بمباران خاک لیبی - در واکنش به کشته شدن ۲۱ نفر از شهروندان مصری – قابل فهم و توجیه است و گزینه مطرح دیگری به نظر نمیرسد و به عنوان یکی از جوابهای پرسش «چه کار باید کرد؟» مطرح میباشد، ولی آنچه باید مورد بررسی قرار گیرد این است که آیا این واکنش نظامی کافی است یا خیر؟
(۱)
پیش از سخن گفتن از موضوع باید ابتدا چند نکته مهم را متذکر شد:
- ما با یک سازمان جنایتکار روبرو هستیم که نه قلب دارد و نه دین و نه اخلاق؛ علاوه بر اینکه به هیچ قانون و یا عرفی هم احترام نمیگذارد و از روزی که دولتش را اعلام نموده – ژانویه ۲۰۱۴- کسی نبوده و نیست که جلودار شرارتش باشد.
روزی که اقدام به بریدن سر آن بیگانگانی نمودند که به چنگالشان افتاده بودند و همین کاررا کردند با مخالفانشان در سوریه و عراق به شدت جا خوردیم، و آن روز نیز که خلبان اردنی را زنده زنده آتش زدند شوکه شدیم و همچنین روزی که شنیدیم و دیدیم که یزیدیان را در گورها ی دسته جمعی دفن نموده و زنان و دخترانشان را به اسارت و بردگی گرفتند موهایمان سیخ شد.... تا آخر لیست آن جنایتهایشان که همهاش نمایش دهنده ریختن خون انسانهای بیگناه و فقرا میباشد و بس.
بنا براین چیز جدیدی در خبر چند روز پیش – که تعددادی از شهروندان مسیحی مصری را کشتهاند – به چشم نمیخورد، هر چند همه مردم مصر یکّه خورده و قلبهایشان به درد آمد؛ ولی آنچه تازگی دارد نحوه رساندن پیام مورد نظرشان به دولت مصر؛ آن هم با این همه خشونت و سنگ دلی که بیشتر شایسسته دیوانگان بیمار است.
چیز تازه دیگری که در جنایت اخیرشان به چشم میزند این است که آنان خاک شام را درنوردیده و به خارج آن نیز قدم گذاشتهاند؛ به گونهای که اکنون در سینا و شمال آفریقا نیز حضور دارند و گزارشهای خبری حاکی است که در سینا و لیبی و تونس و الجزایر کسانی به صفشان پیوستهاند.
-این عده که اخیراً در لیبی این جنایت هولناک آفریدند بخشی از آن سازمان مادرند که در سوریه و عراق لانه خوش کردهاند و نام «دولت خلافت اسلامی» را برای خود برگزیدهاند و مرکز استان «الرقّه» سوریه را نیز به عنوان پایتخت خود انتخاب نمودهاند؛ همین است که میگویم سازمان مذکور سرش در شام است و شاخهها و شعبههایش در مناطق و دولتهای مذکور میباشد.
- اگر داعش – سازمان دولت اسلامی- یا دولت خلافت در بلاد شام ریشه دوانیده، مطمئناً ریشههای فکری آن را در جزیره عربی باید جستجو نمود؛ چرا که عقیده سلفی جهادی در اساس بر آموزهها و نگرشهای مدرسه وهابی استوار است و تنها کتابها و آثار شیوخ وهابی است که در مدارس داعش – دولت اسلامی- تدریس میشود و اگر بیشتر دقت نماییم متوجه خواهیم شد که این سازمان در گستره «القاعده» که افغانستان است شکل گرفته است و بالاخره زندانهای اشغالگران آمریکایی در عراق نیز به خاستگاه مناسبی برای این سازمان مبدل شد به گونهای که رهبران سازمان دولت اسلامی از این بازداشتگاهها فارغ التحصیل شدند.
(۲)
در رابطه با وضعیت لیبی، باید گفت که شرایط بسیار پیچیدهتر از آن است که رسانهها برای ما به تصویر میکشند، گزارشهای رسمی حاکی است که نیروهای هوایی مصری چند بار شهر «درنه» مرکز اصلی داعش را بمباران نمودهاند و سال گذشته رسانهها معلوماتی را فاش نمودند که بیانگر وجود تندروهای مصری موسوم به ارتش آزاد مصر – هم نام ارتش آزاد سوریه -در خاک لیبی است، و گذر زمان ثابت نمود که این گونه اخبار، شایعههایی بیش نبود که به دلایلی سیاسی رواج داد ه شد.
از همه مهمتر اینکه هر چند «درنه» زمانی به مرکز تندروها و تروریستها تبدیل شده بود؛ ولی اکنون شرایط اینگونه نیست و فکر سلفی جهادی در سایر مناطق لیبی؛ بویژه در مناطق قَبَلی محافظه کار که جوانان متدین زیادی را در خود جمع نموده، طرفدار پیدا نموده است، دانستن این نکته مهم است که جامعه لیبی اساساً محافظه کار بوده و در نتیجه از آمادگی تمام و کمال برای پذیرش این گونه افکار برخوردار است.
علاوه بر این، ضعف دولت مرکزی و گسترده بودن مرزهای لیبی باعث شده که تعداد فراوانی از رزمندگان و فعالان غیر لیبی؛ بویژه از دوکشور همجوار تونس و الجزایر و همچنین یمن و سودان به این کشور سرازیر شوند البته علاوه بر تعدادی از مسلمانان ساکن در برخی کشورهای غربی وآفریقایی از جمله مالی، نیجریه و چاد.
باید اعتراف کرد که اطلاعات غلطی باعث شد که حوادث اخیر روی داده و در نهایت ۲۱ مصری – توسط داعش- اعدام شوند؛ چرا که آن عده، مدت ۴۰ روز در چنگال داعش بودند و بدون اینکه اطلاعات درستی درباره مکان نگهداری و یا سرنوشتشان در دسترس باشد.
آنچه میخواهم بگویم این است که لیبیهایی که به داعش پیوستهاند بخشی از آن قبایلی هستند که داعش حمایتشان را عهده دار شده است اضافه بر اینکه سازمان دولت اسلامی تعداد فراوانی از غیر لیبیها و غیر عربها را نیز به عضویت گرفته است و اینها اکنون در تمام نقاط کشور پراکندهاند.
«درنه» شهر ساحلی و مجاور مرزهای مصر و شهری که با بیابان و جنگل احاطه شده است، اخیراً مورد اصابت نیروی هوایی مصر قرار گرفت؛ هرچند احتمال دارد ارتش مصر در بمباران اهداف مورد نظرش که عبارتند از اردوگاهها و انبارهای اسلحه داعش موفقیتی بدست آورده باشد؛ ولی علامت سؤالهایی وجود دارد در رابطه با آن اهداف که در جنگلهای پیرامون آن وجود دارد و از نگاه مصریها مخفی مانده است!
اگر این گفته صحیح باشد که تمام اهداف «درنه» مورد اصابت و بمبارانهای نیروهای هوایی مصر قرار گرفتهاند – که ضعیف به نظر میرسد – باز سؤالات بیجوابی در رابطه با پایگاههای داعش که در بین قبایل وسط یا همان شهر «سبها» که کارگران مصری قبل از اعدامشان در آنجا نگهداری میشدند، وجود دارد؛ علاوه بر داعشیهای موجود در شرق لیبی و در شهر بنغازی که همچنان خودنماییی میکنند.
از جهتی دیگر واضح است که تعداد مصریهای موجود در کشور لیبی به یک میلیون نفر میرسد، نحوه پراکندگیشان در مناطق مختلف کاری کرده که نمیتوان در بمبارانهای کورکورانه آن مناطق آنان را مدنظر نداشت و نگران جانشان نبود! وباید به این نکته مهم نیز توجه نماییم که برخی از مصریهای ساکن لیبی علی رغم خطرات و دشواریها، ماندن در آن کشور را بر بازگشت به کشورشان مصر ترجیح و برتری میدهند؛ چرا که وضع کشوربحران زده اشان از آن بهتر نیست،
این را یکی از پژوهشگران از تعدادی از آن مصریهای لیبی نشین پرسید و بنده خودم جواب فوق را از آنان شنیدم.
(۳)
من اینگونه فهمیدهام که عملیات نظامی ارتش مصر علیه دژها و مقرهای داعش در لیبی ادامه خواهد داشت؛ هر چند این کار با توجیهات و خطراتی نیز همراه است ولی در هرحال امیدوارم پیش زمینه همه آن عملیاتهای هوایی اطلاعات ناب و درستی باشد که دریافت میدارند و در ضمن کلیه آثار و عواقبی که به آن پرداختم مدّ نظر قرار گیرد؛ تا این کار – ناسنجیده – باعث نشود که قبایل و عشایر لیبیایی علیه مصر و مصریها تحریک شده و همچنین مصریهای ساکن لیبی نیز قربانی این حملات نظامی نشوند.
باید اعتراف کرد که اطلاعات غلطی باعث شد که حوادث اخیر روی داده و در نهایت ۲۱ مصری – توسط داعش- اعدام شوند؛ چرا که آن عده مدت ۴۰ روز در چنگال داعش بودند و بدون اینکه اطلاعات درستی درباره مکان نگهداری و یا سرنوشتشان در دسترس باشد.
در برخی روزنامهها خواندیم که هستهای از کارشناسان مصری تشکیل شده تا آنچه در لیبی امنیت ملی ما را تهدید میکند را مورد تحقیق و بررسی قرار دهند؛ ولی من میترسم این گام پس از فرورفتن تبر در سر صورت گرفته باشد؛ چرا اگر این هسته کارشناسی قبلاً تشکیل شده و علی رغم آن حادثه کشته شدن مصریها توسط داعش رُخ داد، این بدان معنی است که هسته مذکور در ماموریت – ملیاش – ناکام مانده و نتوانسته قربانیان فاجعه اخیر را نجات دهد.
اگر به خودم اجازه دهم که آشکارتر و با صراحت بیشتری سخن بگویم، خواهم گفت: موضوع مصریهای ساکن لیبی چندان مورد اهتمام جدی مسئولین و دولتمردان قرار نگرفت؛ به گونهای که امنیت مراکز تجمعاتشان تأمین نشده و حتی نیروهای امنیتی سعی نکردند که در محل کار و زندگیشان حضور یابند؛ تازه به من گفته شد که تعدادی از مصریها در شرق لیبی که جزء قلمرو نفوذی سرلشکر بازنشسته خلیفه حفتر که مورد تایید و حمایت مصر است، میباشد، ناپدید شدهاند و این مجموعه که مدت دو ماه است ربوده شدهاند کسی از مکان نگهداری و اتهامهای احتمالی آنان اطلاعی ندارد.
(۴)
امیدوارم دروازه گفتگو گشوده گذاشته شود برای بررسی و تحلیل چند گزینهی پیش رو؛ زیرا من اینگونه فکر میکنم که باید در نحوه تعامل با پرونده لیبی تجدید نظر نماییم؛ بویژه پس از آنکه ثابت شد اعتماد بر مجموعه متمرکز در شرق لیبی کافی نیست؛ چرا که خلیفه حفتر و مجموعه همراهش از آن قدرت و توانی برخوردار نیستند که رسانهها به نمایش میگذارند.
سؤالی که نیاز به موشکافی آرامی دارد این است که: اگر واکنش و حملات نظامی و قاطعانه در مقابله با آن جنایت وحشیانه به ضرورتی گریز ناپذیر تبدیل شده، آیا ما اطمینان داریم که بمبارانهای هوایی کار را فیصله و خاتمه خواهد داد و پرونده را مختومه خواهد نمود؟ پاسخ من، منفی است؛ چرا که هرچند احتمالاً بمبارانهای هوایی ضربه تندی به طرف باشد ولی هرگز بحران را حل نمیکند؛ چرا که همچنان یک میلیون مصری در لیبی ماندگارند و این کشور همچنان همسایه چسپیده به مصر محسوب شده و داعش و سلفیه جهادی نیز طرفداران و مریدانی – در این کشور و مصر – داشته و دارند؛ علاوه بر اینکه احتمال تکرار آنچه بر سر کارگران مصری آمد همچنان وجود دارد.
اگر اینها درست باشد پس راه حل دیگر – غیر از حملات هوایی و نظامی - چیست؟ اعتراف میکنم که پاسخ واضح و مشخصی در اختیار ندارم ولی امیدوارم این گزینهها و راه حلهای غیر نظامی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند؛ زیرا همچنان که گفتم من معتقدم باید در نحوه تعامل با پرونده لیبی تجدید نظر نماییم؛ بویژه پس از آنکه ثابت شد اعتماد بر مجموعه متمرکز در شرق لیبی کافی نیست؛ چرا که خلیفه حفتر و مجموعه همراهش از آن قدرت و توانی برخوردار نیستند که رسانهها به نمایش میگذارند، با علم به اینکه بسیاری اطلاع دارند که برخی از تحرکات و فعالیتهای آن مجموعه در یکی از هتلهای قاهره نه طبرق آنگونه که بیانیهها میگویند، صورت میگیرد.
میدانم که عدهای خواهند گفت که بررسی گزینههای غیر نظامی در این پرونده به معنی مشروعیت بخشیدن به طرف دیگر لیبیایی است که کنترل پایتخت طرابلس را در اختیار دارد، طرفی که رسانههای مصر فقط با نگاهی سلبی و منفی از آن یاد کرده و دولتمردان نیز آن را نادیده میگیرند آن هم به دلیل اینکه قانونی نیست، به گمان من این اصحاب رسانه و دولتمردان مانند یک مصری با پرونده لیبی تعامل و رفتار نمیکنند؛ بلکه موضعشان برخاسته است از روش خصومت و به حاشیه راندن فراگیری که اکنون در مصر حاکم است و این نادیده گرفتن نقطه آغاز اشتباه در نگرش سیاسی به موضوع محسوب میشود؛ چرا که ارتباط بین دو طرف درگیر در آنجا خیلی با وضع موجود در مصر متفاوت است.
یکی از مسلمات این است که هیچ یک از طرفین نتوانسته تاکنون رقیبش را از میدان بدر نماید؛ چرا که هر کدام در لیبی از پاییگاه و جایگاهی برخورداراست که طرف مقابل نمیتواند منکر آن باشد؛ بنابراین چارهای نیست که باید طرفین به تفاهم فراخوانده شوند و همچنین راه حلی ارائه شود که امنیت و استقرار را به جای جای لیبی بازگرداند؛ زیرا اگر چنین نشود همچنان سازمانهای تروریستی همچون داعش و... در این کشور حضور خواهند داشت و همچنان به خطری برای صلح و آشتی عمومی در لیبی ئ مصر مطرح خواهند بود.
آنچه عرض شد نگاه گذرا بود جهت ارائهی راهحلی تکمیل کننده برای راه حل نظامی موجود و همچنین تلاش میکند که مؤسسه نظامی در حل مشکل پیش آمده نقش داشته باشد، ولی اگر تصمیم گرفتیم که در داخل و خارج مصر همچنان غیر سیاسی و حکیم ظاهر شده و تعامل نماییم، نباید تعجب کنیم اگر در اثر این ندانمکاریهایمان هزینههای هنگفتی را در این راه پرداخت نمودیم.
نظرات
خیرخواه
04 اسفند 1393 - 09:01عقیده سلفی جهادی در اساس بر آموزهها و نگرشهای "مدرسه وهابی" استوار است؛ این اصطلاح سخت آزارم میدهد و به کار بردن آن از نگارنده مشهوری چون جناب هویدی پذیرفته نیست چرا که او دقیقا می داند اصطلاح "وهابیت" ساخته و پرداخته چه کسانی است و چه کسانی امروزه آن را نشخوار می کنند تا من و تو و هر مسلمان سنی مذهبی را که بویی از اعتقاداتش برده است به آن متهم کنند. آیا شما نمیدانید در جهان یک نفر هم نیست که خود را وهابی بنامد صرف نظر از وجود مدرسه و سازمان؟ به ویژه که ما در ایران به اندازه کافی چوب این وصله ناجور را خورده ایم... در شهری که من زندگی می کنم من و بسیاری از دوستان دلسوزم و موحدم به وهابیت متهمیم در حالی که ما هیچ سنخیتی با داعش و طالبان و القاعده نداریم پس اشکال کار کجاست؟؟؟
بدوننام
08 اسفند 1393 - 08:32بنده مسلمانم. اهل سنت هم هستم. به توسل هم عقیده ای ندارم. اما میدانم و میپذیرم که بسیاری از اهل سنت و تشیع از جمله مراجع رسمی الازهر و بزرگانی از شافعیه مثل سبکی و هیتمی و.. به توسل اعتقد دارند. لذا نعوذبالله تکفیر و تفسیق معتقدان به توسل را حرام میدانم. البته خودم را وهابی نمیدانم. اما اصطلاح وهابیت توسط بسیاری از ناباوران به توسل مثل شیخ محمد عبده، محمد عمارة، قرضاوی، طه علوانی، حسن فرحان مالکی، رشیدرضا، محمد البهی، و حتی خود علمای وهابی اهل سعودی نیز به کار رفته و هیچ نکته ی انحرافی در آن وجود ندارد. شیخ یوسف قرضاوی، وهابیت را اینطور معرفی میکند: http://www.qaradawi.net/new/component/content/article/223-2014-01-26-18-21-41/2014-01-26-18-27-09/940- "في السنوات الأخيرة اشتعل الفكر الوهابي بقوة وكان له دعاة ومدعمون والعيب فيه هو التعصب له ضد الأفكار الأخري وهو قائم علي المذهب الحنبلي، ولكنهم لا يرون ولا يؤمنون إلا برأيهم فهم يعتبرون أن رأيهم صواب لا يحتمل الخطأ، ورأي غيرهم خطأ لا يحتمل الصواب.."