پیامبران که خود انسانهای تربیتشدهی «تغییریافته»اند، آمدهاند که به آدمیان بگویند که: انسانها «ایمان» بیاورید یعنی شما باید عوض شوید. آنان، از نو «آدم شدن» را طلب میکردند. از ما نوشدن، احیاء، زنده شدن و در یک کلام توبه را میخواستند.
توبه، مرتبهی نازل احیاست. در انابت، انسان بر خودِ دانیِ خویشتن میشورد و علیه گذشتهی خود عِصیان میکند و در صورت کامیابی «خود» نوینی را برمیگیرد. توبه تنها پشیمانی نیست، بازگشت به خویشتن راستین و تجدید میثاق با خالقِ آمر است. تورّق خبط و خطاهای گذشته و تدارک جبران مافات است. توبه به زیر کشیدن «هوی» و بر عرش نشاندن «هُدی» است. گفتن نهِ بزرگ بر «منکَرِ» ناسازگار با سرشت انسانی و وجدان اخلاقی است. توبه گفتن نه به انانیت، تفرعُنمنشی و فرا روی از غرایز نفسانی و عروج به ملکوت انسانیت است.
نداهای نذیرانهی آشكار پیامبران را با هم میخوانیم:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ۖ نُورُهُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
ففِرُّوا إِلَى اللَّهِ ۖ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ.
سابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ
ندای آن اولیای الهی، «عوض شدن» و زیر و زبر شدن بود. آنان صبورانه و با حلم و بردباری بسیار از انسان متعصّبِ جاهلِ مرده میخواستند، تا با استجابت دعوت خدا و رسول، دوباره زنده شود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.
انبیای الهی از انسانها میخواستند از بردگی نفس خویش راهی به رهایی بجویند، دست از طغیان، دنیاخواهی و ترجیح دنیا بر آخرت بشویند و رضایت الله متعال را در بهشت برین، هدف نهایی خود قرار دهند:
فأَمَّا مَنْ طَغَىٰ * وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ.
اولین چیزی که پیامبران از انسانها میخواستند عبودیت و بندگی بود. قصهی ابلیس و آدم بیانگر همین مسئله است. ابلیس نماد طغیان و سرکشی است. آدم نماد تسلیم و اطاعت بیچون و چرا. ابلیس با اغوای آدم و حوا مهر تکبر و تفرعن بر آن دو زد، آنان را به حضیض مذلت کشاند و اینجا بود که توبه درگرفت و آن دو بهسوی خدا بازگشتند. انسانهایی که اهل استکبارند از بردن کرنش برای خالقشان اعراض میکنند، آنان که مانع خیرند و همیشه درصدد اعتدا و تجاوز به حریم و حدود الهیاند. آنانی که معیارهایشان برای ارزیابی امور آشفته است.
دومین مطالبهی آنان، ایجاد نوعی جهانبینی، انسانشناسی و سبک زندگی است. در جهانبینی پیامبرانه، خدا مرکز هستی است. همو خالق آمر است. الوهیت و عبودیت خاص اوست. هرچه نفع و ضرر است در دستان اوست. فضل را به هرکه خواهد میدهد. در این جهانبینی و انسانشناسی، انسان «عبد» است. مخلوقِ مأمور است. سببی از اسباب تحقّق ارادهی الله است. حقّ امر و نهی بر خود و دیگری را ندارد، چون خدا نیست. فریادرس کس دیگری نیست، چون دفع مضارّ و جلب منافع در دست او نیست. ظلوم جهول است؛ نیازمند مربّی است تا هر چیز را در جای خود قرار دهد، محتاج آموختن است تا جاهل نماند. خلیفه است اما مالک بدون قید و شرط هیچ چیز نیست. انسان دارای ابزارهای شناخت است، سمع، بصر و فؤاد را در اختیار دارد تا جهانهای آشکار و پنهان را بشناسد، قوانین حاکم بر آندو را بشناسد و اوامر و نواهی را برگیرد و درکار گیرد. انسان موجودی ضعیف که لاجرم باید بمیرد. نعمتهایی در اختیار دارد امّا باید درقبال استفاده از آنها، به مالک اصلیشان پاسخگو باشد.
سومین خواستهی ایشان که موهبتی برای ماست عبارت است از مشارکت دادن انسانها در اذواق و مواجیدشان. درست است که پیامبری مقامی است انتصابی. اما پیروی راستین از پیامبران، تنها تبعیت بدون چون و چرا از آموزهها و تعالیم ایشان نیست، بلکه فراتر از اینها درک نسبی این تجربه است. اگر قرآن محصول نبوّت است و معلول آن است، برای من پیرو پیامبر، علّت ایجاد تجربهی روحی و درک وحی بهصورت شخصی است. به عبارت دیگر، اگر میخواهیم پیرو راستین ایشان باشیم باید یکیک آیات را بر روح و ضمیر خود نازل کنیم و تجربهی «خطاب» را بیازماییم. در این میان «دعا» - و نماز بهعنوان جامع دعاها- که راه دیالوگ و گفتوگوی دوطرفه که آن نیز از آموزههای نادر پیامبران به بشریت است، از ما دستگیری خواهد نمود و راه گفتوگو را خواهد گشود و موانع و مشکلات سر راه را با زمینهسازی از سوی ما، رفع میکند.
---------
در نگارش این یادداشت، مدیون و متأثر از دو مقالەی پیامبران خطیبان بیمخاطب و پیامبر نور نوشتهی عبدالکریم سروش در کتاب بسط تجربه نبوی بودەام.
نظرات