اهلیت چیزی نیست که براثر اراده و خواست فردی و گروهی به صور فرمایشی ایجاد شود یا از بین رود اهلیت منوط به این است که جامعه در محیطی روزگارانی را سپری به میزان قدمت این همنشینی، دانایی غنا می‌یابد و به میزان این غنا، آحاد آن جامعه «کسی» می‌شوند ممتاز از دیگران و سرزمینشان «جایی» می‌شود ممتاز از جاهای دیگر. طبیعی است که سرزمین‌های جوان و روزگار نادیده از غنای دانایی برخوردار نباشند و اهلیت در آنان ریشه نداونده باشد. در سرزمین‌هایی که حیات در آنان سابقه چندانی ندارد و به یمن فناوریهای مدرن ممکن شده است هر قدر هم قدرتمند و مرفه اهلیت مصداق ندارد و بیش از آن باید از شهروندی یا تابعیت سخن گفت.
ایران ازجمله سرزمین‌هایی است که سابقه‌ی طولانی و متداوم حیات در آن دانایی ویژه‌ای را پدید آورده و اهلش بنا به برخورداری از این دانایی هویتی مشخص و معلوم یافته‌اند. ایران سرزمینی خشک و کم‌جاذبه است؛ نه منابع نقد وافری دارد و نه اقلیم همواری مشابه همین شرایط در نواحی دیگر این کره‌ی خاکی سبب شده آن صفحات خالی از سکنه باقی بماند.
دانایی در مقیاس جامعه و سرزمین همچون ژنوم در مقیاس سلولی، علی رغم وجوه اشتراک فراوان، موجبات تفاوتهای چشمگیر را فراهم ساخته است. بسیاری از صاحبنظران که قائل به بعد دیگری ورای موجودیت زیست شناختی یا مادون موجودیت الهی انسان و جامعه نیستند، تفاوتهای میان آدمیان را مهم نمی‌شمارند؛ لیکن موضوع این کتاب تأمل در همین این مباحث بنا را بر آن گذاشته‌ایم که تفاوت‌های محیط نه تنها تفاوت‌های زیستی آدمیان را رقم زده بلکه بنا به ایجاد کیفیات متفاوت دانایی عوالم متفاوتی ایجاد کرده است. جوامع به اعتبار همین تفاوت نه فقط مسیری اختصاصی را در تاریخ طی می‌کنند، بلکه وجوه افتراقشان بر وجوه اشتراکشان در هر زمینه‌ای سایه می‌اندازد.