حقیقتی که جای بحث و نظری در آن نیست این است که سخن از امام بناء و خط مشی اسلامی و اصلاحی او با نگارش چند سطر یا با تألیف چند کتاب در این زمینه نمیتوان از طرح و تزی که ارائه داده حق مطلب را بیان کرد.
بزرگترین دلیل ما بر این ادعا شمارش سرسامآوری از کتب اسلامی است که در این زمینه از طرف شاگردان و دوستانش نگارش شده و محققانی که حول محور این خط مشی و تز عظیم برای پایاننامه تحصیلی لیسانس یا دکترای خود این موضوع را مورد بررسی قرار دادهاند و به همین خاطر وقتی بخواهی حیات امام بناء را مورد بررسی و کاوش قرار دهی- امام بنائی که با وجود این همه پیرو گرفته تا غیر پیروانش، مسلمان و غیر مسلمان، عرب و غیرعرب قلم به دست گرفته و در تحلیل شخصیت او یا رشد علمی و اسلامی که بر آن تربیتیافته و یا محیط خانوادهای مسلمان به سرپرستی پدری آگاه و یگانه که در آن نشو و نما نموده کتابها نوشتهاند، با وجود این همه تحقیق و برسی و تجزیه و تحلیل این شخصیت جهانی باز نمیدانی که شخصیت او از کجا و چگونه شکل گرفته؟ آیا این رشد و تربیت شخصیتی او همراه و موازات با رشد دوران کودکی و جوانی او بوده؟ یا در لابلای گفتگوها و سخنرانیهایش یا در کنار و معیت اساتید و بزرگان دین بوده و یا در نوشتهها و مقالاتش میتوان شخصیت او را جستجو کرد و یا تکوین شخصبت او نتیجه مناظره با پادشاهان و حکام و رؤسا بوده ؟! جان کلام اینکه او دائرةالمعارفی است علمی که مستجمع حوزههای علوم اسلامی با رنگ و بویی از سیاست و دیانت است. اما امام تنها به حفظ تئوریک و مجرد شرح و برسی آنها نکرد بلکه آن را به عنوان یک برنامه و راه و روش زندگی بصورت علمی و عملی قالب ریزی کردند و در بین جماعت اخوان تجسم بخشیدند جماعتی که پیوسته حامل این طرز تفکر بوده و هست چه بصورت فراخوان و چه در قالب تطبیق آن با حال و واقع و در این راه چه بهاء سنگینی را پرداخت کردند و متحمل چه فشارهایی از قبیل شکنجه و جان فشانیها شدند و این اراده و خواست خدا بود که نام او در لیست برجسته ترین شهداء این راه پر برکت به ثبت برسد. آری بناء رفت تا به لقاءپروردگارش نائل گردد اما راه و دعوتش همچنان باقی مانده چرا که دعوتش، دعوت به سوی اسلام و دینی همیشگی و ابدی و شاگردان مکتب او این درس را بخوبی از فرموده پروردگار یاد گرفته بودند که «محمد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفتهاند آیا اگراو بمیرد و یا کشته شود شما چرخ میزنید و به عقب بر میگردید؟! هر کس به عقب بر گردد کوچک ترین زیانی به خدا نمیرساند و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد.» (آل عمران:144) و آنان نیز تبدیل و تغییری در پیمان با او و انحرافی در راهش ایجاد نکردند بلکه «آنان با خدا راست بودهاند و در پیمانی که با او بستهاند برخی پیمان خود را بسر بردهاند و برخی نیز در انتظارند آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند.» (احزاب:23) بزرگان علم و اندیشمندان از اقصی نقاط دنیا به برجستگی و فرزانگی او گواه دادهاند و این گواهشان در سطوری مستند از آنان تا به عصر ما ثبت و بجای مانده، باشد که به عظمت این خط مشی دست یابیم. خط مشی که دشمنان اسلام با آن در ستیز و از قانون الهی و آسمانی بیزارند و در همان لحظه ای که امام اعلان وجود کرد ترس، وحشت و لرزه به اندام دشمنانش انداخت ویکباره خود رادر هالهای از خطر که بدورشان احاطه کرده بود احساس کردند و در همان ابتدا این ترس و وحشت گریبانگیر مستعمره خارجی شد و بعد رفته رفته شعلههایش دامان غربزدگان داخلی را گرفت و در نتیجه آنان علیه آن جماعت مبارک و اصلاحطلب اعلان جنگ کردند و همچنان این جنگ تا به امروز ادامه دارد، امام خواب از چشمان دشمنانش گرفته بود و نگذاشت دمی بیاسایند تا اینکه به شهادت رسید و آنان خیال میکردند با به شهادت رساندن این ابرمرد جلوی حرکت این دعوت مبارک را خواهند گرفت، آندم که یکی از همصفان آنان فریاد بر آورد و گفت: بگذارید موسی را بکشم چرا که او پروردگارش را به فریاد میخواند من از این میترسم که آئین شما را تغییر دهد یا اینکه در زمین فساد را گسترش دهد و پراکنده سازد. (غافر:24) آری این است منطق مستکبران و جباران؛ کسانی که در طول تاریخ و در هر زمان و مکان اینچنین مردمان را فریفتهاند: «من جز آنچه صلاح دیدهام و پیشنهاد کردهام صلاح نمیبینم و به شما پیشنهاد نمیکنم و من جز به راه هدایت و منتهی به سعادت شما را رهنمود نمیکنم.» (غافر:29) بلکه حق را به جان باطل میاندازم و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود. وای بر شما به سبب توصیفی که میکنید!» (انبیاء:18) و خداوند دعوت و مردان دعوتش را قبل از آنکه در آخرت بلکه در در دنیا یاری خواهد داد: «و ما قطعاً پیغمبران خود را و مؤمنان را در زندگی دنیا و در آن روزی که گواهان بپا میخیزند یاری میدهیم و دستگیری میکینم.» (غافر:51)
بگذارید بگریم چون ابر در بهاران
بگذارید بغلطم چون لاله در خون
آری بگذار مجاهدان این دعوت بمیرند و روحشان از تنشان بیرون برود؛ ولی دعوتشان و فکر و اندیششان باقی خواهد ماند چرا که همچنان مردانی از پس یکدیگر حامل این فکر و اندیشه و پرچمدار آن خواهند بود و این سروده را در مسیر دعوت همچنان زمزمه خواهندکرد که:
اگر بر سر راهم هزار مار باشد بر او صـد آهنین دیوار باشد
به جان حـق که از ره برنگردم اگر چونان که برگردم نه مَردم
آری بگذارید راه و روش ما را مسدود کنند ولی به راستی که کلمه و آئین او برتری خواهد یافت چرا که «کلمة الله هی العلیا» به همراه ماست.
آری و این است آنچه به صورت مختصر مراحلی را که دعوت پشت سر گذاشته برایت بیان میکنم و خواهی دید که این انسان الهام یافته بر حفظ و ارائه فهم دقیقی از اسلام چه سعی و تلاش خستگیناپذیری را متحمل شده. اولین مرحلهای که دعوت وارد آن شد:
نخست: حضور در میدان تطبیق و پیاده کردن کتاب و سنت لفظاً و معناً و قرار دادن آن بصورت یک برنامه و روش زندگی بود.
دوم: مرحله ورود استعمار بعد از نابودی ممالک اسلامی بود متأسفانه پس از خسارت و نابودی اثر بسیار مخربی که بر اجتماع و جامعه گذاشت تأثیر منفی بر درک و فهم، بلکه فراتر از آن بر آداب و رسوم و فرهنگ مردم بود از نهادینه کردن سنتهای کورکورانه در بین اجتماع گرفته تا مسخ شخصیت فرد مسلمان از پیامدهای ورود این اختاپوس به کشورهای اسلامی بود.
مرحله سوم: دنبالهروی و تبعیت و به تصرف در آوردن بود که در این امر استعمارگران برای ساخت و ساز و تقویت پایگاههای خود را در بین مدارس و روزنامهنگاران و فرهنگیان و بین کسانی که داری نفوذ اجتماعی بودند حرص و طمع وافری داشتند و در آخر با زدن پلی به منظور ورود دشمن به سرزمین فلسطین به حیله و نیرنگ خود پایان داد و ما مسلمانان از آن روز تاکنون همچنان از این قضیه در رنج و عذاب به سر میبیریم، همانطور که به صلابت دولت عثمانیها و سقوط خلافت اسلامی پایان داد و از ابتدای همان روز و همان جا بود که امام بناء نزاع بین کسانی را که میخواستند با ظلم و استبداد دنیا را به فساد و تباهی بکشند و نیز بین کسانی که ارادهشان سیادت و سروری اسلام و تطیق آن بود مشاهده نموده و از همان روز بود که امام بناء برای مواجهه و مقابله با این فساد و جرثومهی تباهی، خطمشی ویژه اسلامی خود را طراحی نمودند. و این اندیشه پاک با اولین گامهای برنامهریزی شده شروع شد و اولین رسالهای که در این زمینه نوشته شد این بود: بسوی چه چیزی مردم را فرا میخوانیم؟»
محتوای این رساله و دروسی که از آن مورد استفاده قرار میگرفت به قرار زیل بود:
یکم: شناخت بر مؤسس و بنیانگذار، شناخت از دقت فهم و درک، رشد و نمو و خانواده متدین ایشان از بینش و فرهنگ و نحوه رهبریش، در جه سقم و صحت و اخذ و در یافت مطالب از ایشان و شناخت از شاگردانی که در مدارس این بزرگوار تربیت شدهاند و از رهبری ایشان برای جماعت.
دوم: ارائه درک و فهمی دقیق از اسلام:
الف: آزادی اندیشه و عقیده از جمودگرایی به آثار و نتایج عقیده اهتمام ورزیده و تنها عمل کردن به آن اکتفا نکرده.
ب: رهائی از جزئی نگری به اسلام و رو آوردن به همه جانبه و شمولیت آن.
ج: آزاد گذاشتن عقل بشری در میدان اجتهاد با استفاده از اصول و قواعد فقهی و بیان اینکه اسلام قدرت حل مشکلات و معضلات طبق مقتضیات زمان خود را دارا است.
روش و برنامه سهگانهای که ایشان ترسیم کردهاند:
1. برنامه و شیوه عقیده، شیوه عبادت و حرکت. به این ترتیب میتوان اذعان داشت که طرح و برنامه خود را در رسیدن به مرحله اجرا در لابه لای تطبیق عملی آن گنجانده است به این صورت که رسالت اسلام در مرحله اول تربیت است قبل از اینکه تشریع و قانون گذاری باشد.
این رساله در رسیدن به اهداف خود نیازمند:
الف: تربیت مدیران و سالکان است. [کسانی که مسئولیت این دعوت را بدوش میکشند؛ «صدقوا ما عاهدو الله علیه» و خود را به تقوای و کرائم و فضائل اخلاقی و حسن الخلق مزین و آراسته می کنند: «اللهم انک تعلم أن هذه القلوب ...» و مجد و عظمت این دعوت را درک و احساس میکنند و از انتساب خود به این دعوت احساس عزت و سر بلندی میکند و در این راه به یاری و نصرت الهی و ایمان و اعتماد کامل دارند.] وجود چنین مردانی در تاریخ دوران تأسیس دعوت تا به امروز به کثرت بوده و هستند ولی در این مختصر توان ذکر نام همه آنها برای ما میسر نیست.
ب: و تنها به تربیت ایمانی بسنده ننمود بلکه همراه با ایمان، آگاهی را مد نظر قرار داد: «درایت و آگاهی دینی، فکری و سیاسی و حرکی»
ج: ایجاد رفراندوم و نظرخواهی در مورد برنامه و خط مشی اسلامی چه در داخل و خارج و تنها به نشر آن در بین عامه مردم اکتفا نکردن؛ بلکه بین دانشمندان و اندیشمندان و حکام و رؤساء و پادشاهان بوسیله دیالوگ با آنان و گفتگو با آنان یا ارسال نامههایی بسوی آنان برنامه خود ار به آنان معرفی نمود.
د: کار و فعالیت به منظور حفظ و استمرار دعوت و دیدگاههای آن با ربط دادن پیروان دعوت به فکر و اندیشه و نه به شخص یا فرد و تا به امروز دعوت به روند خود با حفظ این خط مشی ادامه داده، روزی در یکی از کنفرانسها فردی از افراد اخوان با اسم و نام خود حرف میزد که امام از این عمل او ناراحت شدند و او را از اینکه بار دیگر مرتکب چنین عملی شود نهی کردند تا درسی باشد برای او و دیگران و تا آن روزی که یکی از شاگردان به ایشان فرمودند که:ای امام بعد از شما نحوه عملکرد ما باید چگونه باشد فرمودند: قسم به خدا تا وقتی که چنین کارهایی در بین شما روی بدهد در میان تان کسی تربیت نمیشود، قبل از اینکه راهبر و راهنما باشید اول بندگان صالح و پیرو خوبی باشید چرا که همین بندگی شما را به الگو و رهبری نمونه تبدیل میکند.
هان ای پسر کوش که روزی پدر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
ه: بارزترین روش تغییر و تحولی که با تربیت فرد شروع میشود، و متمرکز شدن بر مبنای تشکیلات و سازمان و به کارگیری نیرویها و استعدادها، چرا که روش پیامبر گرامی(ص) چنین بیان میکند و تأکید بر این دارد که: «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» کونوا عباداً قبل أن تکونوا قواداً تصل بکم العبادة الی احسن قیادة – چیزی که ما را به حرکت در میآورد و در ما انگیزه ایجاد میکند همان بندگی ما برای پروردگار جهانیان است: «بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خداست که پروردگار جهانیان است.» (انعام:162) هدف فقط رسیدن به قدرت و سلطه نیست بلکه احیای تفکر اسلامی و اشاعه بندگی برای پروردگار جهانیان در بین انسانها است. خداوند آینی را برای شما (مؤمنان) بیان داشته و روشن نموده است که آن ار به نوح توصیه کرده است و ما آن را تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودهایم. به همه مؤمنان سفارش کردهایم که اصول دین را پا برجا دارید و درآن تفرقه نکنید و اختلاف نورزید این چیزی که شما مشرکان را بدان میخوانید که پا بر جا داشتن اصول و ارکان دین است. بر مشرکان سخت گران میآید خداوند هرکه را بخواهد بر این دین بر میگزیند و هر که از دشمنانگی با دین دست بکشد و به سوی آن بر گردد بدان رهنمودش میگرداند. همانا خداوند ما را برانگیخت تا هرکس را که بخواهد از بندگی بندگان برهانیم و بسوی بندگی خداوند رهنمون سازیم.
و: در پایان بیان میدارد که بدون شک در پیمودن این راه نشانه و علائمی وجود دارد که اول آنها آزار و اذیت و تمسخر و استهزاء و بعد ایجاد سد و مانع در مسیر دعوت الی الله و اعلان انزجار و دشمنی نسبت به این دعوت، بلاء و امتحان همنشین ایمان است و این دشمنی جنگ ما بین آنان و خداوند است. «شما آن را به کام مرگ نبردید و لکن این خداوند بود که آنان را نابود و به کام مرگ فرستاد.» انفال
ز: حقیقتاً آینده ازآن متقین و پارسایان است و یاری و پیروزی آمدنی است حتماً خواهد آمد بدون شک ما میخواستیم که به ضعیفان و ناتوانان در زمین تفضل نماییم و ایشان را پیشوایان و وارثان حکومت و قدرت سازیم (قصص:5) و در پایان این رساله نحوه چگونگی تأسیس جمعیتی از جماعات را به ما آموزش میدهد و در این راستا نیز تأکید، برای شناختها استوار است: تصوفی که ما به سویش دعوت میکنیم: ابعاد اندیشه و راه و روش که حامل آن هستیم. اولاً: بینش و جهان بینی و اعتقادات و ارزشها و مبادیی که این جماعت بر آنها پایهریزی میشود از حیث عادات و رسم و روسم و اساس فکری و پیمان و معاهداتی که بر آنها استوار شده و دیدگاه این ارزشها و مبادی نسبت به انسان، هستی و زندگی چیست؟
ثانیاً: اشخاصی که بر این طرز تفکر و برنامه دعوت میشوند مورد برسی قرار میدهد که در روابطشان مجموعهای متکامل و در تعاملشان و اخلاقشان نسبت به هم بسان مجموعهای منسجم هستند و ساختار عقلی و علمی و گستردهی موفقیت آنان در تطبیق دادن به آنچه که دعوت میکنند تا چه اندازه باید باشد و تحمل سختیها و ناراحتیها و جانفشانیها و جاننثاریهایشان به خاطر این دعوت و سپس موضعگیری این افراد در روابط و تعاملشان با جامعه را بیان میکند.
ثالثاً: نتیجه این طرز تفکر و پیامدهای آن در زندگی که با آن گریبانگیر هستند و سپس آثار آن در کانون خانواده و جامعهاشان را مورد برسی قرار میدهد.
رابعاً: آیا این نتایج آثار و این تغییر و تحولی که به وجود آمده یک تغییر آنی و لحظهای است که با افول و زوال این مجموعه عمرش پایان خواهد یافت یا اینکه این طرز تفکر همچنان پس از آنان نیز استمرار خواهد داشت و نسل به نسل از یکدیگر به ارث میبرند؟!
خامساً: آیا میشود این راه و روشی که مردم با آغوش باز قبول کردند روزی از آن بیزاری کنند و در مقابل اعتراض کنندگان با حنجرهای خونین جوانمردی یشان را به اثبات نرسانند و در انتخابات با آخرین رأی خود ناجوانمردانه عمل کنند و به هیچ نصیحتی گوش فرا ندهند و اهل هیچ مشورتی نباشند و یا اینکه کسانی که این دعوت را به گردن گرفتند و به آغوش کشیدهاند نسبت به آن ملزم و متعهد باقی خواهند ماند و کسی را به اجبار ملزم به آن نمیکند و با حجت و دلیل نیک و سخن نیکو مخاطبان را قانع میکند و برای قبولاندن راه و دعوتشان به اکراه و زور و متوسل نمیشوند «فذکر انما انت مذکرلست علیم بمسیطر» و مردم را آزاد میگذارند تا خود آزادانه اختیار و قبول کنند که:«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» و اینجاست که انسان مسلمان به راستی و درستی این راه و منهج اقرار میکند و قانع میشود و بخاطر آن جان خود را قربانی میکند.
نظرات