هنگامیکه آدمی با کمی دقت به خلوتگاه دنیای تفکراتش روی میآورد، حکیم بودن خداوند را در همهی امور مشاهده میکند و بهتر مفهوم و معنی آیاتی مانند: «اللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» را میفهمد. ربیعالاول ماهی است که نوید بهار اندر بهار را با خود میآورد، بهار انسانیت و بهار طبیعت؛ بهاری که با تولد محمد-صلیاللهعلیهوسلم- برای انسانیت آمد؛ هزاران بار جلوهاش زیباتر از بهاری است که فصلها را به طبیعت ارزانی میدارد. بهار انسانیت توانست یخهای قطبی ذهن و بینش انسانها را در زمانی بسیار کوتاه ذوب گرداند؛ چون خود سرشار از سؤالاتی بود از این قبیل که: محمد-صلیاللهعلیهوسلم- چگونه محمد شد؟ راز بزرگی او در چیست؟ ایشان چه هنری از خود به نمایش گذاشتند تا در جایگاهی قرار گیرند که ربالعرش بفرماید: «فأنَّک بِأعیُنِنا * انَّک لَعَلی خُلُقٍ عظیم»؟ آن بزرگوار که مقام بندگی و عبودیت را به اوج رسانید، چه طریقهایی را پیمود که خداوند عزوجل به دوستداران خویش توصیه میفرماید راه معراج را با پا گذاشتن در جا پای ایشان بپیمایند: «إن کُنتُم تُحبُِّونَ الله فأتَّبعونی یُحبِبکُم الله.
سخن گفتن در مورد شخصیت ایشان بسیار مشکل است؛ از یک جهت گویندهی آن خود مصداق قول شاعر است:
تو که نداری از محمد رنگ و بو با درود خود میالا نام او
و از جهات دیگر او کسی است که آنقدر انسانیت را در گنجینه وجودش به نمایش میگذارد، که شیطان همراهش تسلیم میشود؛ کوه احد از شرم حضورش به لرزه میافتد؛ شاخ خرما از فراقش میگرید و سنگ معابرش به او سلام میکنند و بر رسول بودنش گواهی میدهند. این باغبانِ باغِ انسانیت با کدامین ظرافتها توانست تمام گلهای باغ زندگانی خویش را بدون پژمردگی پرورش دهد؟ و زمستان، هیچوقت نتوانست در بستان ایشان خیمه زند؟ امالمؤمنین عایشه-رضیاللهعنها- چه خوب وی را توصیف مینماید: کانَ خُلُقُه القرآن.
برای یافتن پاسخ سؤالات فوق راهی بهتر از مراجعه به قرآن وجود ندارد. قرآنی که اعجاز آن تنها در بلاغت و فصاحت و ایجاز نیست؛ بلکه یکی از ابعاد اعجاز آن این است که، هر کس که با آن زندگی کند مانند خودش ماندگار میشود، خورشیدی میگردد که غروبی برای طلوعش وجود ندارد.
در این چکیده، رهسپار یکی از قطعههای وصفنشدنی قرآن میشویم، تا در حد توان سخنانی به محضر مبارک بزرگواران تقدیم کنیم. به قول مولانا:
آب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
در سوره نجم خداوند گوشهای از عظمت آن بزرگوار را عرضه میدارد، که وی برای اتمام مکارم اخلاقش به اصلاح سه عنصر مهم در وجود خود پرداخت:
الف: وَ مَا ینطقُ عنِ الهَوی: اولین کار آن حضرت در راستای بهثمر نشاندن باغ وجودش اصلاح زبان بود. آن حضرت-صلیاللهعلیهوسلم- وقتیکه با معاذبنجبل بیرون میرود، معاذ از وی میخواهد در فرمایشی سیر خوشبختیای را برایش ترسیم کند که با عمل کردن به آن، اقامتگاهش بهشت جاویدان گردد. پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- هم بعد از بیان نمودن اصول و فروع دین به معاذ میفرماید: ألا اُخبرکم بِرأسِ الامُور؟ و معاذ میگوید: نعم یا رسولالله. پیامبر زبان مبارکش را بیرون میکشد و میفرماید: کفَ علیکَ هَذَا؛ هنگامیکه معاذ دچار شگفتی میشود و میگوید مگر زبان در تغییر سرنوشت انسان نقش دارد، ایشان میفرماید: ثَکِلَتک أُمُّک؛ مادرت به حالت بگرید، مگر غیر از زبان چیزی آدمی را سعید و یا شقی میسازد؟ در سایه مکتب ایشان بود که شاگردانش اهمیت این امر را دریافته بودند و در عمل کردن آن همتشان را به کارانداختند. اینک چند نمونه تقدیم میگردد:
- روزی خلیفه دوم حضرت عمربنخطاب-رضیاللهعنه- به دیدار حضرت ابوبکر-رضیاللهعنه- میرود، ایشان را میبیند که زبانش را بیرون آوردهاست و آن را میکِشد. عمر گفت: این چه کاری است؟ خدا تو را بیامرزد. فرمود: همین زبان است که مرا به جاهای مختلف میکشاند. و در جای دیگر حضرت ابوبکر میفرماید: تمام بلایای مردم در گرو زبان است.
- حضرت عمر-رضیاللهعنه- میفرماید: در انسان نُه خصلت نیکو و یک خصلت بد وجود دارد که آن خصلت بد بر خصلتهای نیکو غالب گردد؛ پس همواره مواظب لغزش زبان خود باشید.
تأثیر زبان بر روی اعمال چون تأثیر گیاه صبر بر روی عسل است؛ چون آن را در عسل بریزند فاسدش کند. بههمین سبب است که عبدالقادر گیلانی به فرزندش میگوید که: روزنههای تأثیر زبان را بر روی اعمالش خوب کنترل کند و به وی میگوید: عزیزم! اگر هر روز نه یکبار بلکه صدهزار بار لاالهالاالله بگویی اما اهل دروغ باشی، هیچ عقیده صحیحی نداری و هیچ خیری برای تو در بر ندارد. و با توجه به همین تأثیرگذاری است که علمای تربیت اسلامی میگویند: اصلاح زبان ۹۰درصد کار تربیت را دربر میگیرد.
ب: مَا زاغَ البصرُ و ما طَغی: هنرمندی حضرترسول-صلیاللهعلیهوسلم- تنها در گناه نکردن با چشمان خود نبود؛ بلکه اوج هنر ایشان در این بود که نمیگذاشت دیگران هم از طریق ایشان وارد عرصه گناه گردند. هنگامی که ایشان در تاریکی بعد از مغرب با همسرش حفصه در حال گفتگو است، چند صحابی آنان را میبینند. آنها را صدا میزند و میفرماید: این همسرم حفصه است؛ تا حافظهشان جولانگاه ظنیات نشود.
نگاه به نامحرم که از سوی پیامبراکرم-صلیاللهعلیهوسلم- به تیری زهرآگین تشبیه شدهاست، خطرناکتر از هر اسلحهای عمل میکند و تنها اسلحهای است که در میدان شکار، صیاد را قبل از شکار بر زمین گناه میغلتاند. بهخاطر همین اثر سوزناک است که هنگام وارد شدن صحابی نابینا عبداللهبناممکتوم به منزل عایشه به همسرش میفرماید: چرا تکان نمیخوری؟ حضرت عایشه میگوید: جانم به فدایت! او نابینا است! در جواب فرمود: تو که نابینا نیستی! به قول باباطاهر:
بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
ج: ما کَذَبَ الفُوأدُ مَا رأی: اصلاح قلب همان نظرگاه خداوندی است که پیامبر در مورد اهمیت آن فرمود: «إِنَّ الله لایَنْظُرُ إِلى أَجْسامِکْم، وَ لا إِلى صُوَرِکُم، وَلَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ» از آنجا که هرچه وسعت سرزمینی بیشتر باشد، رنج سلطانش جهت محافظت از آن سختتر خواهد بود؛ اینجایگاه تنها یک تکه گوشت نیست. اینجا سرزمینی است که برای اقشار عالم با تمام رذایل و فضایلشان جا هست و آنچه که ما از بزرگان دینمان دریافتهایم، این است که مرحله تخلیه آن بر مرحله تحلیهاش مقدم و بغرنجتر است. اگر دشمنانی که در آن، لانه خوش میکنند، با اقدامات زیرکانه خارج نگردند و بیماری ایجاد شده توسط آنان قبل از مزمن شدن درمان نگردد، در دوره بحران بیماری هزینهی درمانش کفگیر را به ته دیگ خواهد رساند. مختصراً به چند بیماری بدخیم سرطان ایمانی قلب اشاره میگردد:
۱- کینه: امکان ندارد انسانی بتواند بزرگ شود و به جرگه معراجیان درآید و چون ماه منور در آسمان عبودیت بدرخشد، مگر اینکه پیامبرگونه بتواند جفای ناجوانمردانه اطرافیانش را با دعای اللهمَّ! إغفر لهم انهم قومٌ لایفقهون، جواب دهد و با به عیادت رفتن، آنانی که خاک را بر شانه پاکش ریختهاند عرق پشیمانی را بر پیشانیشان جاری سازد. سیره دلنشین پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- بود که درس گذشت را به ابوالاعلی مودودی داد تا توانست صحنه زیبای ذیل را خلق کند: روزی شخصی زنگ خانه ایشان را به صدا در میآورد. چون از بالای خانه و از پنجره اتاق مینگرد، سراسیمه و عجلهکنان پایین میدود و او را در آغوش میگیرد و سر و رویش را میبوسد. او را همراه خود به داخل خانه دعوت میکند، پذیرایی بینظیری از وی به عمل میآورد و درخواستش را به نحو احسن جواب میدهد. بعد از بدرقهاش دخترش از او میپرسد: پدرجان ایشان کیست و در حق شما چه نیکی کردهاند که اینقدر، قدر دیدند؟ در جواب فرمود: وی رئیس دادگستری وقت پاکستان بود. زمانی که من در زندان بودم سه بار حکم اعدام من را به رئیسجمهور داد تا اعدامم کنند اما من آموختهام: إدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.
۲- بخل: این شجره خبیثه در سرزمین قلب برای مکیدن عصاره ایمان ریشههای تنومندی دارد. اما متأسفانه مردم در شناختن ریشههای آن اهمال بیش از حدی از خود نشان میدهند و تنها بر روی بخل از نوع مالی مانور میدهند. در این صحنه هم اکثراً نتیجه به نفع حریف تمام میشود. زمانی که آدمی به تماشای هنرنمایی پیامبر در زمین سخاوت مینشینند، عرق ندامت بر رخسارش میچکد. آن وقت که همراه امالمومنین عایشه است و گوشت بزغاله سربریدهاش را بین فقرا تقسیم میکند، عایشه-رضیاللهعنها- میگوید: یارسولالله! فقط این برای خودمان ماندهاست؟ (اشاره به داخل دستانش میکند) پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- در جواب میفرماید: تنها آنی که در دستان توست برایمان نمیماند. لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛ براستیکه: کان خُلُقُهُ القرآن.
آن زمانی که سرمای خشن مدینه بدن لطیفش را میآزارد و زنی برای کاستن رنجش به وی جامهای نخی هدیه میکند و زیبایی جمالش در درون آن لباس دوچندان میشود و نورعلینور میگردد، صحابی فقیری آن را از او درخواست میکند و او نیز آن را تقدیم میدارد.
حضرت چقدر ماهرانه تیشه به ریشه حب مال زده است، زمانی که از یارانش میپرسد: چه کسانی مال وارث را از مال خود بیشتر دوست دارند؟ همه گفتند: هیچ کس. فرمود: پس بدانید آنچه قبل از خود میفرستید، مال خودتان است و آنچه به جای میگذارید مال وارث است. اینگونه درد قلبها را شفا میدهد. در روز هجرت اوج میگیرد و کار را به جایی میرساند که صحیفهی قرآنِ فرقان، عمل زیبای صحابه را در سینه خود جای میدهد: وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ.
۳- حرامخواری: همان مطلبی که خداوند صاحب رسالت در هنگام بدرقه تمام رسولانش میفرماید: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» در بطن این سخن این مفهوم خفته است: درخت دعوت زمانی ثمر میدهد که تغذیهاش از مواد حلال باشد. خداوند بعد از خطاب به خواصش رو به تمام انسانها مینماید و میفرماید: «فَلیَنظُرِ الاِنسانُ إلی طَعامِهِ». کارکرد این ویروس تنها بر عامل آن خلاصه نمیگردد. با قدرت واگیری که دارد، نه بر اطرافیان بلکه بر آیندگان هم موثر خواهد بود. این عمل دایرهی کمکهای خداوند را نه تنها در حیطهی انسانها، بلکه بر سایر حیطهها، بر انسان مسلمان تنگ میسازد. حکایت ذیل که امامابنقیم از اماممحمد غزالی نقل میکند گواه این مطلب است: در یکی از غزوهها سربازی از دشمنان بر سپاه اسلام میتازید و در هر حمله چند نفر را به شهادت میرساند و چندین بار این کار را تکرار کرد. یکی از نیروهای مسلمانان خواست او را از پای درآورد. اما هرگاه به وی نزدیک میشد، اسب حرکت نمیکرد و به عقب میچرخید. چند بار اسب خودداری کرد. از غصه در کنار اسبش خوابید. در خواب شخصی به وی گفت: علت اینکه اسبت نمیجنگد این است که دیشب با پول حرام برایش کاه خریدی و به او خوراندی.
منابع:
۱. قرآنکریم
۲. تفسیر جزء سیام، دکتر محمود ویسی
۳. تفسیر فی ظلال القرآن
۴. در محضر عبدالقادر گیلانی
۵. در محضر صحابی کرام
۶. دیوان مولانا
۷. دیوان باباطاهر
۸. کتاب تزکیه نبیل حامد المعاذ
نظرات