ایوان کفر به خود لرزید ؛ آتش زردتشتیان سرد شد، تا تو به دنیا آمدی، جای عبدالله اما خالی بود.

پدربزرگت نام زیبای محمد را برایت برگزید، قطعا او نمی‌دانست که روزی این نام زیبا و خاص در صدر نام‌های دنیا قرار خواهد گرفت.

کسی حاضر نبود محمدِ یتیم را شیر دهد قرعه به ناچار به نام حلیمه افتاد؛ چه سعادتی برای حلیمه، اگر که می دانست چه کسی را به خانه می برد از مکه تا خانه‌اش را گلباران می‌کرد.

وجودت برای حلیمه سرشار از برکت بود همان زمان‌ که در روزهای قحطی و خشکسالی‌ِ صحرا، گوسفندان او همچون روزهای ترسالی شیر می‌دادند.

چه زود آغوش پرمحبت مادرت را از دست دادی و همانقدر زود پدربزرگ مهربانت را، یقینا تقدیر چنین بود که بدانی تکیه کردن به دیگران برای تو جایز نیست.

در اَثنای نوجوانی قدوم مبارکت ریگزارهای عربستان را پیمود و همچون ديگرِ پیامبران، گوسفندان مردم را به چرا بردی، تا سربار سفره خالی عمویت نباشی.

جوانیت را چه بزرگوارانه گذراندی . خواب زیبنده چشمانت بود آنگاه که دلت هوای بزم عیش و نوش اهل مکه را می‌کرد.

براستی که لقب امین را برای تو ساخته بودند و اهل مکه چه خوب آنرا درک کردند و بیش تر از اهل مکه خدیجه، آری خدیجه هم او که به پاس امین بودنت تو را از میان بی شمار خواستگاران اشراف برگزید یا رسول الله اهل مکه را چگونه یافتی که تنهایی‌ات را با غار حرا تقسیم کردی؟ چه روزها و چه شب ها که غار حرا به وجود مبارکت افتخار می کرد.

خوشا به حال غار حرا که طنین إقرأ جبرئیل از آنجا در گوش ملکوت طنین انداز شد.

*ای محمد رسول الله شدنت مبارک*

یا رسول الله چه غریبانه نبوتت را از اهل مکه پنهان داشتی و چه بد اقبال بودند اهل مکه که در افتخار نبی شدن امین خود، سهیم نشدند.

همان‌ها که برای نبی شدنت هلهله بر پا نکردند‌، آنگاه که با دستان مبارکت جگرگوشه‌ات را به خاک سپردی هلهله برپا کردند و امین شهرشان را ابتر خواندند.

غربت شعب ابی طالب را چگونه به دوش کشیدی؟ بمیرم یا رسول الله بی خدیجه شدن خیلی سخت بود؟ چه بی‌ریا طایف را بخشیدی آنگاه که ملائکه عذاب گوش به فرمانت بود تا انتقام زخم‌های مبارکت را از اهلش بگیرد و آنها را میان دو کوه مدفون کند.

وای بر اهل مکه که چه بی رحمانه تو را از وطن راندند . زندگی.ات به تار عنکبوتی وصل بود آنگاه که در گوش یار صدیقت « لا تحزن ان الله معنا » را زمزمه می‌کردی.

همراه با یاران اندکت چه استوارانه در بدر جنگیدی ، همانگاه که ترس از نابودی اسلام وجودت را فراگرفته بود اما خدای تو لات و عزی نبود خدای تو خدا لشکر ملائک بود . همان‌ها که با افتخار در بدر شانه به شانه‌ات جنگیدند .

 یا رسول الله چه کسی در احد مرهم زخم‌هایت شد همانجا که زرق و برق دنیا چشم برخی از یارانت را بست و همانجا که کفار آرزوی مرگ خودت و رسالتت را به گور بردند اما سینه عمویت حمزه را دریده یافتی . جانم به فدایت یا رسول الله چه غریبانه بر جنازه عمویت گریستی. جنگ خندق؛ آنجا که خودت و یارانت از گرسنگی سنگ به شکم بستید اما خم به ابرو نیاوردید و دلاورانه با دستان خالی خندق حفر کردید و اهل کفر را راندید.

روزها و شب ها را چگونه سپری می‌کردی آنگاه که به ناروا ، دامن یارت را به گناه آلودند . وای برآن مردم که چه آسان بر حمیرایت افترا بستند.

به تنهایی سر مبارکت را تراشیدی آنگاه که یارانت بی خبر از فردا خاطرشان از صلح حدیبیه جریحه‌دار بود . امروز روز فتح است اما جای خیلی‌ها خالیست . خدیجه کجاست ؟ شهدای بدر کجایند ؟ حمزه و مصعب و حنظله کجایند و تمام یارانی که در مبارزه با اهل مکه از دست دادی؟

براستی که یا رسول الله بزرگوارانه بخشیدی تاریخ نیز به جرأت اعتراف می‌کند که برخوردت با اهل مکه در روز فتح مکه تکرار نشدنی است .

روز ، روز شادی است مردم مدینه اما نگرانند نکند که رسول الله مکه را برای ادامه زندگی برگزیند .

آه، مدینه بدون حضور محمد چگونه خواهد بود ؟

اهل مدینه را چه شده که این چنین می‌اندیشند مگر انصاف اجازه می‌دهد که یارانی را تنها بگذاری که در زمان بی پناهی پناهت دادند. ای مردم مدینه بدانید که مدینه دیگر شهر رسول الله است . کعبه را ز بت‌ها رهانیدی . وعده الله را محقق شده یافتی آنگاه که در جنگ تبوک به یاری پروردگارت بدون درگیری رومی‌های به ظاهر شکست ناپذیر را شکست دادی شاهد گرویدن دسته دسته مردم به دین خدا بودی .

إن مع العسری یسرا یا رسول الله زمان آسانی رسیده است... اما دل تو دیگر با اهل زمین نیست... دلت به سوی الله پر می‌کشد تاریک‌ترین روز دنیا فرارسیده است .

.....

رسول الله صل الله علیه و سلم به لقاء الله می‌پیوندد.

....

یا رسول الله قلمم از نوشتن سوگ تو قاصر است...