن وزارتی به نام وزارت دین، فعالیت و موجودیت مرکز تصمیم‌گیری در امور دینی را زیر سؤال برد و حذف آن را خواستار شد. سؤالاتی اینجا قابل طرح هستند: در این شرایط حساس، که هر حزبی برای ربودن آرای مردم، ترفندهای مزوّرانه‌ را به نمایش میگذارد، چه لزومی ‌دارد که لایحه‌ی حذف وزارت دین از سوی آقای دمرتاش تقدیم عموم شود؟ آیا هدف، جلب رضایت احزاب پس‌مانده از تفکرات سکولاریسم، مانند حزب جمهوری خلق(CHP)، و حزب حرکت ملی(MHP)، است؟ مگر نه این است که در دوران حکومت اجداد این آقایان، خفقان سیاسی و مرگ فرهنگی بر حیات ملت کُرد سایه افکنده بود؟ آیا همین رؤسای احزاب سکولار و پان‌ترکیسم (کمال قلیچداراوغلو و دولت باغچلی) از مخالفان سرسخت طرح صلح با کُردها‌ نبودند؟ چه استراتژی و تاکتیکی در کار است که آقای دمرتاش دست ائتلاف را به سوی کسانی دراز کند که از پایه و بنیان با موجودیت کُرد در ترکیه مشکل داشته‌اند؟ آیا می‌توان نام این رهیافت را "سیاست" نام نهاد؟ 

ناپختگی مدیریت حزب دموکراتیک خلقها از آنجا رونمایی می‌شود که، از وجود پتانسیل قدرتمند گرایشات دینی در میان مردم خود، غافل است. پتانسیلی که اردوغان را در کنار شعار اصلاح ساختارهای اقتصادی، بر کرسی ریاست جمهوری نشاند، حکام دیکتاتور آفریقا را به زیر کشید، در عراق، به داد حکومت اقلیم کردستان رسید و در برابر گروه تروریسم بین‌المللی داعش، فضای " شهادت" را ایجاد کرد و به پیروزیهایشان سرعتی دو چندان بخشید. اگر هنوز حال و هوای " دین افیون توده‌هاست" در ذهن این سیاستمداران باقی مانده است، باید به ویرایش اندیشه‌هایشان بپردازند. آن توده‌هایی که لنین از آن نام می‌برد، اکنون دیگر کشاورزان و دهقانان نیسستند. چیزی که او آن را "افیون" می‌دانست، هم‌اکنون در سراسر قاره‌های جهان، در میان متفکران برجسته‌ی آکادمیست – به ویژه غربی- دست به دست میگردد و تبدیل به " مدینه‌ی فاضله‌ی" روشنفکرانی گشته که ایمان دارند تنها راه نجات انسان از همه‌ی انواع ظلم و تبعیض و ستمها، بازگشت به خود، یعنی " دین" و اجرای اصول فراموش شدهی آن می‌باشد. 

این روزها در میادین شهرهای ترکیه، احزابی که برای تحقق کشف حجاب جان می‌دادند، زنان محجبه را در مراکز ستادهای انتخاباتی خود اجیر کرده و اشعار دینی سر می‌دهند. زیرا می‌دانند که رقیبشان از این طریق لگام حکومت را در دست گرفته است. اما برخلاف این روند، مدیریت حزب دموکراتیک خلقها، به تاریخ ماقبل شکوفایی اندیشه‌ها برگشته و کهنه راه تخریب‌شده‌ی تاریخ را از نو می‌پیماید. آیا انتخاب یک دقیقه سکوت در مقابل شهدا، به جای قرائت فاتحه، برای مردمی ‌که دین را از جان و مال خود بیشتر دوست دارند، با فاتحه زندگی کرده‌اند و با فاتحه‌، اموات خود را به خاک می‌سپارند، نتیجه‌ای جز ایجاد شک و شبهه در اخلاص رهبران احزاب ملی‌گرا را ایجاد نخواهد کرد؟ حداقل در فاتحه، پیامهایی وجود دارد، اما در سکوت چه؟ 

مردم در میان شبکه‌های تلویزیونی و مجازی، از طرفی، دمرتاش را درحال نواختن ساز و آواز می‌بینند، از طرف دیگر، اردوغان را در مراسم قاضی ترور شده، در حال قرائت قرآن و ذکر و دعا. به نظر رهبران ملی‌گرا، مردم کدام را بر خود ترجیح خواهند داد؟ ممکن است که ساز و آواز آقای دمرتاش، برخی نوجوانان و جوانان عاشق‌پیشه را شاد کرده و به وجد آورد، اما این حرکت وی، چه بازتاب سیاسی و فکری در میان قشر اندیشمند ترک و کُرد برجای خواهد گذاشت و پیران و میانسالان مسجدنشین چه نگرشی نسبت به او، حزبش و آینده‌ی کُرد را در ذهن خواهند پروراند، و هنگام برگشن به خانه، به فرزندان خود چه خواهند گفت؟ یک سیاستمدار آگاه، باید جزئیات رفتارش را به دقت مطالعه کند و بداند که کوچکترین حرکت او زیر ذره‌بین موافقان و مخالفان است و له یا علیه او به کار برده می‌شود. همانطوری که امسال، مسئله‌ی حذف وزارت دین و زدودن آن از قانون کشور، درمیان مخالفان و از طریق تریبونهای تبلیغاتی دهان به دهان نقل می‌شود و چهره‌ی این حزب را در میان دینداران کُرد زبان بسیار مخدوش کرده است.

بعید می‌دانم که رهبران احزاب ملی، از میزان دیندار بودن ملت غافل باشند. زیرا این مردم، در مقابل چشمهای تیزبین‌شان، به مساجد می‌روند، روزه می‌گیرند، قرآن تلاوت می‌نمایند و خدا را در همه‌ی امور خود به فریاد می‌طلبند. دین و باورهای دینی، در طول تاریخ و در نبود سیستمی ‌متمرکز برای تربیت ملت بی‌سرپرست کُرد، همچون مربی دلسوز، به آنان درس اخلاق، وفاداری، ایثار و مهربانی داده، و پیوندهای خانوادگی را مستحکم نگاه داشت. مگر همین دین نبود که برای این ملت، همهی خلأهای علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در اوج محرومیت پر کرده بود؟ در میان چهاردیواریهای مساجد گلی و سنگی، ستاره‌هایی همچون شیخ سعید کردی، قاضی محمد، ملا مصطفی بارزانی، شیخ سعید نورسی، احمد خانی، و هزاران شاعر و نویسندهی برجستهی دیگر تقدیم جامعه‌ی انسانی گردیده‌اند. چه اشکالی در حرکت حق‌طلبی احزاب کُردی ایجاد می‌شد که اگر به نام ملت کُرد، مبارزه برای نیل به مطالبات مورد نظر از همان مسیری عبور می‌کرد که حزب عدالت و توسعه پیمود. از این طریق، هم فاصله با حکومت کمتر می‌شد، تعامل بهتری برای تسریع پروسه‌ی صلح با کُردها‌ ایجاد می‌گردید، و هم، تمامی ‌آراء، در صندوق حزب دموکراتیک خلقها ریخته می‌شد، و نمودار کثرت موجودیت کُردها‌ در سطح رسمی‌ و بین‌المللی به اثبات می‌رسید. با علم به این حقیقت، چرا باز از رویکرد دینی واهمه دارند؟ چه چیزی سبب گردیده که برادران روشنفکر، از دین مردمان خود میهراسند و در مراسم و کنسرتهای سیاسی، از آوردن نام خدا بر زبانشان خودداری میکنند؟ اینها، و سؤالاتی دیگر، مردم را در صحنه های سیاسی و رهبری، دچار شک و گمان کرده و در وادی سرگردانی مات و مبهوت رها کرده است. همچون فرزندی که مجبورش کنند از بین پدر و مادر یکی را برگزیند. هر دو را دوست دارد و هر دو برایش عزیز و ارزشمندند. 

امروز در ترکیه، این رمان غم‌انگیز، به واسطه‌ی سیاستهای ناپخته و یا بهتر بگویم عناد ساختگی و تقلیدی با دین، در اذهان عموم دیکته شده است. چون به سوی دین بروند، ملیت را از دست می‌دهند، و اگر به سوی ملیت بشتابند، دین‌شان نادیده گرفته می‌شود. لذا، در این بین، طیف گسترده‌ای از کُردها‌، مجبورند با دل کندن از مطالبات ملی، رو به سوی حزب اسلامگرای عدالت و توسعه نهاده، و آرای خود را به صندوقهای این حزب بریزند. درحالی که هر دو (دین و ملیت) حقوق طبیعی آنان است. به‌راستی، رها کردن مردم در این برزخ، خیانت است یا خدمت؟