خدایا بندهای پر ز گناهم ندارد روی توبه این گناهم ندارد طاقت دوری دل امشب بده جانا به درگاهت پناهم دل ویرانه من پر ز آه است خدایا مرهمی کن درد و آهم ز راه تو اگر دوری کنم دوست ببخش جانا و برگردان به راهم مرا طاقت به سر آمد ز هجران سحر کی شد که بینم من پگاهم دلا دیوانه شو تا جان ببینی که در دیوان جانان من چو شاهم مرا با یاد جانان وا گذارید که در هنگام دیدارش گواهم سراغ یار، به جان و دل روم دوست به وقت دیدنش رو به تباهم رخ از رخسار جانان بر کشم تا کنم سیر از نگاهش این نگاهم سر سجده برم بر خاطر دوست که جز دیدار او دل را چه خواهم صبا آورده اشکش را
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل