مسئلهی آزادسازی مسجد الاقصی یکی از مهمترین موضوعات دینی است که صدها میلیون مسلمان در سراسر جهان را به خود مشغول داشته و هر جوان مسلمانی بهویژه جوانان فلسطین که طعم تلخ مشکلات و رنجهای تحمیلشده از سوی اشغالگران اسرائیلی را چشیدهاند، رویای تحقق آن را در سر میپرورانند؛ بدون تردید شخصیت فرماندهی بزرگ اسلام، صلاحالدین ایوبی، پدر معنوی مبارزانی است که سختی و مرارت آزادسازی مسجد الاقصی را بر دوش میکشند، این رهبر بینظیر و نمونه از محبوبترین شخصیتهای مورد ستایش و تقدیر اکثر مسلمانان در سراسر جهان است. نام این قائد عالیقدر، یوسف بن ایوب الدوینی التکریتی است که بعدها به سلطان فاتح صلاحالدین معروف شد وی در سال 532 هجری قمری برابر با 1138 میلادی در شهر تکریت عراق در یک خانواده اصیل کردی متولد شد. برخی از مورخان بر این باورند که اصل و نسب این خانواده، به ایوب بن شازی بن مروان از شهر «دوین» ارمنستان برمیگردد و صلاحالدین در شبی متولد شد که پدرش قلعهی تکریت را هنگامی که والی آنجا بود ترک کرد.
شخصیت قوی:
صلاحالدین از چنان شخصیتی قوی و ارادهای مصمم و به دور از احساسات برخوردار بود که اطمینان عمویش «اسدالدین شیرکوه » را به خود جلب کرد تا در بسیاری از نبردهائی که تحت لوای امیر« نورالدین زنگی» - حاکم ترک سلجوقیها- میجنگید، به او اعتماد کند به خصوص در آن پیکاری که در مصر به مصاف وزیر شورشی فاطمی و صلیبیون اروپائی رفتند. به باور مورخان، ستاره اقبال صلاحالدین ایوبی، خیلی زود و در همان اوان جوانی، در زمان حکومت فاطمیون که بدترین وضعیت خود را میگذراند به هنگام مبارزه با شورشِ وزرا در آن دیار، درخشید. خلیفهی فاطمی در آن زمان جز دعا کردن بر سر منابر، سلطهای برایش نمانده بود و قدرت واقعی در دستان وزیرانی بود كه در تلاش برای دستیابی به قدرت و نفوذ در دستگاه حاکمه، میان یکدیگر به رقابت پرداخته بودند. بعد از اینکه وزیر فاطمی« شاور بن مجیر سعدی» توسط «دورقم بن عامر لخمی» -که خود را جانشین شاور اعلام کرده بود- اخراج گردید، از مصر فرار کرد و به دمشق پناه برد، نورالدین زنگی تصمیم گرفت مأموریت بازگرداندن قدرت ربوده شدهی «شاور» را به فرمانده لشکر خود «اسد الدین شیرکوه» بسپارد، صلاحالدین برادرزادهی شیرکوه و که از سربازان وفادار او نیز بود، در این مأموریت عمویش را همراهی میکرد .
ورود ایوبیها به مصر:
اسدالدین شیرکوه با کمک برادرزاده اش صلاحالدین، پس از چندین دوره جنگ، بالاخره موفق شد، وزیر فاطمی: «ضرغام بن عامر لخمی» را شکست داده و وزارت ربوده شدهی «شاور» را به وی برگرداند. بنا به گفتهی مورخان، «شاور» عهد و پیمان میان خود و شیرکوه را شکست و با صلیبیون اروپائی اتحاد بست و از آنها برای جنگ با شیرکوه و اخراج وی از مصر کمک گرفت. آنهم در زمانی که اسد الدین از نزدیک از درد وآلام مردم مصرآگاه میشد و مرارتها و رنجهائی را که آنان در سایهی حکومت فاطمیون و وزرای تشنهی قدرتش کشیده بودند لمس میکرد. اما با این اوصاف، تحت فشار قوای صلیبی مجبور شد پس از محاصرهای که چند ماه در شهر بلبلیس ادامه داشت، به دمشق بازگردد تا جزئیات آنچه را که اتفاق افتاده بود به اطلاع پادشاه زنگی برساند.
نورالدین زنگی، خیانت «شاور» را فرصتی طلایی برای ورود مجدد به مصر و سرنگونی حکومت فاطمیون قلمداد کرد همچنین ترس از اینکه مبادا صلیبیون، مصر را به تمامی تصاحب کنند و روند تصرف دیگر مناطق اسلامی برای آنها تسهیل گردد وی را در هدفش مصمم تر نمود. فلذا به شیرکوه دستور داد تا برای تسخیر مجدد مصر آماده شود شیرکوه نیز لشکری نیرومند و مجهز فراهم ساخت و به همراهی صلاحالدین که رشادتهای زیادی در پیروزی قوای مسلمین بر پیشتازان و پیشقراولان صلیبی حامی حکومت مصر نشان داده بود، از شام به قصد مصر بیرون آمد.
وقتی ارتش اسلام به مصر رسید، موفق شد وارد اسکندریه شود وآن را تحت کنترل خود درآورد، اما قوای صلیبی به دلیل تعداد فراوانشان واستحکامات بیشماری که دانستند به همراهی «شاور» توانستند شیرکوه را در اسکندریه زمین گیر نموده و او را تحت محاصرهی خود درآورند شیرکوه ناگزیر، مجبور به بازگشت دوباره به شام گردید. این واقعه، انگیزهی مضاعفی در «اسدالدین شیرکوه» جهت تصرف مصر و انتقام ازخیانت «شاور» بوجود آورد، فلذا بار دیگر با ارتشی قویتر از شام به سوی مصر لشکر کشید، هنگامی که فرماندهی صلیبیها، یعنی عموری اول، قدرت ارتش اسدالدین را احساس کرد - به ویژه پس از اینکه شیرکوه تاکتیک موفقی به سمت جنوب به نمایش گذاشت و توانست ارتش صلیبی را در کانال سوئز دور بزند- تصمیم گرفت مصر را در دوم ژانویه 1169 ترک و آنجا را از سپاه صلیبی تخلیه نماید. شیرکوه پس از شش روز از آن تاریخ، وارد قاهره شد، اما از خیانت دوبارهی «شاور» ایمن نبود و میدانست که برای کنترل کامل مصر باید او را از میان بردارد، به همین خاطر، تمام قوایش را جهت استیلای بروی، بسیج نمود و در نهایت در 18 ژانویه همان سال، توانست وی را به اسارت خود درآورد، و خلیفه فاطمی: عاضد لدین الله، هم دستور اعدام «شاور» را صادر کرد و شیركوه را به جای وی به عنوان وزیر منصوب نمود، تا به این ترتیب، رویای شیرکوه در تسلط کامل بر مصر تحقق یابد.
تعیین هدفی ثابت وساختن سرزمینی قدرتمند و یکپارچه:
بعد از آنکه وزیر مصر یعنی شیرکوه درگذشت، امیران زنگی شام، خلیفه فاطمی عاضد لدینالله را تحت فشار قرار دادند تا «صلاحالدین» را برای جانشینی عموی خود به سمت وزارت برگزیند .این اقدام آنها به جهت لیاقت و رهبری خوبی بود که صلاحالدین در جنگها از خودنشان داده بود فلذا خلیفه فاطمی به دلیل ضعف حکومتش و قدرت امرای زنگی و محبوبیت زیاد صلاحالدین در کشور، این درخواست را اجابت کرد و وی را به عنوان وزیر مصر منصوب نمود. بعد از اینکه وزارت مصر به دست صلاحالدین افتاد، توطئههای زیادی علیه وی صورت گرفت؛ مهمترین این تلاشها ازسوی شاهزادگان فاطمی به فاصلهی کمی پس از انتصاب وزارت بود که صلاحالدین نقشهی آنها را فهمید و نیت آنها را برملا ساخت و مغز متفکرشان را که دارای سمت «معتمد» خلیفه فاطمی بود، اعدام کرد پس از آن، دستهای از سربازان سیاهپوست علیه او قیام کردند،که صلاحالدین توانست آنها را نیز سرکوب کند مدتی بعد، در جنگهای صلیبی پیروزی شد وسبب شد مصر کاملاً تحت سیطره او درآید.
سلاطین زنگی احساس میکردند که زوال دولت فاطمی شیعی اسماعیلی، در مصر آغاز شده است، بنابراین «نورالدین زنگی» به صلاحالدین دستور داد تا در خطبهها دعا بر خلیفه فاطمی را متوقف ساخته و به جای آن برای خلیفه عباسی «المستضئ بأمر الله» دعا شود، در سپتامبر سال 1171، شیخی سنی در منبر مسجد ازهر، برای خلیفهی عباسی دعا نمود به دنبال او تمامی مساجد قاهره در حالی که خلیفه فاطمی هنوز زنده اما در بستر مرگ بود، چنین کردند، و خلیفه پس از مدت زمان اندکی، از دنیا رفت. بدین ترتیب دولت فاطمی شیعی اسماعیلی پس از یک حاکمیت 262 ساله سقوط میکند و مصر کاملاً تحت فرماندهی صلاحالدین درمیآید، و وی این پایگاه را برای اتحاد دولتهای اسلامی در حلب، شام و حجاز قرار میدهد.
صلاحالدین به خوبی متوجه خطر صلیبیهائی که در کمین کشورهای ضعیف اسلامی به ویژه پس از مرگ سلطان نورالدین نشسته بودند، شده بود؛ به همین دلیل مسئولیت اتحاد مسلمانان و جمع آوری آنها را در زیر یک پرچم با هدف مقابله و نبرد با صلیبیون و بازپس گرفتن بیت المقدس از چنگال آنها، بر دوش کشید و این آرزو، آرمان اصلی و هدف متعالیاش در حیاتش گردید. وی موفقیتهای بسیاری در نبرد علیه زنگیها بدست آورد از جمله عواملی که موجب تحکیم وتقویت موقعیت وی و پیروزیش در نبردهای مشروعش گردید، ازدواجش با بیوه پادشاه نورالدین زنگی بود و بدین ترتیب دوره جدیدی در تاریخ، با ظهور دولت ایوبی آغاز شد تا شوکت و هیبت دولتهای صلیبی شکسته شود و بیت المقدس آزاد گردد.
ساختن یک ارتش مسلمان با اعتقاداتی صحیح و سالم:
صلاحالدین، پس از اتحاد دولتهای اسلامی تحت فرمان حکومت ایوبی، عزم خود را جزم کرد تا به هدف والائی که برای آن جنگیده بود دست یابد، بنابراین وی دردورانی که مصر متأثر از بقایای عقاید حکومت شیعی فاطمی بود با ساختن مدارس اسلامی و تعلیم سربازان با عقاید صحیح منطبق با منهج اهل سنت و جماعت، شروع به ساختن و پرورش نسلی مسلمان با باوری پاک وزلال نمود و در همین راستا دستور داد تا مسجد الازهر از پایگاه نشر عقاید شیعی اسماعیلی به منارهای جهت تبلیغ عقاید اهل سنت با اعتقادی سالم تبدیل گردد. وی همچنین با هدف اشاعه آموزههای اهل سنت و جامعه در این سرزمین، دو مدرسه بزرگ در فسطاط، به نامهای «ناصریه» و «کاملیه» تأسیس کرد. این دو مدرسه علوم شرعی را مطابق مکتب مالکی و شافعی تدریس میکردند[...]
بدین ترتیب، صلاحالدین توفیق یافت ارتشی با خصایص اسلامی بنا نهد تا برای باوری روشن وواضح، با قاطعیت و قدرتی فولادین مبارزه کند، این امر وی را قادر ساخت تا کشورهای اسلامی را متحد سازد، با صلیبیها بجنگد و آنها را در بسیاری از نبردها شکست دهد. به ویژه نبرد «حطین» که در روز شنبه 25 ربیع الآخر سال 583 هجری قمری، مطابق با 5 ژوئیه سال 1187 میلادی رخ داد، که در نتیجهی آن فرّ و شکوه صلیبیان و تاج و تخت سلاطینشان فروریخت تا راه، برای حملهی صلاحالدین به سمت ساحل شام و فتح شهرها وقلعهای آن منطقه هموار گردد، و سرانجام آن لحظه تاریخی فرا رسید و در شب اسراء، 27رجب سال 583 هجری قمری، مطابق با دوم اکتبر 1187 میلادی، «بیت المقدس» بدست صلاحالدین فتح گردید و سپاه اسلام وارد آن شد و بدین ترتیب رویای یک قهرمان و جنگاور شجاع و صبور برآورده گردید اوکه بسان کوهها، باصلابت وراسخ در برابر مشکلات ثابت قدم ماند تا به هدف والایش برسد.
وداع با صلاحالدین (مترجم):
صلاح الدين پس از فتح فلسطین، بیت المقدس یا هر عبادتگاه دیگر مسیحیان را نابود نکرد. او به گرمی از بازگشت یهودیانی که مسیحیان از بیت المقدس بیرون رانده بودند، و با بی رحمی در سرتاسر مناطقی که در اختیار فرانکها بود مورد آزار قرار گرفته بودند، استقبال کرد. او قبه الصخره را مرمت کرد: مکانی که گفته میشود شب «اسراء» رسول خدا (ص) از آنجا به معراج رفت و جای پایش بر روی یک تخته سنگ باقی ماند. همچنین مسجد الاقصی را تعمیر کرد تا آن واقعه را برای شادی مسلمانان با ایمان جشن بگیرد.
صلاحالدین که متوجه سپری کردن لحظات آخر عمرش شده بود امام جماعتی معتمد را کنار بستر خود فراخواند تا واپسین لحظات زندگی اش را با او باشد. آن دو با هم آیاتی از قرآن را قرائت کردند. صلاح الدين همواره در پناه قرآن، قوت قلب میگرفت و اکنون که آن امام جماعت داشت دربارهی آسایش بهشت سخن میگفت، با دقت فراوان گوش فرا میداد. نفسهایش بريده بریده تر شد و چشمانش این طرف و آن طرف میچرخید. زندگی را دوست داشت، اما بخشی از وجودش میخواست که برود. قرآن روح خسته اش را آرام و او را به مرگ راضی میکرد. امام جماعت که با ملایمت سخن میگفت، به یکی از آیات مورد علاقهی صلاح الدين رسید. تا نزدیک سلطان خم شد و آن را قرائت کرد: « هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ » او خدایی است که غیر از او خدای دیگری نیست؛ خدایی که از آشکار و پنهان آگاه است. و او مهربان ومهرورز است . چشمان صلاحالدین در لحظهی آخر به یکباره درخشید. به آرامی لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد: «این سخن حق است.» سرانجام الملک الناصر صلاحالدین یوسف بن یوسف، این قهرمان دلاورکُرد، در ۵۵ سالگی، در چهارم مارس ۱۱۹۳ میلادی با میراث معنوی گرانبها، به آرامی چشم از جان فرو بست.
میراث صلاحالدین ایمان راسخ او به خداوند و ترحم بی حد و حصرش بر بیچارگان و اسیران و سخاوت افسانهایش بر فقیران و تهیدستان بود ؛ دنیا او را با اشکهای فراوانی که با میل و رغبت بسیار برای زنان بیوه و یتیمان میریخت، به خاطر میآورد، و نام او با تصاویر بیمارستانها و مدارس عالی ای که با دارایی خود بنا نهاد، زنده میشود؛ طبع خوب و خلق و خوی پسندیدهی صلاحالدین در غبار زمان از میان رفتنی نیست ومهمتر از همه تاریخ از او در مقام سلطانی یاد میکند که جنگ مقدس علیه همهی غاصبان بیت المقدس را اعلام کرده است.
اما آیا دیگر بار در دوران معاصر، شاهد ظهور دلیرمرد غیور دیگری همچون صلاحالدین خواهیم بود تا با ایمانی راستین به الله وبنای ارتشی پرورش یافته در سایهی تعالیم قرآن، مسجد الاقصی را از یوغ غاصبان اسرائیلی آزاد کند یا اینکه ارتشهای عرب و رهبران آنها از ترس یک انقلاب مردمی که حاکمیت آنها را براندازد، مشغول محافظت از تاج و تخت پادشاهی خود هستند؟
نظرات