سیری کوتاه بر نواندیشی و سلف گرایی:
در آغاز طلوع خورشید اسلام، زمینه ای برای تنوع افکار و اندیشه و عقاید، در میان مسلمانان وجود نداشت. زیرا وجود مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم)، همانند خورشید تابناکی بود، که ستارگان در پرتو نورش ناپدید بودند. با رحلت پیام آور ایمان و حریّت، زمینه های تنوع افکار و اندیشه بروز کرد. امّا بعلّت قرب عهد به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم)، این تنوع بسیار محدود بود و مسلمانان به دور از اختلافات سلیقه ایو احیاناً سیاسی و فکری، همه در کنار یکدیگر، پرچم ایمان را بدوش گرفتند و به عنوان بهترین امت، در صحنه ی سیاسی و اجتماعی جهان ظاهر شدند. آنان با همدلی و همسوئی، اسلام را در اقصی نقاط جهان، از جمله در آسیا وآفریقا و بلاد دور دست، منتشر ساختند و در راه آن از هیچ گونه کوششی دریغ نورزیدند. 

آغاز اختلافات:
در اواخر خلافت حضرت سیدنا عثمان بن عفّان(رضی الله عنه) و پس از فتوحات بزرگ، زمینه های بحث های فکری و جدلی آغاز گردید و همین اختلافات موجب سقوط خلافت راشده گردید. علامه ابوالاعلی مودودی(رحمه الله تعالی)، در کتاب ارجمندش(خلافت و ملوکیت)، علل سقوط خلافت راشده را از زاویه حوادث داخلی مورد بحث و تحقیق قرار داده است و در این راستا کوشیده است به تهاجم خاورشناسان غربی، که اسلام را متهم می کرده اند، پاسخ گوید. وی مطرح نموده است که حوادث پیش آمده، نتیجه عیب و اشکال در اسلام نبوده است، بلکه نتیجه اشکال در رفتار و عمل بعضی از مسلمانان بوده است، مسلمانانی که معصوم نبوده اند و خطاها و اشتباهاتشان، موجب مشکلاتی در راه دین شده است. به نظر ایشان متهم شدن اشخاص، بهتر از متهم شدن دین و رسالت است. اگر چه در این کتاب خیر فراوانی وجود دارد، ولی مؤلف گرانمایه و ارجمند، به تأثیرات عوامل خارجی، در جهت سقوط خلافت راشده کمتر توجه نموده است. شکی نیست که آنچه در تاریخ اسلام پیش آمده، فقط ریشه در حوادث داخلی نداشته است بلکه بعلت گسترش قلمرو اسلام، در عهد خلفاء راشدین(رضی الله عنهم)، و برخورد مسلمانان با اندیشه های ملت های کهن و دارای تمدن دیرینه، از جمله ایران و مصر و روم و یونان، پیش زمینه هایی برای تضارب آراء و افکار، و نواندیشی و بالاخره دگر اندیشی بوجود آمده است. پس از شهادت حضرت سیدنا عثمان بن عفّان(رضی الله عنه)، و ادامه درگیری های داخلی میان مسلمانان و تغییر مرکزیت از حجاز(حرمین شریفین) به عراق و شام، و با توجه به موقعیت طبیعی، و سیاسی و اجتماعی این بلاد، افکار و اندیشه های غربی و شرقی، تأثیرات غیر قابل انکاری، بر اندیشه های مسلمانان داشته است. در چنین فضایی بود، که جریانات سیاسی نواندیش، و در مواردی دگر اندیش، در صحنه ی سیاسی و اجتماعی جهان اسلام ظاهر گردید. 

نخستین فرق اسلامی: 
1- خوارج: آنان را خوارج نامیده اند، زیرا از اطاعت حضرت سیدنا علی(رضی الله عنه) خروج کردند، و افکار جدیدی را در میدان فکر و عمل مطرح ساختند، و در راه نشر آن از هیچگونه کوششی دریغ نکردند. آنها بودند که برای اوّلین بار به تکفیر مخالفین سیاسی و عقیدتی خود پرداختند، و حتی از قتل و کشتار مسلمانان بخاطر مخالفت با عقیده و فکرشان، ابائی نداشتند. شهادت حضرت سیدنا علی(رضی الله عنه)، با همه آن فضائل و مناقب غیر قابل انکار، بدست آنها، نمودی از این واقعیت است که آنان در فکر و اندیشه دچار دگر اندیشی شده بودند و... 
2- شعوبیه: تبعیض هایی که در عصر اموی و عباسی، و پس از انقراض خلافت راشده در باره ی غیر اعراب، اعمال می شد، بعضی از مسلمانان غیر عرب را واداشت، تا بگویند: که نه فقط اعراب از امتیاز نژادی برخوردار نیستند، بلکه اعراب بدون اسلام، نسبت به سایر ملل، از جایگاه پست و پایینی برخوردارند. آنان به این آیه مبارک تمسک جستند:(یا ایها الناس خلقناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم) در تفسیر آن گفتند: چون کلمه ی شعوب(ملت های متمدن) قبل از کلمه قبائل(اعراب) ذکر شده پس ملت های دارای تمدن از اعراب برترند. اگر چه این دگر اندیشی نتیجه و ردّ الفعل، در قبال آنچه به ناحق به اسم اسلام اعمال می شد، بود، ولی در عین حال زمینه های دگر اندیشی در سایر بخش ها را نیز فراهم نمود. 
3- معتزله: با گسترش قلمرو اسلام، در عهد اموی و عباسی، و رویاروئی فرهنگ وحی، با فرهنگ های بشری و ملّی سایر ملل، اندیشمندان بیگانه، بخصوص غربیها، از طریق ارائه افکار فلسفی و منطقی، اسلام را مورد تهاجم قرار دادند. و لذا در باره ی خدا و صفات باریتعالی، افکار و اندیشه های فلسفی را مطرح ساختند. در اینجا بود که برای مقابله با اندیشه فلسفی و منطقی غرب از جمله یونان، معتزلیان پا به میدان گذاشتند. آنان با استفاده از عقل و خرد گرایی در مقابل تهاجم بیگانگان واکنش نشان دادند. معتزلیان تلاش کردند که بگویند: اسلام زمینه تعقل و تدبر را فراهم کرده، و برای عقلانیت ارزش قائل شده است. و بدینسان آنها، عقل را معیار اصلی حسن و قبح معرفی کردند. معتزلیان در این راه دچار افراط و تعصب شدند و حتی به آزار و اذیت و شکنجه و قتل مخالفین فکری خود پرداختند و چیزهایی را مطرح ساختند که عموم مسلمانان را رنجیده خاطر نمود. 
4- متکلّمان: در چنین شرایطی بود که متکلمان(دانشمندان علم کلام)، بمنظور مقابله با افراط گرایی معتزلیان وارد میدان شدند، و به حمایت از سنت گرایی دینی، و اصالت کتاب و سنّت پرداختند. البته متکلمان نیز در پیشبرد اهداف و مقاصدشان، از همان وسایلی استفاده کردند، که معتزلیان از آن سود می بردند. بدینسان با سلاح عقل به جنگ خرد گرایان رفتند. 
5- سنّت گرایان(اهل سنت و جماعت): چون اساس مذاهب خوارج – شعوبیه – معتزله و متکلمین بر نو اندیشی دینی گذاشته شده بود، و نوعی باورهای نو را ارائه می دادند و یا از وسایل استفاده می کردند، که اساسی در کتاب و سنّت نداشت، و از طرفی ظلم و ستم معتزلیان عواطف مردم را جریحه دار کرده بود، در چنین اوضاع و احوالی فرقه ی اهل سنت و جماعت وارد عرصه ی اجتماعی و سیاسی گردید. اگر چه در آن زمان سنّت گرایان، و نو اندیشان(اهل بدعت) از لحاظ عملی چه بسا که با یکدیگر اختلاف عمده ای نداشتند، ولی از لحاظ عقیده و فکر کاملا با یکدیگر اختلاف داشتند. در یک بررسی اجمالی این نتیجه حاصل می گردد، که اهل سنت به کسانی اطلاق می شده که مایل بودند، افکار و اندیشه های اسلامی، در چهارچوب کتاب و سنت و اجماع محدود گردد، و عقل و اندیشه نیز در محدوده ی قیاس و به شکل درون شرعی مورد بهره برداری قرار گیرد. انان می خواستند، که اجازه ندهند، خردگرایان، پا را فراتر از خط قرمز(ظاهر کتاب و سنت) بگذارند، و به تأویل آیات و احادیث بپردازند. در واقع به انان نهیب می زدند، که مبادا سرچشمه فضیلت و کمال یعنی وحی دستخوش تحریف و تغییر گردد، همان بلایی که امت های پیشین دچار آن گردیدند. از آنجایی که یکی از قواعد مذهب سنّت و جماعت، بازگشت به روش سلف صالح بوده است، لذا کلمه ی سلفی نیز در مورد آنان مصداق یافته است. در آغاز همه فِرَقی که معتقد بودند، باید در چهارچوب کتاب و سنت حرکت کنند، و در این راستا روش سلف صالح را الگو قرار دهند، به اهل سنت معروف شدند، امّا بعداً بعلت اینکه این فرقه ها، در مواردی با یکدیگر تفاوتهایی داشتند، از جمله در قضایای علمی و فکری، مثل احکام فقهی، تقلید، و سایر مسایل، لذا عنوانهای دیگری بر انان اطلاق گردید، اگر چه هیچکدام از آنها، هرگز خود را خارج از اهل سنت ندانسته اند. از آنجمله است اصطلاحات: حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی، اصحاب ظواهر، اهل حدیث، سلفی، اشعری، ماتریدی و امثال آنها. 
مذاهب اهل سنت اگر چه در مواردی، با همدیگر اختلاف داشته اند، ولی در بیشتر اصول و کلیات با یکدیگر مشترک بوده اند و همین سبب شده است که جز در موارد خاص، نسبت به یکدیگر حالت خصمانه نداشته باشند. چون در این مقاله غرض بررسی اجمالی و کوتاهی درباره مذهب سلفی می باشد، لذا از بررسی سایر مذاهب اهل سنت خودداری می گردد، و فقط به این موضوع پرداخته می شود. 

بررسی اجمالی مفهوم سلف و سلفیون:
کلمه سلف به معنی گذشته است:(السلف: کل من تقدمک من آباک و ذی قرابتک فی السن او الفضل و کل عمل صالح قدمته...) المعجم الوسیط، ص 445 / دفتر نشر و فرهنگ اسلامی 
- یعنی: سلف عبارتست از هر کسی از پدران و خویشاوندانت، که در سن و سال و یا فضیلت بر شما تقدم داشته باشد. هم چنین به هر عمل صالحی که پیش فرستاده ای، سلف گفته می شود. 
در قرآن کریم کلمه سلف 8 بار بکار رفته است: 
1. (و لا تنکحوا ما نکح آباءکم من النساء الا ما قد سلف.) 22/ نساء 
2. (فمن جاءه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف و امره الی الله) 275/ البقره 
3. (و ان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف) 23 / نساء 
4. (عفا الله عمّا سلف) 95 / المائده 
5. (ان ینتهوا یغفرلهم ما قد سلف) 38 / الانفال 
6. (هنا لک تبلوا کل نفس ما اسلفت) 30/ یونس 
7. (کلوا و اشربوا بما اسلفتم فی الایام الخالیه) 24/ الحاقه 
8. (فجعلناهم سلفاً و مثلاً للآخرین) 56 / الزخرف 
در 7 مورد لفظ سلف بصورت ماضی بکار رفته است، که این می تواند به عنوان قرینه ای بر تاکید بر معنی لغوی آن باشد. 
جان کلام اینکه سلف، به پیشینیان، و هم چنین امور گذشته دلالت دارد. 
از آنجاییکه لفظ، سلف، دلالت بر پیشینیان می کند، و در میان آنان صالح و طالح هر دو بوده اند، لذا سلف گرایان لفظ صالح را بر آن افزوده اند، و با عنوان سلف صالح، پیروی از روش گذشتگان صالح امت را برای خویش رقم زده اند. 

تعریف مذهب سلفی: 
در مراجعه به تعریف های مختلف، مشاهده می گردد، که همان تعریف اهل سنت و جماعت را در مورد مذهب سلفی نیز عنوان نموده اند، و چیزی بر آن نیفزوده اند مثلاً ابن کثیر در تعریف آن می گوید: 
(سلفیون همان اهل سنّت و جماعت هستند، که به کتاب خدا و سنّت پیامبرش(صلی الله علیه و آله و سلم) و به روش صدر اول از صحابه و تابعین و ائمه قدیم و جدید مسلمین متمسک هستند.1
و یا این تیمیه در این مورد می گوید:(بدان سبب سلفیون را اهل کتاب و سنت و جماعت نامیده اند، که جماعت عبارتست از: اجتماع، و ضد آن فرقت است، اگر چه لفظ جماعت اسم و عنوان گروهی قرار گرفته که اجتماع نموده اند بروش سلف صالح.)2 
دکتر صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن العبود، مدیر دانشگاه اسلامی مدینه در تعریف سلفیت می گوید: 
(مراد از تعبیر به سلفیت، همان پیروی از روش سلف صالح است، همانان که اهل سنت و جماعت هستند، و معنی آن این است، که آنان اجماع و اجتماع کرده اند بر پیروی از سنت و آثار رسول الله صلی الله علیه و سلم،، و همچنین پیروی از راه سابقون الاوّلون، از مهاجرین و انصار و تابعین نیک ایشان.) 3

اصول کلی سلفیون: 
دکتر صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن العبود، در کتابش(عقیدة الشیخ) اصول کلی سلفیون را بدینسان بر شمرده است: 
1- کتاب الله: یعنی کلام خدا، که صادق ترین کلام است و هیچکس از خدا صادق تر نیست. 
2- سنت شریفه: همان روش حضرت محمد صلی الله علیه و سلم، که بهترین روش برای انسان است، و هیچ روشی بهتر از آن وجود ندارد. این سنت است که قرآن را تفسیر و تبیین می کند. سنّت در حجیّت همانند قرآن است و با آن تناقض ندارد. 
3- اجماع مسلمین از اهل سنّت و جماعت، که بر ضلالت جمع نمی شوند. منظور اجماعی است که سلف صالح در سه قرن اوّل بانجام رسانیده اند. امّا پس از ‎آن، در میان امّت اختلاف پدید آمده و امّت پراکنده شده است. 
4- این سه اصلی که ذکر شد ، موازین اهل سنّت و جماعت می باشد، که هر چیزی را با آنها می سنجند، و آنها را با هیچ چیزی نمی سنجند. این همان معنی قیاس است، زیرا با سه اصل اول که ذکر آنها گذشت، هر چیزی مورد سنجش قرار می گیرد، با قیاس با سه اصل فوق و بررسی علل مختلف، موارد اتفاق و اختلاف را مشخص می کنند، و همه فعال و اعمال و اقوال و احوال باطنی و ظاهری را، که با علم و دین ارتباط پیدا می کنند مورد سنجش قرار می دهند. 4
بدینسان مشاهده می گردد، که همان اصول اهل سنت و جماعت را برای سلفیون نیز بر شمرده اند و هیچگونه تفاوتی در آن مشاهده نمی گردد. 

علل سلف گرایی: 
بطور قطعی هر پدیده ای معلول علتی است، و پدیده ی سلف گرایی یا سنّت گرایی نیز انگیزه های مختلفی دارد، که می باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرد، تا زمینه شناخت واقعیات، فراهم گردد. 
از آنجاییکه بررسی کامل علل سلفگرایی در این مقال نمی گنجد، بصورت فهرست وار، به موارد عمده آن اشاره می گردد: 
1- بیم التقاط و اختلاط «وحی» با اندیشه های ساخته و پرداخته ذهن بشر. اصولاً در همه اعصار جمعی از مؤمنین از جریانات التقاطی هراسان بوده اند، و این نگرانی زمینه هایی را برای مقابله فراهم می کرده است. 
2- بیم از عواقب افراط گرایی معتزلیان. همانطور که ذکر شد، معتزلیان در اواخر کارشان از قتل و شکنجه مخالفان فکری خود، خودداری نمی کردند، نوعی افراط گرایی و تعصب بر آنان چیره شده بود، که سنّت گرایان را وادار به مقابله می کرد. 
3- تعارض اندیشه های نو با ظواهر کتاب و سنّت. زیرا سنّت گرایان دوست نداشتند، که اشخاص، به میل خود کتاب و سنّت را تأویل و توجیه و تفسیر کنند. 
4- ترس از خودباختگی مسلمانان در برابر فرهنگ های بیگانه، و به فراموشی سپردن ارزشهای وحی. 
5- علاقمندی به بازگشت به روش ساده و آسان اوّلیه مسلمانان، و پرهیز از غوغا سالاری فکری. که در واقع جدال های عقیم فکری مردم را به ستوه آورده بود و در پی چاره ای برای نجات از آن وضع بودند. 

موافقان و مخالفان پیروی از روش سلف: 
در طول تاریخ، پیروی از روش و طریق سلف صالح، مخالفین و موافقینی داشته است، و هر کدام دلائلی را در تأیید آراء خویش مطرح ساخته اند، که بطور خلاصه به بخش عمده آن پرداخته می شود:
الف – دلائل موافقین: 
1- خداوند متعال به ما آموزش داده است، که در نمازهای خود، صراط مستقیم را طلب کنیم و از او بخواهیم ما را در طریق صراط مستقیم پایدار بدارد:(اهدنا الصراط المستقیم) وانگهی آن را طریق کسانی خوانده که مورد نعمت خداوند قرار گرفته اند و آنان در میان سلف صالح امت هستند. پس بر ما لازم است که به حکم خداوند از سلف صالح امت، که در واقع از جمله نعمت یافتگان در گاه خدا هستند، پیروی کنیم. 
2- خداوند فرموده است:(و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی و یتبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولی و نصله جهنم و ساءت مصیراً) 115 / النساء 
مقصود از مومنین را در اینجا سلف صالح دانسته و بر خلاف روش شان عمل کردن عذاب خدا را در پی دارد. 
3- (قد کان لکم اسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه اذ قالو لقومهم انا برءآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله.) 4/ الممتحنه 
در اینجا خداوند، ما را فرمان می دهد، به روش حضرت ابراهیم علیه السلام و هم چنین یارانش اقتدا کنیم و آنان را الگوی خویش قرار دهیم. پس قطعاً پیروی از روش سلف صالح امری لازم خواهد بود. 
4- به حکم فطرت هر قومی گذشتگان صالح خود را ارج می نهد و راهشان را استمرار می دهد. 
5- خداوند از سلف صالح به نیکی یاد فرموده و از آنان اعلام رضایت کرده است:(والسابقون الاوّلون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابداً ذالک الفوز العظیم) 100 / التوبه
پس کسانی که به رضایت خدای متعال نایل آمده اند سزاوار پیروی هستند. 
6- خداوند بوسیله سلف صالح این دین را به اقصی نقاط جهان برد و بشریت را از الفت دین و ایمان قرآن بهره مند فرمود، پس آنان استادان ما هستند و پیروی از آنان امری ممدوح است. 
7- به حکم خداوند مأمور شده ایم که برای سلف صالح دعا کنیم:(والذین جاءوا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رئوف رحیم) پس آنان مورد لطف خدا قرار گرفته اند و لازم است که راهشان بوسیله امت استمرار یابد.
8- خداوند از سلف صالح با صفات نیک و عالی یاد فرموده که می باید این صفات الگوی هر مسلمانی باشد.(محمد رسول الله و الذین معه الشداء علی الکفار رحماء بینهم، تراهم رکعا سجداً یتبغون فضلاً من الله و رضوانا سیماهم فی وجوهم من اثرالسجود، ذلک مثلهم فی التوراة و الانجیل کزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزارع لیغیظ بهم الکفار، وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجراً عظیماً) 29 / الفتح 
9- اساساً انسان برای رسیدن به کمال نیاز به الگوی نیک دارد و با توجه به اینکه دین از طریق آنان انتقال یافته است، آنان الگوهای نیک می باشند. 
ب – دلائل مخالفین: 
1- سلف امّت معصوم نبوده اند و گناهانی در عهد نبوت و پس از آن از برخی سر زده است، از جمله افشای سرّ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم) توسط حاطب بن ابی سلبعة، زنائی که ماعز مرتکب شد تنها گذاشتن رسول الله(صلی الله علیه و سلم) در خطبه جمعه که این آیه مبارکه نازل گردید:( و اذا رأوا تجارة اولهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجاره والله خیر الرازقین)11 / جمعه 
تخلف بعضی از صحابه رضی الله عنهم از غزوات از جمله غزوه تبوک و... 
بنابراین چون معصوم نبوده اند، طبعاً پیروی از روش شان الزامی و اجب نیست. 
2- میان سلف امّت اختلاف و درگیری بوجود آمده و پیروی از هر کدام عدم پیروی از دیگری را در پی خواهد داشت و جمع بین هر دو ممکن نیست. 
3- منافقین در میان صحابه رضی الله عنهم بصورت علنی یا مخفی وجود داشته اند و قرآن کریم در این باره مفصل توضیح داده است از جمله: 
(و منهم من یقول ائذن لی و لا تفشنی الا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین) 
(فرح المحلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا ان یجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و قالوا لا تنصروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرّا لو کانوا یفقهون) 81 / التوبه 
(و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن) 61 / التوبه 
(قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و ان تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئاً انّ الله غفور رحیم. انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثمّ لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله، اولئک هم الصادقون. قل اتعلمون الله بدینکم والله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض و الله بکل شیءٍ علیم. یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان ان کنتم صادقین.) 14-17 / الحجرات. و دهها آیه دیگر، که همه نشان دهنده این حقیقت است که منافقین خود را با ماسک صحابی پنهان کرده بودند، بنابراین اگرچه در مواردی تشخیص منافقین ممکن است، ولی در مواردی نیز تشخیص آنها بدون مشکل نخواهد بود، و چه بسا که بجای سلف صالح از آنان یاد شود....
4- بسنده کردن به روش سلف، موجب سلب ابتکار از علماء امت می شود، و علماء امت در جهان نو نمی توانند، پاسخگوی نیازهای فکری آیندگان باشند، و چون اسلام جاودانه است، پس باید علماء برای جاودانگی آن آمادگی داشته باشند. 
5- قران کریم و سنت مطهر، و هم چنین روش سلف امت، اصولا معیارها و مبادی و کلیات را بیان می کنند، و فروع در اختیار علماء امت قرار دارد، تا بتوانند با شرایط روز نیازهای متفاوت امت را پاسخگو باشند. 
6- در قران کریم آمده است:
(تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانوا یعملون). 141 / البقره 
پس با توجه به اینکه کارشان به پایان رسیده، و ما مسؤول اعمال آنان نیستیم، الزام به پیروی از روش شان هم بر ما نخواهد بود. مگر قرب شان به رسول الله صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم، که ما را ملزم به احترامشان می نماید، و نه الزام به راه شان. 

چند نکته: 
از پیگیری این موضوع این نتیجه حاصل آمد که منظور ازسلف صالح: اصحاب کبار پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم) و تابعین نیک شان می باشد. آراء موافق و مخالف، اتباع از روش سلف بطور اختصار بیان گردید و هم اکنون ضرورت دارد، نکاتی به عنوان جمع بندی و نتیجه گیری مطلب تقدیم گردد: 
1- قطعاً با قید کلمه(صالح) بسیاری از اشکالات و تعبیرهائی که سوء تفاهم ایجاد می کنند برداشته می شود و بدین ترتیب این نتیجه حاصل می گردد که: پیروی از روش سلف صالح پیروی از هر کسی که در عصر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم) بوده و یا به صحبت ایشان رسیده و یا پشت سرشان نماز گزارده نمی شود بلکه قطعاً و بطور یقین و باتفاق همه امّت منافقین و امثال آنان شامل عنوان سلف صالح نیستند. 
2- با اندک تاملی این حقیقت برملا می گردد که عنوان(پیروی از روش سلف صالح) به این معنی نیست که آنان معصوم بوده اند و خطاهای اجتهادی نداشته اند، بلکه هر مجتهد غیر معصوم امکان صواب و خطا در آراء او وجود دارد. منظور بکار بردن روش و طریقه ای است که آنان از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم) آموخته اند و آنرا در مسیر فهم کتاب و سنّت بکار برده اند و قطعاً آنان صاحب امتیازاتی در این راه هستند که آنان را از دیگران ممتاز می کند. 
3- بین اصولیین امّت در مورد حجیت، قول و آراء صحابه رضی الله عنهم که مظهر سلف صالح می باشند نظریاتی است که دکتر عبد الکریم زیدان آنها را در کتابش(الوجیز فی اصول الفقه) خلاصه کرده و ذیلاً بصورت اختصار تقدیم می گردد: 
1- در اموری که با رأی و اجتهاد اداراک نمی شود علماء قول صحابی را حجت دانسته اند، زیرا که محمول بر سماع از پیامبر است و از جمله سنّت به حساب می آید، بدیهی است که سنّت مصدر تشریع است. 
2- اگر بر گفتار صحابی اتفاق حاصل شود بعنوان حجت شرعی معتبر است. زیرا که در اینصورت اجماع شمرده می شود، همچنین است قول صحابی که در میان صحابه مخالفی نداشته باشد، که این نوع از قبیل اجماع سکوتی بحساب می آید، و در نزد کسانیکه اجماع سکوتی را حجت میدانند، حجت میباشد.
3- قول صحابی، بر سایر اصحاب که مثل او هستند، بعنوان حجت الزام آور تلقی نمی گردد. زیرا دیده ایم که صحابه رضی الله عنهم با یکدیگر اختلاف داشته اند، و هیچکدام دیگری را ملزم به روش خود ندانسته اند. 
4- در مورد قول صحابی که اساس آن اجتهاد و رای باشد، اختلاف است، که آیا حجت شمرده می شود، و بر آیندگان قبول و اجرای آن الزام آور است یا خیر؟
الف – بعضی از علماء آن را حجت شرعی دانسته اند، و لازم میدانند که مجتهد قول صحابی را در صورتی که حکمی در آن مورد در کتاب و سنت و اجماع نباشد، ملاک قرار دهد. و اگر اصحاب اختلاف دارند، مجتهد می تواند، اقوال هر کدام را که بخواهد بر گزیند. 
ب – بعضی دیگر از علماء، آنرا حجت شرعی ندانسته اند، و مجتهد را ملزم به اخذ قول صحابی در این مورد، نمیدانند، بلکه می گویند مجتهد می باید بر مقتضای دلیل شرعی اجتهاد کند و...
ولی آنچه ما ترجیح میدهیم این است که: قول صحابی برمبنای رای و اجتهاد، حجت الزام آور نیست. ولی دوست داریم که قول صحابی را در اینمورد هم ملاک قراردهیم، بخصوص آنگاه که نصی از کتاب و سنت و اجماع وجود نداشته باشد، و یا دلیل معتبر دیگری در دست نباشد، پس در اینصورت اخذ به قول صحابی را اولی میدانیم.5


_____________________________________

1. تفسیر ابن کثیر ، ج 4 ، ص 433 ، به نقل از کتاب عقیده الشیخ : دکتر صالح بن عبدالله 
2. العقیدة الواسطیه ، طبقه السلفیه ، القاهره سنه 1347 ، ص 34 
3. عقیدة الشیخ ، ص 276
4. عقیدة الشیخ ، ص 277- 278
5. الوجیز فی الفقه الاسلامی . دکتر عبدالکریم زیدان ، ص 260-261-262 . به اختصار