ای آدم‌ها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،

یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید...

آی آدم‌ها که در ساحل بساط دلگشا دارید،

نان به سفره جامه‌تان بر تن،

یک نفر در آب می‌خواهد شما را...

او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می‌پاید،

می‌زند فریاد و اُمید کمک دارد.

در حالی این جملات را می‌نویسم که کوبانی از سه جهت در محاصره داعشیان قرار دارد و در هر لحظه امکان ورود آنان به شهر و خلق تراژدی دیگری می‌رود. امروز در آنجا عید قربان است ولی زهی افسوس که جشن مردمان کوبانی رنگ دیگری دارد. کودکان کوبانی به جای گرفتن عیدی از دست عزیزان خود، در زیر باران گلوله تفنگ و توپ و تانک و در آغوش مادران خود در حال فرار از شهرند بلکه جایی امن بیابند. البته اگر جای امنی باشد. جنگ خانمان براندازی که مدتهاست، در عراق و شام قربانی می‌گیرد، الان سایه شوم خود را بر سر کوبانی گسترانده است. هر چند این جنگ در جاهای دیگر هم قربانی گرفته است ولی حکایت مردم کوبانی حکایت دیگری است. حکایت آنان شبیه همین شعر نیما یوشیچ است. حکایت مردمی تنهاست که ندای یاری از جهانیان دارند. ولی زهی افسوس که ظاهرا آنقدر انسان در خاورمیانه کشته شده که دیگر مرگ انسان‌ها حساسیت کسی را برنمی‌انگیزد. در عجبم مگر مردمان آن شهر مسلمان نیستند پس چرا توسط کسانی که داعیه اسلام دارند، آن هم در روز عید و در سکوت سایر مسلمانان، اینگونه قربانی می‌شوند؟ مگر مردمان آنجا انسان نیستند پس چرا داعیه‌داران حقوق انسان در برابر کابوس قتل عام آنان اینچنین سکوت کرده‌اند؟